➯ @ahadis14masuom
✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨
❖◈هر روز یک صفـحـ📖ـه◈❖
✵✿ بـا کـلام حــق ✿✵
〖 صـفـحـه 1⃣1⃣3⃣ 〗
🌸اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
⇝✿•📖•❀°✵﷽✵°❀•📖•✿⇜
💠🔹هر روز تفسیـر کوتاه آیه به آیه
از ابتـدای قـــرآن
#ســورهیـوسـف
#صفحـه۲۳۷
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
✨وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا ۚ وَ كَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِينَ{۲۲}
و چون يوسف به رشد و قوّت خود رسيد به او حُكم نبوّت يا حكمت و علم داديم و ما اينگونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم(۲۲)
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
⬅️ «اشد» از «شد» به معناى «گره محكم»
اشاره به استحكام جسمى و روحى است
اين كلمه در قرآن
گاهى به معناى «بلوغ» استعمال شده است
چنانكه در آيه ۳۴ سوره اسراء آمده:
«حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ»
يعنى به مال يتيم نزدیک نشويد
تا زمانى كه به سنّ بلوغ برسد
گاهى مراد از «اشد» سنّ چهل سالگى است
نظير آيه ۱۵ سوره احقاف كه مىفرمايد:
«بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً»
و گاهى به سن قبل از پيرى گفته مىشود
مانند آيه ۶۷ سوره غافر: «ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ
طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شُيُوخاً»
◽️⇦ نکتـــهها ↯
⓵ علم و حكمت ظرفيّت و آمادگى
مىخواهد «بَلَغَ أَشُدَّهُ»
⓶ ترفيعات الهى بدون فوت زمان
و در وقت خود صورت مىگيرد
«لَمَّا بَلَغَ ... آتَيْناهُ»
⓷ حكمت غير از علم است
علم دانش است
ولى حكمت بينش و بصيرتى است
كه انسان را به حقّ مىرساند
«آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»
⓸ علوم انبیاء اكتسابى نيست
«آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»
⓹ وجود علم و حكمت در كنار يكديگر
بسيار ارزشمند و كارساز است
«حُكْماً وَ عِلْماً»
⓺ دليل عزل و نصبها را براى مردم
بيان كنيد
«آتَيْناهُ حُكْماً ... كَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِينَ»
⓻ بايد احسان كنيم تا لايق دريافت
پاداش خاصّ الهى باشيم
«نَجْزِی الْمُحْسِنِينَ»
⓼ نيكوكاران در همين دنيا نيز كامياب
مىشوند «كَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِينَ»
⓽ هر كس كه توان علمى و جسمى
داشته باشد مشمول لطف الهى نمىشود
بلكه محسن بودن نيز لازم است
«نَجْزِی الْمُحْسِنِينَ»
↲تفسیر نور
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☑️ ⇦ کــانال احـادیـث
چـهــارده مـعـصــوم علیـهالسـلام
کلیــک ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @ahadis14masuom
➯ @ahadis14masuom
💠🔹امام باقر علیهالسلام⇩
《واَلله مَا تَرَکَ اَللَّهُ أَرْضاً مُنْذُ قَبَضَ آدَمَ
عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلاَّ وَ فِيهَا إِمَامٌ يُهْتَدَى بِهِ إِلَى الله》
به خدا سوگند از زمانى که خداوند
آدم علیهالسلام را قبض روح نمود
زمین را بدون امامى که به وسیله او
به سوى خدا رهبرى شوند وانگذارد
↲کافی، جلد۱، صفحه ۱۷۸
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
یکی از آشنایان به نام سرهنگ
عباسعلی میرزایی میگفت:
سفری به مشهد مقدس رفته بودم و برای
خرید کلاهی به دکان کلاه فروشی رفتم
صحبت از مرحوم حاج شیخ حسنعلی
