بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
🌷السَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ
بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے
اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...🌷
#نثارشادیروحطيبهشهيدانفاتحهوصلوات 🕊
🥀| @AmadMashlab1995
هدایت شده از پویش مردمی قرائت دعاهای سفارش شده توسط آقا
🌠☫﷽☫🌠
بی توجهی یا کم توجهی به توصیه رهبر حکیم انقلاب...
⁉️چرا به توصیه حضرت آقا توجه کافی نمی کنیم⁉️
🥀 هر کس به حاج قاسم سلیمانی ارادت داره دقت کنه...
حاج قاسم سلیمانی می گفت:
در جنگ ۳۳ روزه لبنان و اسرائیل، آقا(رهبری) گفتن به بچههای حزب الله لبنان بگو دعای جوشن صغیر بخونن.
از رادیو و تلویزیون حزب الله و منارههای مساجد و حتی کلیساهای ضاحیه جنوب، راه به راه، این دعا هر روز پخش می شد و در نهایت، حزب الله بر اسرائیل پیروز شد!
🤲🏻 در مملکت خودمون بعد از توصیه آقا به خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری #کرونا چه اتفاقی افتاد⁉️چرا پیام آقا تبدیل به پویش نشد⁉️
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃
┗╯\╲
#حتما_بخوانید
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
#نشر_حداکثری
فتــ🇺🇸ـنـــ🇬🇧ــ️ـه
#کرونا_را_شکست_میدهیم به یاری خدا
پویش مردمی قرائت دعای هفتم صحیفه سجادیه
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#سلام_امام_زمانم✋🏼 دلم به آن مستحبی خوش است که جوابش واجب است[..♥️..] ••اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا
•|با قطعهای ز چادر خاکی مادرت
بالای خیمه گاه تو پرچم گذاشتند
وقت ظهور چه شرمنده میشوند
آنان که در دعای فرج کم گذاشتند|•
#العجلمولاےمن🍃
#یاایهاالعزیز🌴
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🦋🍃 🍃 حمید خیلے دیر ڪرد. قبلا هم براے بیرون بردن زبالھ چندبارے دیر کرده بود.اما اینبارتاخیرش خیلے زیا
#عاشقانهـ_به_سبک_شهدا💕
هرچے درست ڪنن میخوریم☺
حتے قلوہ سنگ!😅
✍ اولین غذایے ڪہ بعدازعروسیمان
درست ڪردم استانبولے بود.
از مادرم تلفنے پرسیدم؛شد سوپ..🍲
آبش زیاد شدہ بود ... 😐
منوچهر میخورد و بہ بہ و چہ چہ
میڪرد. 😋
روز دوم گوشت قلقلے درست ڪردم
شدہ بود عین قلوہ سنگ🙆
تا من سفرہ را آمادہ ڪنم منوچهر چیدہ
بودشان روے میز و با آنها تیلہ بازے
میڪرد قاہ قاہ میخندید 😂
و میگفت : چشمم ڪور دندم نرم تا خانم
آشپزے یاد بگیرن هر چہ درست ڪنن
میخوریم حتے قلوہ سنگ 😌😆
📚 بہ روایت #همسر_شهید⚘
#شهید_منوچهر_مدق🌷
#هر_روز_با_یک_شهید🍀
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 #ڪلامآقـا👤 امـروز بیعدالتے دردنیـا ازعلم تغذیہ مےکند؛یعنے علـم پیشرفتہ،درخدمت بی
#پای_درس_ولایت🔥
#امام_خامنه_ای:
"فضای مجازی واقعاً یڪ دنیای
رو بہ رشدِ غیر قابل توقّف است؛ آخر ندارد.☝️
بايد از فرصتهائے ڪہ در اختیار مےگذارد حداڪثر استفاده را بڪنیم👌
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#حدیث_معنوی🌸 🔅امام جواد عليه السلام: 🔸هر كس نداند كارى را از كجا آغاز كند، از به سرانجام رساندن آن
#حدیث_معنوی🌸
🔅امام على علیه السلام:
در راه خدا با دستهاى خود جهاد كنید، اگر نتوانستید با زبانهاى خود و اگر باز هم نتوانستید با قلب خود جهاد كنید.
