مرز بین عشق و نفرت خیلی باریکه،
یهو میبینی کسی که نمیزاشتی گرد و غبار روش بشینه، داری از تماشا کردنش وقتی تو گِل گیر کرده، لذت میبری.
‹اغمــٔـا›
رسمش نبود عاشق کنی اما نمانی پای من مرهم که نه، زخم شوی برتک تکِ اعضای من . .
شک ندارم یارِمن سَررشتهاش موسیقی است
بس که با احوال من ساز مخالف میزند . .
میگفت: معلومه که به دل گرفتم و ناراحت شدم، چون اگه من بودم هیچوقت اینکارو باهات نمیکردم.
اینکه توقع داشته باشی زندگی باهات خوب باشه، چون تو باهاش خوبی مثل اینه که توقع داشته باشی یه گرگ تورو نخوره چون توام اونو نمیخوری !.
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
اهمیتی نداره که بعد از مرگم برام گریه میکنی یا نه، الان پناه گریههام شو:))!
امیدوارم این داستانم پایان خوشی داشته باشه، آخه من از چیزهای بدی گذشتم که لایقشون نبودم.
کسی که رنجی واقعی را در تنهایی واقعی به پایان میبرد، دیگر هرگز نمیتواند از درون با دیگری بیامیزد.!