شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸 🦋🌸 #عبور_از_سیم_خاردار_نفس♥️⛓ #قسمت_سیصدوهفتم7⃣0⃣3⃣ نمیدانستم چه برایش بنویس
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🦋🌸🦋🌸
🦋🌸
#عبور_از_سیم_خاردار_نفس♥️⛓
#قسمت_سیصدوهشتم8⃣0⃣3⃣
بعد از امتحان دیدم که سوگند در محوطه نشسته است. تا مرا دید با ذوق به طرفم دوید و گفت:
–راحیل فهمیدم اون چشه.
مبهوت نگاهش کردم.
–چی شده؟ تو چرا اینجا نشستی؟ کیو میگی؟
–سوگند دستم رو گرفت.
–منتظر تو بودم دیگه. میخواستم حرفم رو بهت بزنم و بعد برم. راحیل اون عاشقته، من مطمئنم. فقط یه عاشق این کارارو واسه اون کسی که دوسش داره انجام میده. وگرنه بیکار که نیست. ببین چقدر مرده که تا حالا بهت چیزی نگفته، چقدر ملاحظت رو میکنه. اون یه مرد واقعیه.
نگاه عاقل اند سفیهی به او انداختم و گفتم:
–اینجا نشستی همینو بگی؟ من چی میگم تو چی میگی. من بهت از کابوس فریدون میگم اونوقت تو چی میگی؟
"یکی میمُرد زِدرد بینوایی
یکی میگفت عمو زردک میخواهی"
صورتم را با دستهایش قاب کرد و گفت:
–همین دیگه، الان تو برای نجات از این مخمصه به کمیل احتیاج داری. تازه عاشقتم که هست. اینجوری با یه نشون چند تا نشون میزنی و از درد بینوایی هم نجات پیدا میکنی.
دستانش را گرفتم و گفتم:
–من باید برم بیچاره بیرون منتطره، الان ریحانه آسیش کرده.
به طرف در دانشگاه راه افتادیم.
سوگند آهی کشید و گفت:
–کاش یه کم بفهمیش، حداقل بهش فکر کن.
نگاهش کردم و گفتم:
–الان من بگم بهش فکر میکنم شما راضی میشی کوتا بیای؟
لبهایش را بیرون داد و گفت:
–واقعا راست میگن آدما خودشون باعث بدبختی خودشون میشن.
بی تفاوت به حرفش از او خداحافظی کردم و به طرف ماشین کمیل رفتم.
سوار ماشین که شدم دیدم ریحانه در حال گریه کردن است. بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم:
– چرا گریه میکنی عزیزم؟ خسته شدی؟ گریه نکن امدم دیگه. ریحانه کمی آرام شد و گفت:
–بیا خونه، بیا خونه...
نگاهی به کمیل انداختم.
سکوت کوتاهی کرد و پرسید:
–مگه فردا امتحان ندارید؟
–نه، امتحان بعدیم دو روز دیگس.
–اتفاقا کاری پیش امده باید برگردم اداره. میتونید پیشش بمونید؟
–بله، حتما. ببرمش خونمون؟
–نه، میریم خونهی ما.
دلخوریش کاملا مشخص بود. اگر دلخور نبود حتما قبول میکرد ریحانه رو به خانهمان ببرم.
یک نایلون کوچک نخوچی و کشمش در کیفم داشتم. بیرون آوردمش و چند تا در مشت ریحانه ریختم. مشغول خوردن شد. نایلون را به طرف کمیل گرفتم و گفتم:
–بفرمایید.
نگاهی به نایلون انداخت و گفت:
–ممنون میل ندارم. دیگر تعارف نکردم و صاف نشستم. سعی کردم دیگر نگاهش نکنم. حالا کارم در این حد هم بد نبود که برای من قیافه میگیرد. ریحانه تقریبا نیم بیشتر محتویات نایلون را خورد و بعد در آغوشم خوابش برد.
جلوی در خانه شان که رسیدیم چون ریحانه در آغوشم خوابش برده بود پیاده شدن سختم بود.
فوری پیاده شد. یک پایم که روی زمین قرار گرفت خودش را به من رساند و کمی خم شد و دستهایش را دراز کرد.
–بدینش به من،
من هم مثل خودش خواستم که لج بازی کنم.
ریحانه را به خودم بیشتر چسباندم و گفتم:
–خودم میبرمش.
صاف ایستاد و با تعجب نگاهم کرد و گفت:
–برای شما سنگینه، با چادر سختتون میشه.
بی توجه به حرفش به طرف در خانه راه افتادم.
واقعا سخت بود، ولی نباید کم میآوردم.
فوری کلید انداخت و در را باز کرد. قفل ماشین را زد و با من وارد حیاط شد. جلوتر رفت و در آپارتمان را باز کرد و ایستاد تا من وارد شوم.
انگار سنگین بودن ریحانه از چهرهام مشخص بود، چون نگران نگاهم میکرد.
وارد که شدم در را بست و رفت.
ریحانه را در تختش گذاشتم و روی مبل ولو شدم. حالم که جا آمد به مادر زنگ زدم و خبر دادم.