📚بحارالأنوار، ج100، ص49، ح23
👤آیت الله خامنه ای :
🔺با کار جهادی بنبستها میشکند
ما جز با کار جهادی و کار انقلابی نخواهیم توانست این کشور را به سامان برسانیم. در همهی بخشها، کمربسته بودنِ مثل یک جهادگر لازم است؛ این اگر بود، کارها راه میافتد؛ این اگر بود، بنبستها باز میشود، شکافته میشود؛ [یعنی] کار فراوان، پُرحجم و باکیفیّت و مجاهدانه و انقلابی. انقلابی یعنی چه؟ بعضی خیال میکنند وقتی میگوییم انقلابی، یعنی بینظم؛ نخیر، اتّفاقاً یکی از خطوط اصلی انقلابیگری، نظم است؛ منتها انقلابی، یعنی اینکه خودمان را سرگرم کارهای حاشیهای و تشریفاتی و زرقوبرقی و مانند اینها نکنیم. ۱۳۹۶/۰۲/۱۰
🔺 هرجا از حرکت جهادی غفلت کردیم، عقب ماندیم
ما هرجا انقلابی عمل کردیم پیش رفتیم و هرجا از انقلابیگری و حرکت جهادی غفلت کردیم، عقب ماندیم و ناکام شدیم؛ این یک واقعیّتی است... هرجا انقلابی بودیم، جهادی حرکت کردیم، پیش رفتیم؛ هرجا کوتاهی کردیم و غفلت کردیم، عقب ماندیم. ۱۳۹۵/۰۳/۱۴
#Masaf
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید سید حمید تقوی فر😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 🍁ولادت:سال1339🌷 🍁محل ولادت:اهواز🌷 🍁شهادت:
⬆معرفی شهید⬆
😍شهید علی شاهسنایی😍
😍جزء شهدای مدافع حرم😍
🍁ولادت:سال1364🌷
🍁محل ولادت:اصفهان🌷
🍁شهادت:10دی سال1394🌷
🍁محل شهادت:سوریه🌷
🍁نحوه شهادت:از نیروهای لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام بود که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم عازم سوریه شد و به شهادت رسید😔😔
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده🚫
join↧ఠ_ఠ↧
♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
38.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 |عیب آن ۳۱۳نفر!
(ماجرای عبرت انگیزی از یاران پیامبر اکرم(ص) که وعده خدا را باور نکردند)🌱
#استـادپناهیـان💡
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_حجاب_من #قسمت_سوم یادداشت کارت عضویت کتابخونه کارت بسیج کارت ورود به جلسه کنکور همرو ریختم ت
#رمان_حجاب_من
#قسمت_چهارم
اصلا اینطور نیست من تنبل نیستم کنکور دادم منتظر جوابم.... خداحافظ
دیگه مهلت حرف زدن بهش ندادم به سارا و فاطمه گفتم. بریم پرستاره هم دنبالمون راه افتاد
امروز از دست این پسره خیلی عصبانی شدم کارد بزنی خونم در نمیاد پسره ی سه نقطه
من همینجور تو راه که برمیگشتیم بهش بدو بیراه میگفتم این دوتا هم انگار نه انگار باهم داشتن حرف میزدن اخه اینا هم
دوستن ما داریم؟
بزارین حالا داستان این اعصاب خوردیمو بهتون بگم امروز خانم پرستاره سحر مارو برد پیش پرستارایی که خانم تقوی
گفته بود هر سه تاشون تازه درسشونو تموم کرده بودن داشتیم به توضیحاتشون گوش میدادیم که یهو دوباره سر و کله
ی اون پسره پیدا شد اومد تو اون سه تا پسره به احترامش بلند شدنو با احترام باهاش حرف زدن ما سه تا هم که
همینجور نشستیم انگار نه انگار که کسی اومده
اومد دقیقا رو صندلیه رو به روی من نشست گفت میدونم شما خیلی کار دارین من آموزش یکی از اینارو به عهده میگیرم
اونام که بعد از یکم تعارف از خدا خواسته قبول کردن بیخیال سرمو انداخته بودم پایین و داشتم پاهامو تکون میدادم که
یهو گفت من به این آموزش میدم بعداز چند ثانیه که صدایی از کسی در نیومد سرمو بلند کردم دیدم همه دارن به من
نگاه میکنن یه لحظه هنگ کردم اما سریع فهمیدم موضوع از چه قراره و مخالفت کردم که راه به جایی نبرد و اجبارا
دنبالش رفتم تا بهم یاد بده
اخ خدا بهش که فکر میکنما میخوام اتیش بگیرم
...
