‹اغمــٔـا›
اونجا که فرزاد فرزین میگه: غمت کوهِ روحِ منو زخمی کرده؛ غمت میره میره ولی برمیگرده .
اونجا که کوروش میگه: مگه میتونه منو از یادت ببره؟
عمرا اگه تو بغلش خوابت ببره ..
‹اغمــٔـا›
خلاصه داستان زندگی منو همین یه جمله توصیف میکنه:
همیشه از بیرون آرامش داشتم
ولی از درون درحال فکر کردن به همهچیز بودم .
گفت حس الانتو توصیف کن
بهش گفتم انگار زانوم روی فرش ساییده شده.
کف دستم روی آسفالت کشیده شده
انگار چون شلوار بلند نپوشیدم، موقع سُر خوردن از قلعه بادی، پاهام زخم شده
مثل وقتایی که میرفتیم پارک و به زور میخواستم از بارفیکس آویزون شم و بعدش دستام پینه میزد.
شایدم مثل بریده شدن پوست با کاغذ.
اره...
عمیق نیستن، اما کلافم میکنن:)))