خاطرات خیلی عجیب اند ؛
گاهی اوقات می خندیم به روزهایی که گریه می کردیم و گاهی گریه می کنیم به یاد روزهایی که می خندیدیم . . !
و تظاهر کردن را چنان خوب آموختهام
که گاهی خودم هم باورم میشود پشت این لبخندهای دروغین یک حال خوب واقعی پنهان شده است...
همیشه افراد ساکت را دوست داشتهام ؛
هیچگاه نمیفهمی در حال رقصیدن
در رویای خویشند ؛
و یا سنگینی بار هستی را
به دوش میکشند!'
سال نو را پیشاپیش تبریک میگویم.
به فکر سال قبل نباش
به این فکر نکن که کودک و جوانانمان به ناحق کشته شدند
که مردم فقیر و فقیرو تر شدند
که پدر شرمنده شد برای خرید لباس عید فرزندش
جام خونت را سر بکش، ماهم یک فکری به حال خودمان میکنیم.
کاش میشد آدم هروقت از دست خودش خسته شد ،خودش و یه جا جا بزاره و برای همیشه بره دنبال یه زندگی جدید مثلا خودم و مینداختم گوشه ی خیابون و میرفتم یه شهرِ خیلی دور .
سخنی نیست . .
حتی گوش هایم توان گوش دادن به موسیقی هم ندارند ؛
انگار که چیزی نمیتواند مرا آرام کند . !
شاید میخواهم گریه کنم ، یعنی باید گریه کنم . چون لابد وقتی نمیشود فریاد زد یا شیشه ها را شکست ، باید گریه کرد .