اصفهانی به میان آمد، کلاه فروش گفت:
روز فوت مرحوم شیخ در دکان سلمانی بودم
و یک نفر در صندلی اصلاح نشسته بود
چون سر و صدای تشییع کنندگان برخاست
مشتری پرسید چه خبر است؟
سلمانی گفت: جنازه حاج شیخ
حسنعلی اصفهانی را تشییع میکنند
به محض شنیدن این خبر مشتری آنچنان
به فغان و ناله افتاد که تصور کردیم
از منسوبان شیخ است
چون از او توضیح خواستیم، گفت:
من با این مرد بزرگ نسبتی ندارم
لیکن حکایتی میان من و او هست که
اینچنین موجب شوریدگی احوال من شده
آنگاه داستان خود را اینگونه تعریف کرد:
پدرم در قریه «نخودک» کدخدا بود
و من هم در اداره ژاندارمری کار میکردم
روزی حاج شیخ به پدرم فرموده بودند:
اگر احتیاج نداری از شغل کدخدایی استعفاء کن
پدرم نیز به موجب توصیه حضرت شیخ
از کار خود استعفاء کرد
و چون من از ماوقع مطلع گشتم
بغضی از مرحوم شیخ در دلم پدید آمد
و دیگران هم مرا به این دشمنی، تحریک
و تشویق میکردند تا آنکه مصمم شدم
ایشان را به قتل برسانم
و چون گاهی از اوقات نیمه شبها که از
مأموریت خود باز میگشتم مرحوم شیخ
را دیده بودم که تنها از ده خارج میشوند
بر آن شدم که در یکی از این شبها
ایشان را هدف گلوله سازم
اتفاقاً در یکی از شبهای تاریک زمستانی
که به طرف آبادی میآمدم
حضرت شیخ را دیدم که عبا بر سر کشیده
و میخواهند از ده خارج شوند
با خود اندیشیدم که وقت مناسب فرا رسیده
اما بهتر است اندکی صبر کنم تا از ده دور
شوند و صدای شلیک من کسی را آگاه نکند
باری، مسافتی در عقب ایشان آهسته رفتم
تا آنکه کاملاً از ده بیرون رفتند
در آن حال که خواستم تفنگ خود را
به قصد شلیک از دوش بردارم ناگهان
حضرت شیخ روی به طرف من گردانیدند
و فرمودند: حبیب کجا میآیی؟!
بی اختیار گفتم: خدمت شما میآمدم
و سخت از کار خود به وحشت افتادم
فرمودند:
بیا تا با هم به زیارت اهل قبور برویم
بیدرنگ پذیرفتم و به قبرستان ده که
مسافتی فاصله داشت رفتیم و فاتحه
خواندیم آنگاه حضرت شیخ فرمود:
دوست داری که به شهر رویم
و حضرت رضا علیهالسلام را زیارت کنیم؟
عرض کردم: آری، فرمودند: دنبال من بیا
چند قدمی نرفته بودیم که دیدم پشت در
صحن مطهر رسیدیم و چون درها بسته بود
اشارتی کردند و در باز شد
ولی کسی را ندیدم که در را گشوده باشد
دستور دادند تا وضو بگیریم با آب جوی
وضو ساختم و بسوی حرم مطهر روانه شدیم
در اینجا نیز درهای بسته با اشاره حضرت
شیخ باز شدند و داخل حرم شدیم
و زیارت کردیم و در هنگام بازگشت
درها یک به یک پشت سر ما بسته شد
چون از صحن خارج شدیم فرمودند:
دوست میداری که امیرالمؤمنین علیهالسلام
را هم زیارت کنی؟ عرض کردم: آری
و هنوز چند قدمی به دنبال ایشان نرفته
بودم که در برابر صحن و حرم رسیدیم
ولی من چون تا آن وقت به زیارت
امیرالمؤمنین علیهالسلام نرفته بودم
ابتدا آنجا را نشناختم
درهای بسته صحن و حرم حضرت امیر
هم به اشاره حضرت شیخ باز شد
زیارت کردیم و خارج شدیم
در این هنگام حضرت شیخ فرمودند:
حبیب شب گذشته است و تو هم خستهای
بهتر است که به «نخودک» باز گردیم
عرضه داشتم: آقا هر چه صلاح میدانید
انجام دهید باز پس از چند قدمی ناگهان
خود را در همان جای ملاقات نخستین یافتم
پس از آن به من فرمودند: حبیب
مبادا که تا من زندهام از سرّ این شب
با کسی چیزی در میان گذاری
که موجب کوری چشمان تو خواهد شد
و دیگر اینکه هیچ وقت نزد من نیا و هرگاه
که مرا دیدی از دور سلامی بکن و والسلام
آیا این کراماتی که من از ایشان دیدهام
جای آن نیست که چنین در ماتم این بزرگوار
شیون و فغان کنم؟!
