در برابر بیمهری آدمها هیچ نمیگویم. سکوت و سکوت و سکوت. انگار که لال شده باشم؛ شاید هم کور و کر. دیگر نه انرژی توضیح دادن دارم و نه حتی حوصلهاش را. میدانی؟ دیر دریافتم که مسئول طرز فکر آدمها نیستم. بگذار هر که هرچه خواست بگوید! چه اهمیتی دارد؟ من در لاک خود راحتترم. آنجا میشود آرام و بیدغدغه زندگی کرد !
‹اغمــٔـا›
میخوام همون یه نفری باشم
که تو زمان رانندگی های طولانی مدت
و شبهای بی خوابی بهش فکر میکنی.
شكست در رابطه هميشه هم بد نيست، بعضی وقتا باعث ميشه يه نفر ديگه بياد كه قدر تورو ميدونه:)
من مقدار کمی خون در رگهایم دارم؛ بقیهاش را مقدار زیادی استرس، کلافگی، اورتینک، بیخوابی، ترس از گذشته و اینده و اعتماد به نفس پایین تشکیل داده است.
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
بیتفاوت شدن از نشونههای پایانه، وگرنه اختلاف نظر و کشمکش برای حفظه رابطهست:))!