دلم میخواد بشینم همه حرفایی که یه عمر نتونستم به کسی بزنم رو بنویسم، همه اتفاقایی که لهم کرد و هیچ کس نفهمید رو بنویسم، دلیل همه عصبانیتام، ناراحتیام، بیحسیام، بیاعتمادیام، بدبینیام، سنگ بودنام، همشونو بنویسم، همه اون حرفایی که حتی نمیتونستم به خودم بگمشون رو بنویسم، انقدر بنویسم تا مخم خالی بشه و چشمام پُر، انقدر بنویسم که دیگه حرفی نمونه تو گلوم، یه بار برای همیشه همشون رو بنویسم و بعد همشو آتیش بزنم.
آموختهام که وابسته نباید شد، نه به هیچ کس، نه به هیچ رابطهای، و این نشدنی ترین کاری بود که آموختهام . . .
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
حرف ها تا اون حد ميتونن قوی باشن كه با يكيشون از ذوق تا صبح بيدار بمونيو با يكی ديگش تا صبح گريه كنی:))!
با دشمن قدیمیت دوست میشی و از کسی متنفر میشی که یه زمانی باهاش فاب بودی عاشق کسی میشی که قبلا نمیشناختیش و عشق قدیمیتو به کل فراموش میکنی!زمان،عجب چیزه عجیبیه.
ولی بعضیا میان تو زندگیت همه چی رو خوب میکنن، یهو میرن و تو رو با دنیایی که هیچوقت مثل روز اولش نمیشه تنها میزارن:)))