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☑️ ⇦ کــانال احـادیـث
چـهــارده مـعـصــوم علیـهالسـلام
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @ahadis14masuom
➯ @ahadis14masuom
✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨
❖◈هر روز یک صفـحـ📖ـه◈❖
✵✿ بـا کـلام حــق ✿✵
〖 صـفـحـه 2⃣1⃣3⃣ 〗
🌸اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
⇝✿•📖•❀°✵﷽✵°❀•📖•✿⇜
💠🔹هر روز تفسیـر کوتاه آیه به آیه
از ابتـدای قـــرآن
#ســورهیـوسـف
#صفحـه۲۳۸
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
✨وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَکَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ{۲۳}
و زنى كه يوسف در خانه او بود از يوسف از طريق مراوده و ملايمت تمناى كامگيرى كرد و درها را براى انجام مقصودش محكم بست و گفت: براى تو آمادهام، يوسف گفت: پناه به خدا كه او پروردگار من است و مقام مرا گرامى داشته قطعاً ستمگران رستگار نمىشوند(۲۳)
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
⬅️ در تفسير
«مَعاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ»
دو احتمال دادهاند:
◽️الف: خداوند پروردگار من است
كه مقام مرا گرامى داشته
و من به او پناه مىبرم
◽️ب: عزيز مصر مالک من است
و من سر سفره او هستم
و درباره من به تو گفت: «أَكْرِمِی مَثْواهُ»
و من به او خيانت نمىكنم
هر دو احتمال طرفدارانى دارد كه
بر اساس شواهدى بدان استناد مىجويند
ولى به نظر ما احتمال اوّل بهتر است
زيرا يوسف به خاطر تقواى الهى مرتكب
گناه نشد، نه به خاطر اينكه بگويد:
چون من در خانه عزيز مصر هستم
و او حقّى بر من دارد، من به همسرش
تعرّض و سوء قصد نمىكنم!
