میگفت: به هر چیز در جهان پناه بیاوری، در امان خواهی ماند؛ اما كافیست انسان بفهمد بیپناهی.
‹اغمــٔـا›
زِ هر افتادنی برخاستن هست، مگر از اعتبار چشم و از دل . .
غم زمانه خورم یا فراق یار کشم؟
به طاقتی که ندارم، کدام بار کشم . .
و من فرو رفتم
در چیزی که نامش را نمیدانستم،
اما از زخم عمیقتر بود
و از مرگ اندکی خفیفتر.