سریال میدیدم که یهو پسره برگشت به مادرش گفت:«منو میبینی؟ من بیست سالمه اما به اندازه چهل سال غصه خوردم، ورزش کردم، سریال دیدم، مهمونی رفتم، اما همیشه قلبم غصه داشت. باور کن من اگه پیر بشم هيچوقت دلم برای جوونیم تنگ نمیشه.»
و چقدر حالش شبیه حال همهی ما بود.
ترس را کنار میگذارم و قلبت را لمس میکنم. عشق میورزم و عشق میگیرم. دلم برای دوست داشتن های پر هیجان تنگ شده بود..
‹اغمــٔـا›
توییت امشب:
آدمو به جایی نرسونید که تموم دوس داشتنشو ، تموم خوبیاشو قایم کنه و همیشه اون چهرهی بدشو بهتون نشون بده:))!
دلم میخواهد زندگیام را مانند بستهای در دست فردی دیگر بگذارم و بگویم : بیا ، برای من دیگر بس است ! حالا تو فکرش را بکن !