چون ارزش اين كار كمتر از رعايت تقواست
البتّه در چند جاى اين سوره «رَبُّکَ» كه اشاره
به «عزيز مصر» است به چشم مىخورد
ولى «رَبِّی» هر كجا در اين سوره استعمال
شده مراد خداوند است
از طرفى دور از شأن يوسف است كه خود را
چنان تحقير كند كه به عزيز مصر «رَبِّی» بگويد
⬅️ اولياى خدا به خدا پناهنده مىشوند
و نتيجه مىگيرند: موسى از شرّ فتنههاى
فرعون به خدا پناه مىبرد «إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی
وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ»
↲سوره غافر، آیه ۲۷
مادر مريم مىگويد: من مريم و نسل او را
در پناه تو قرار مىدهم
«إِنِّی أُعِيذُها بِکَ وَذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجِيمِ»
↲سوره آل عمران، آیه ۳۶
و در اين آيه يوسف به خدا پناه مىبرد
«قالَ مَعاذَ اللهِ» و خداوند به پيامبر اكرم
صلى الله عليه و آله دستور پناهندگى
به خودش را مىدهد «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِ»
به جاى گفتن: «أَعُوذُ بِاللهِ» یک سره به سراغ
پناه دادن خدا رفت و گفت: «مَعاذَ الله»
تا پناهندگى خود را مطرح نكند
در واقع براى خود ارزشى قائل نشد
◽️⇦ نکتـــهها ↯
① گناهان بزرگ با نرمش و مراوده
شروع مىشود «راوَدَتْهُ»
② پاک بودن مرد كافى نيست زيرا گاهى
زنها مزاحم مردان هستند «وَ راوَدَتْهُ»
③ قدرت شهوت به اندازهاى است كه
همسر پادشاه را نيز اسير برده خود مىكند
«وَ راوَدَتْهُ الَّتِی»
④ سعى كنيم نام خلافكار را نبريم
و با اشاره از او ياد كنيم «الَّتِی»
⑤ پسران جوان را در خانههائی كه
زنان نامحرم هستند تنها نگذاريد
زيرا احتمال دارد باب مراوده باز شود
«وَ راوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَيْتِها»
⑥ معمولًا عشق در اثر مراوده و به تدريج
پيدا مىشود، وجود دائمى يوسف در خانه
کم کم سبب عشق شد «فِی بَيْتِها»
⑦ مسائل مربوط به مفاسد اخلاقى را
سربسته و مؤدّبانه مطرح كنيد
«راوَدَتْهُ ... غَلَّقَتِ»
⑧ حضور مرد و زن نامحرم در یک محيط
در بسته زمينه را براى گناه فراهم مىكند
«غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ وَ قالَتْ هَيْتَ لَکَ»
⑨ زشتى زنا در طول تاريخ مورد پذيرش
بوده است و به همين دليل زليخا همه درها
را محكم بست «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ»
⑩ همه درها بسته امّا درِ پناهندگى خدا
باز است «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ ... مَعاذَ الله»
⑪ موقعيّتهاى امتحان الهى متفاوت است
گاه در چاه و گاه در كاخ
«راوَدَتْهُ ... قالَ مَعاذَ الله»
⑫ تقوا و اراده انسان مىتواند
بر زمينههاى انحراف و خطا غالب شود
«مَعاذَ الله»
⑬ توجّه به خدا عامل بازدارنده از گناه
و لغزش است «مَعاذَ الله»
⑭ اگر رئيس يا بزرگ ما دستور گناه داد
نبايد اطاعت كنيم «هَيْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ الله»
به خاطر اطاعت از مردم، نبايد نافرمانى خدا
نمود «لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق»
↲بحارالانوار، جلد۱۰، صفحه۲۲۷
⑮ به هنگام خطر گناه بايد به خدا پناه برد
«قالَ مَعاذَ الله»
⑯ در كاخ حكومتى نيز مىتوان پاک
عفيف، صادق و امين بود «قالَ مَعاذَ الله»
⑰ خطر غریزه جنسى به قدرى است
كه براى نجات از آن بايد خدا به فرياد برسد
«مَعاذَ الله»
⑱ انسان هواپرست از رسوائی ظاهرى
هراس دارد، زليخا درها را محكم بست
ولى خداپرست از خدا «مَعاذَ الله»
⑲ انجام گناه زنا با كرامت انسانى
