‹اغمــٔـا›
خطاب به آدمای اضافه ی زندگیم:
من جدی دیگه حوصلم نمیکشه بشینم دونه دونه برای ادما توضیح بدم فلان رفتارت غلطه،
فلان حرفت ناراحتم کرده، اونحرکت ازت بعید بود.
کسی که بعد از اون همه زمان گذاشتن وکلی حرف زدن، نفهمیده چی منو اذیت میکنه چی اذیتم نمیکنه ! دیگه هم نمیخوام بفهمه، من رفتار کسیو عوض نمیکنم !
حذفش میکنم.
‹اغمــٔـا›
الان دقیقا اونجاییم که محمود درویش میگه:
نه دوری که منتظرت باشم
و نه نزدیک که به آغوشت کشم
نه از آنِ منی که قلبم تسکین گیرد
و نه از تو بینصیبم که فراموشت کنم(:
‹اغمــٔـا›
اخرای تابستونه و جا داره یادی کنیم از این شعر اقای دولت آبادی:
بگذر تابستان،
بگذر . . .
حال من با تو خوب نمی شود
پاییز حال مرا خوب میشناسد . !