یه راست منو برد اتاق تزریقات چندتا آمپول و پنبه الکل از پرستارا گرفت بعد بدون هیچ حرفی راه افتاد سمت بیرون
ادب که نداره عین چی سرشو میندازه پایین میره
دنبالش رفتم . رفت توی یه اتاق درو باز گذاشت منم رفتم تو
همونجا دم در ایستاده بودم که برگشت سمتم و گفت
پس چرا وایسادی درو ببند بیا اینجا
درو بستمو رفتم نزدیکتر
بشین رو تخت
با تعجب نگاهش کردم
چرا تعجب کردی میگم بشین رو تخت دیگه
یه چند ثانیه دیگه نگاهش کردم و بعد رفتم نشستم رو تخت ببینم میخواد چیکار کنه
یه نگاه بهم کردو گفت_ آستینتو بزن باال
اخمام رفت تو هم
_ چرا اونوقت؟
برای اینکه میخوام رو دستت بهت نشون بدم
با اخم بیشتر _ متاسفم من نمیزارم میتونید رو عروسک امتحان کنید
و از تخت پریدم پایین که یهو حس کردم قلبم یه جوری شد یه درد پیچید توش میدونستم الانه که دردم بیشتر بشه
اون پسره همونجور داشت حرف میزد انگار داشت سرزنشم میکرد ولی من یه کلمه هم نمیفهمیدم هر لحظه دردم داشت
زیاد تر میشد اخمام از درد زیاد بیشتر تو هم رفتنو با دستم محکم به قلبم چنگ زدم
نمیدونم چقدر گذشت یک دقیقه یا بیشتر فقط میدونم برای من یک قرن گذشت که صداشو نزدیکم شنیدم
نگران شده بود انگار چون هی میگفت چی شد چت شد شما که الان خوب بودی
اما من نمیتونستم عکس العملی نشون بدم
فقط یه دفعه حس کردم دیگه پاهام توانی برای موندن ندارن و افتادم روی زمین
اروم چشمامو باز کردم یکم به اطرافم نگاه کردم اا منکه تو اتاق همون دکتر بی ادبم ایش یه چشم غره هم تو دلم براش
رفتم چون حتی نای تکون دادن پلکامم نداشتم
اه چقدر تشنمه
ناله کردم _ آب
یه هو دیدم اومد بالای سرم
اه عین جن میمونه پسره
بهش نگاه کردم یه لحظه حس کردم صورتش غمگینه
اه ولش بابا اصلا به من چه
یه لیوان آب برام اورد خواستم بلند شم اما نمیتونستم بی رمق دوباره افتادم رو تخت و غمگین چشم دوختم به زمین
بغض کردم از ضعفم
حس کردم زیر سرم یه چیزی تکون خورد. نگاه کردم....
دستشو از روی تخت برده بود زیر بالشم طوری که اصلا دستش بهم برخورد نکردو فقط حرکت بالشو حس کردم ....
همونجور یه دستی کمکم کرد بلند شم بعد بالشو گذاشت کنار دیوار و اروم بهم گفت تکیه بده
یه جوری شدم با دیدن اینکارش خصوصا وقتی ابو اوردو سر به زیر گفت
حالتون خیلی بد بود هم به خاطر اینکه خیلی ضعیفین و هم به خاطر مسکنی که بهتون زدم فعلا توانایی ندارین خیلی
تکون بخورین باید اثر مسکن بره تا بعد
آره راست میگفت حتی دستمم تکون نمیخورد
#ادامه_دارد
#نویسنده_zeinab_z
@AhmadMashlab1995