ناسازگار است «مَعاذَ الله»
⑳ ياد خدا به نفس، نقش مهمى
در ترک گناه دارد «مَعاذَ اللهِ»
㉑ اولين اقدام عليه گناه
ياد خدا و پناه بردن به اوست «مَعاذَ اللهِ»
㉒ بهترين نوع تقوا آن است كه به خاطر
لطف، محبّت و حقّ خداوندى گناه نكنيم
نه از ترس رسوائی در دنيا يا آتش در آخرت
«مَعاذَ اللهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ»
㉓ ياد كردن الطاف الهى
از عوامل ترک گناه است
«إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوایَ»
㉔ ياد عاقبت گناه مانع از ارتكاب آن است
«لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
㉕ تشويق به زنا يا زمینه سازی
برای گناه جوانان پاک ظلم به خود
همسر، جامعه و افراد است
«لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
㉖ یک لحظه گناه مىتواند انسان را
از رستگارى ابدى دور كند
«لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
㉗ ارتكاب گناه ناسپاسى و كفران
نعمتها است «لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
㉘ در هر كارى بايد عاقبت انديشى كرد
«لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
㉙ يوسف عليه السلام در بحبوبه
درگيرى با زليخا به فكر فلاح بود
«لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
㉚ انسانى كه مقام و منزلت خود را مىداند
خود را به بهاى كم و زودگذر نمىفروشد
«لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
㉛ اگر از درى ظلم وارد شود
فلاح از در ديگر بيرون مىرود
«لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ»
↲تفسیر نور
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☑️ ⇦ کــانال احـادیـث
چـهــارده مـعـصــوم علیـهالسـلام
کلیــک ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @ahadis14masuom
➯ @ahadis14masuom
💠🔹امام رضا علیهالسلام فرمود⇩
《امُرِ الصَّبیَّ فلْيَتَصدَّقْ بيدِهِ بالكِسْرةِ
وَالقَبْضةِ وَالشَّيءِ وَ إنْ قَلَّ، فإنَّ كلَّ شیءٍ
يُرادُ بهِ اللّهُ وَ إنْ قَلَّ بعدَ أنْ تَصدُقَ النِّيّةُ
فيهِ عظيمٌ》
به کودک دستور ده
كه با دست خودش صدقه بدهد
اگر چه به اندازه تكّه نانى
يا یک مشت چيز اندک باشد
زيرا هر چيزى كه در راه خدا داده میشود
هر چند کم اگر با نيّت پاک باشد زياد است
↲ميزان الحكمه جلد اوّل
محمّد محمّدی ری شهری، صفحه ۱۰۸
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
تاجر ثروتمندی با غلام خود از قونیه به سفر
شام رفتند تا بار بخرند و به شهر خود برگردند
مرد ثروتمند برای غلام خود در راه که به
کارونسرائی میرفتند مبلغ کمی پول میداد
تا غذا بخرد و خودش به غذاخوری کارونسرا
رفته و بهترین غذاها را سرو میکرد
غلام جز نان و ماست و یا پنیر
چیزی نمیتوانست در راه بخرد و بخورد
چون به شهر شام رسیدند بار حاضر نبود
پس تاجر و غلامش به کارونسرا رفتند
تا استراحت کنند
غلام فرصتی یافت در کارونسرا کارگری کند
و ده سکه طلا مزد گرفت
بار تاجر از راه رسید و بار را بستند
و به قونیه برگشتند
در مسیر راه راهزنان بار تاجر را به یغما بردند
و هرچه در جیب تاجر بود از او گرفتند
اما گمان نمیکردند غلام سکهای داشته باشد
پس او را تفتیش نکردند و سکه دست غلام ماند
با التماس زیاد ترحم کرده اسبها را رها کردند
تا تاجر و غلام در بیابان از گرسنگی نمیرند
یک هفته در راه بودند به کارونسرا رسیدند
غلام برای ارباب خود غذای گرم خرید
و خود نان و پنیر خورد
