کسی نمیداند در این مدت چه توانی خرج کردهام تا مقابل افکارم بایستم و یکباره همه چیز را تمام نکنم.
‹اغمــٔـا›
اگرچه نزد شما تشنهی سخن بودم، کسی که حرف دلشرا نگفت من بودم . .
میان عقلو احساسم همیشه دل موفق شد
به شدت میدهم دائم تقاص انتخابم را . .
دقیقا اونجایی که با خودت میگی این یکی با بقیه فرق داره، شروع میکنه مثل بقیه بشه.
سالها پیش قلب من جنگلی سرسبز و زیبا بود اما حالا از او شاخه هایی سوخته و جنگلی خاکستری باقی مانده است.