‹اغمــٔـا›
دیگه با ذوق راجبت حرف نمیزنم ، خیالت راحت شد؟:)
دیگه هیچ امیدی برای ادامه زندگی ندارم ،
خیالت راحت شد؟:)
‹اغمــٔـا›
؛
و در آخر پذیرفتم که در دنیای انسانها چندان خواستنی نیستم؛ پنجرههای قلبم را بستم و به اعماق آشنای تنهاییام فرو رفتم.
تمام رنج من از این است که میخواهم هرکسی مرا آنطور دوست بدارد، که من او را دوست دارم:)))
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
راه برگشتی وجود نداره قدر همه چیزو همون موقع بدونین:))!