تاجر پرسید: تو چرا غذای گرم نمیخوری؟
غلام گفت: من غلام هستم به خوردن
تکه نانی با پنیر عادت دارم
و شکم من از من میپذیرد
اما تو تاجری و عادت نداری
شکم تو نافرمان است و نمیپذیرد
تاجر به یاد بدیهای خود و محبت غلام افتاد
و گفت: غذای گرم را بردار به من از
عفو و معرفت و قناعت و بخشندگی خودت
هدیه کن که بهترین هدیه تو به من است
من کنون فهمیدم که سخاوت
به میزان ثروت و پول بستگی ندارد
مال بزرگ نمیخواهد بلکه قلب بزرگی میخواهد
آنانکه غنی هستند نمیبخشند
آنانکه در خود احساس غنی بودن میکنند
میبخشند
من غنی بودم ولی در خود احساس
غنی بودن نمیکردم
و تو فقیری ولی احساس غنی بودن میکنی
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☑️ ⇦ کــانال احـادیـث
چـهــارده مـعـصــوم علیـهالسـلام
کلیــڪ ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @ahadis14masuom
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✧✾════✾✰✾════✾✧
در یک شب زمستان که برف زیادی
میبارید و پاسی از شب گذشته بود
ناگهان صدای دق الباب در منزل شیخ
عبدالکریم حائری به صدا در آمد
کربلائی علیشاه خادم حاج شیخ رفت
در را باز کرد دید پیرزنی است میگوید:
از همسایههای کوچه پشتی هستم
شوهرم از درد دارد به خود میپیچد
نه زغالی برای گرم شدن کرسیمان داریم
و نه دوائی برای خوب شدن
خادم پیر با بیحوصلگی گفت:
مگر اینجا زغال فروشی یا دواخانه است
این وقت شب این چیزها پیدا نمیشود
برو فردا صبح بیا، سپس در را بست
و به اتاق برگشت
یک وقت متوجه شد دید حاج شیخ
روبرویش ایستاده است
ولی نگاههایش مثل همیشه نبود
پرسید با چه کسی صحبت میکردی؟
خادم ماجرا را شرح داد
حاج شیخ دگرگون شد گفت:
اگر فردای قیامت خداوند از تو بپرسد:
ای شیخ علی چرا نیازمند بینوائی را
در شب سرد زمستانی از در خانه رد کردی
حال آنکه خود در خانه گرم بودی
چه جوابی برای گفتن داری؟
اگر خداوند از من بپرسد
از پاسخ عاجز و درمانده خواهم شد
خادم سر به زیر کشید و به فکر فرو رفت
حاج شیخ فرمود: آیا خانه پیرزن را بلدی؟
عرض کرد بله توی کوچه پشتی مینشیند
حاج شیخ لباسش را به تن کرده گفت:
راه بیفت باید به خانه پیرزن برویم
این را گفت و به راه افتاد
خادم با عجله فانوس را برداشت
و کلاه پشمینش را روی گوشهایش کشید
و پیشاپیش حاج شیخ به راه افتاد
آن دو با کهولت سنشان با آن برف و سرما
کوچه ها را طی کرده به در منزل پیرزن
رسیدند
خادم دق الباب کرد
پیرزن در را باز کرد سلام کرده عرض کرد
آقا خدا طول عمرتان بدهد توی این سرما
این موقع شب اینجا چه میکنید؟
حاج شیخ با مهربانی پس از جواب سلام
فرمود: حال شوهرت چطور است؟
پیرزن طاقت نیاورد زیر گریه زد
و جواب داد هنوز هم مریض است
به دادمان برسید
رنگ از صورت حاج شیخ پرید
پیرزن در خانه را باز کرد
حاج شیخ زیر لب ذکری گفت
و وارد اتاق کوچکی شد
پیرمرد لاغر اندام زیر کرسی خاموش اتاق
از درد به خود میپیچید
حاج شیخ سلام کرد و روبروی او نشست
پیرزن با ذوق گفت:
نگاه کن مشهدی حاج شیخ عبدالکریم
به خانه ما تشریف آوردهاند
پیرمرد نالهاش را فروکش کرد
چشمهای سرخ شدهاش را به چهره
حاج شیخ خیره کرد و با درد سلام کرد
حاج شیخ پاسخش داد و پرسید
مشهدی چه کسالتی دارید؟
پیرمرد دستهایش را روی دلش گذاشت
پیرزن گفت: آقا اتاقمان سرد است
دوائی هم برای او نداریم
دو سه روزی است او دل درد دارد
و از غروب امروز حالش بدتر شده است
حاج شیخ دست پر مهرش را بر پیشانی
پیرمرد گذاشت بعد به خادمش گفت:
