‹اغمــٔـا›
الان دقیقا اونجاییم که محمود درویش میگه:
نه دوری که منتظرت باشم
و نه نزدیک که به آغوشت کشم
نه از آنِ منی که قلبم تسکین گیرد
و نه از تو بینصیبم که فراموشت کنم(:
‹اغمــٔـا›
اخرای تابستونه و جا داره یادی کنیم از این شعر اقای دولت آبادی:
بگذر تابستان،
بگذر . . .
حال من با تو خوب نمی شود
پاییز حال مرا خوب میشناسد . !
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
روزی تمام آرزوها و ای کاشها
ما را میکشند و ما زیر خروارها خاک برای
همیشه دفن خواهیم شد:))!
داشتیم باهم بحث میکردیم قبلش دستش تو دستم بود
فقط نمیدونم چرا وقتی بحثمون بالا گرفت؛دستمو محکم تر از قبل فشار میداد وقتی همه چی اروم شد بهش گفتم چرا اینجوری میکردی؟ گفت حتی اگه ازت ناراحت باشم حتی اگه بد وبیراه بهت بگم بازم نباید دستمو ول کنی و بری تو باید بمونی همیشه.:]