هر چه زغال در خانه داریم بردار
بعد به خانه دکتر برو و هرچه زوتر
دکتر را همراه خود بیاور
خادم از اتاق بیرون رفت
شب از نیمه گذشته بود که خادم همراه دکتر
به درون اتاق وارد شدند
دکتر با تبسم سلامی کرد
خادم کیسه زغال را به دست پیرزن داد
پیرزن صورتش روشن شد آن را با خوشحالی
گرفت و به سراغ منقل خاموش زیر کرسی رفت
دکتر پیرمرد را معاینه کرد و دواهائی را که
با خود آورده بود به او خورانید
بعد نسخه ای نوشت و آن را به دست خادم
داد و گفت: فردا صبح دواها را برایش
تهیه کن تا حالش کاملاً خوب شود
پیرزن منقلش را که پر از زغالهای سرخ
آتشین بود زیر کرسی گذاشت
کرسی پر از گرما شد
لحظات بعد به همراه حاج شیخ
و خدمتکار دکتر را تا در اتاق بدرقه کرد
و دکتر خداحافظی کرده رفت
حاج شیخ با مهربانی پیشانی پیرمرد را
بوسید آنگاه از پشت کرسی بلند شد
با خادم از پیرمرد و پیرزن خداحافظی کردند
و رفتند
در بین راه حاج شیخ از خادم پرسید:
روزانه چقدر نان و گوشت برای خانه ما
خرید میکنی؟
خادم پاسخ حاج شیخ را گفت:
حاج شیخ ایستاد و رو به او کرده گفت:
از فردا نان و گوشت خانه را دو قسمت کن
یک قسمت آن را برای خانه پیرمرد
و قسمت دیگرش را برای خودمان بگذار
حاج شیخ دیگر چیزی نگفت
و به راه خود ادامه داد
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☑️ ⇦ کــانال احـادیـث
چـهــارده مـعـصــوم علیـهالسـلام
کلیــک ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @ahadis14masuom
➯ @ahadis14masuom
✨بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ✨
❖◈هر روز یک صفـحـ📖ـه◈❖
✵✿ بـا کـلام حــق ✿✵
〖 صـفـحـه 3⃣1⃣3⃣ 〗
🌸اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن
📖اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن
🌸اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
📖اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن
🌸اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن
⇝✿•📖•❀°✵﷽✵°❀•📖•✿⇜
💠🔹هر روز تفسیـر کوتاه آیه به آیه
از ابتـدای قـــرآن
#ســورهیـوسـف
#صفحـه۲۳۸
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
✨وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ ۖ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَىٰ بُرْهَانَ رَبِّهِ ۚ كَذَٰلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ ۚ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ{۲۴}
و همانا همسر عزيز مصر قصد او (يوسف) را كرد و او نيز اگر برهان پروردگارش را نمىديد بر اساس غريزه قصد او را مىكرد، اينگونه ما او را با برهان کمک کردیم تا بدى و فحشا را از او دور كنيم چرا كه او از بندگان برگزيده ما است(۲۴)
❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋༅༅❋
⬅️ امام صادق عليه السلام فرمود:
«برهان ربّ» همان نور علم، يقين
و حكمت بود كه خداوند در آيات قبل فرمود:
«آتَيْناهُ حُكْماً وَ عِلْماً»
↲تفسیر كشف الاسرار
و آنچه در بعضى روايات آمده كه مراد از
برهان، مشاهده قيافه پدر يا جبرئيل است
سند محكمى ندارد
در قرآن بارها از همّت و تصميم دشمنان
خدا براى توطئه نسبت به اولياى الهى
سخن به ميان آمده كه خداوند
نقشههاى آنان را نقش بر آب نموده است
در برگشت از جنگ تبوک منافقان خواستند
با رم دادن شتر پيامبر حضرت را به شهادت
برسانند ولى نشد «وَ هَمُّوا بِما لَمْ يَنالُوا»
↲سوره توبه، آیه ۷۴
يا تصميم بر منحرف كردن پيامبر گرفتند
«لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوکَ»
↲سوره نساء، آیه ۱۱۳
و يا تصميم بر تجاوز گرفتند كه نشد
«إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ
فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ»
↲سوره مائده، آیه ۱۱
⬅️ يوسف معصوم و پاكدامن بود
به دليل گفتار همه كسانى كه به نحوى
با يوسف رابطه داشتهاند
و ما نمونههائی از آن را بيان مىكنيم:
❶ خداوند فرمود: «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ
وَالْفَحْشاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»
ما يوسف را با برهان کمک كرديم
تا بدى و فحشا را از او دور كنيم
زيرا او از بندگان برگزیده ماست
❷ يوسف مىگفت:
«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا يَدْعُونَنِی إِلَيْهِ»
پرودگارا زندان براى من از گناهی
كه مرا به آن دعوت مىكنند بهتر است
در جاى ديگر گفت: «أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَيْبِ»
من به صاحبخانهام در غياب او خيانت نكردم
❸ زليخا گفت:
«لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ»
به تحقيق من با يوسف مراوده كردم
و او معصوم بود
❹ عزيز مصر گفت:
«يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هذا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنْبِکِ»
اى يوسف تو اين ماجرا را مسكوت بگذار
و به زليخا گفت: از گناهت استغفار كن
❺ شاهدى كه گواهى داد و گفت:
اگر پيراهن از عقب پاره شده معلوم مىشود
که يوسف پاكدامن است «إِنْ كانَ قَمِيصُهُ»
❻ زنان مصر كه گفتند:
«ما عَلِمْنا عَلَيْهِ مِنْ سُوءٍ»
ما هيچ گناه و بدى درباره او سراغ نداريم
❼ ابليس كه وعده فريب همه را داد، گفت:
«إِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»
من حريف برگزيدگان نمىشوم
و اين آيه يوسف را مخلص ناميده است
◽️⇦ نکتـــهها ↯
⓵ اگر امداد الهى نباشد پاى هر كسى مىلغزد
«هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»
⓶ در هر صحنهاى امكان رؤيت برهان ربّ
وجود دارد «هَمَّتْ بِهِ ... رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»
⓷ انبیاء در غرايز مانند ساير انسانها هستند
ولى به دليل ايمان به حضور خدا گناه نمىكنند
«هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»
⓸ غفلت از ياد الهى زمینه ارتكاب گناه
و توجّه به آن، عامل محفوظ ماندن در گناه
است «هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّهِ»
⓹ مخلص شدن موجب محفوظ ماندن
شخص از گناه مىگردد «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»
⓺ عبادت خالصانه رمز موفقيّت
در دورى از گناه است «لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ
إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»
⓻ خداوند بندگان مخلص را حفظ مىكند
«لِنَصْرِفَ عَنْهُ ... إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»
⓼ بدى و فحشا با مخلص بودن
یک جا جمع نمىشود
«لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ ... الْمُخْلَصِينَ»
⓽ مخلص شدن مخصوص يوسف
عليه السلام نيست، مىتوان با پيمودن
راه آن حضرت به مقام مخلصين نزدیک شد
«إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصِينَ»
↲تفسیر نور
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
☑️ ⇦ کــانال احـادیـث
چـهــارده مـعـصــوم علیـهالسـلام
کلیــک ڪنید ⇩⇩⇩
➯ @ahadis14masuom