طولی نکشید که زهرا خانم با لباسهایی در دست پایین آمد.
از این که آمده بودم ابراز خوشحالی کرد و گفت:
–دختر تو مهره مار داری. یه هفته نمیبینمت انگار یه چیزی گم کردم. همش به کمیل میگفتم چرا راحیل نمیاد. آخر دیگه یه بار کلافه شد گفت اون میاد وابستگی ریحانه کم بشه، ولی مثل این که توام وابسته شدیا.
بعد همانطور که لباسهای کمیل را که اتو کرده بود به چوب لباسی میزد ادامه داد:
–راحیل امدنت رو کم نکن. دلمون برات تنگ میشه.
نگاهی به پیراهنی که جا دکمهاش پاره شده بود انداختم و گفتم:
–منم همینطور، دیگه به خاطر ریحانس گفتم امدنم رو کمکم کمش کنم. این که پارس؟
–آره خواستم اتوش کنم دیدم پاره شده، فکر کنم اون روز تو دعوا با فریدون اینجوری شده. میندازمش بره. چقدرم کمیل این پیراهن رو دوست داشت.
پیراهن را در کیفم گذاشتم و گفتم:
–من شاید بتونم مثل این پارچه رو پیدا کنم و براش بدوزم.
–واقعا راحیل. اگه بتونی که خیلی خوشحال میشه.
–فقط شما بهش چیزی نگید، شاید نتونستم بدوزم یا پارچش رو پیدا کنم.
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸🦋🌸 🦋🌸🦋🌸 🦋🌸 #عبور_از_سیم_خاردار_نفس♥️⛓ #قسمت_سیصدوهشتم8⃣0⃣3⃣ بعد از امتحان دیدم که سوگ
لبخند شیطنت آمیزی زد و گفت:
–من مطمئنم میتونی. داداشم خیلی خوشحال میشه.
سرم را پایین انداختم.
–فعلا که شمشیراز رو بسته.
زهرا با تاسف نگاهم کرد و گفت:
–راستش مثل این که دوستش به خاطر پرونده شما از یه پرونده مهم استعفا داده و فقط دنبال کار شما، که کمیل خیلی سفارشش رو کرده افتاده. خب اینجوری براش بد شده...
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🦋🌸🦋🌸🦋🌸
🦋🌸🦋🌸
🦋🌸
نـویسنـــ✍🏻ـــدھ:لیـلافتحـےپـور🎗
ڪانـالرسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🌼
✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد محمدجواد قربانی💫 ✨جـزء شهـداے مدافعحـرم✨ 🌴ولادت⇦1فروردین سال1362🌿 🌴محـل ولادت
⬆معـرفے شهیـد⬆
💫شهیـد رضا صیادی💫
✨جـزء شهـداے مدافعوطن✨
🌴ولادت⇦25فروردین سال1357🌿
🌴محـل ولادت⇦دزفول🌿
🌴شهـادت⇦27آبان سـال1398🌿
🌴محـل شهـادت⇦ماهشهر🌿
🌴نحـوه شهـادت⇦درگیری با ارازل اوباش در قضیه طرح سهمیهبندی سوخت بـہ فیـض عظیـم شهـادت نائـل آمـد🥀🕊
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپےبـدوننـامنـویسنـدهحـرام🚫
ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ
『 @AHMADMASHLAB1995 』
◖🌱🌙◗
•٠
#شھیداحمـد:
‹ قݪبت همـاننـد گݪ است..؛ پس بـا ستـایش خداونـد پیونـدش بـدھ🌸💕💫›
#رفیقشهیدمــ🍂
#سلام_علے_غریبطوس🌿
#ارسالےازآقااحسانوآقاحامد✨
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!
#حذف_لوگو_حرام!
✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
💔 ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝܟܩܝܢ̇ ܙܠܝܟܝ̤ܩܢ آتش عشق تو برداً و سلاما نمےشود صبح، بی اذن تو خورشید جها
💔
ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝܟܩܝܢ̇ ܙܠܝܟܝ̤ܩܢ
بی حرف و حدیث، دوسِت دارم❤️
#ازدورسلام
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 🥀
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
.
شفاعتتمـےڪنھآنشھیدیڪھ؛
موقعگناهمیتوانستـےگناهڪنۍ
امابھحرمترفاقتتبااو،گذشتۍ..!♥️
کلیپے از #شهید_احمد_مشلب🌸🌿
#رفیقانہ✨
#صبحتـون_شہـدایے🍓
✅ @AHMADMASHLAB1995
#تلنگر
-همہمیـگفتن#جبـهہ بخوربخوابـہ!!
راســـــٺمیگفتن
خمپارھمیخوردن
میخوابیـــــدن...💔
🌱|@AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گوشہ اے از صحبت هاےخودمونی
شهیداحمدراجبعشق🤭
#کلیپ_شهید_احمدمشلب 🌱
✅@AhmadMashlab1995
شهادت را که تسلیت نمیگویند مگر مرگ تاجرانه تبریک نمیخواهد؟🙃
۲۷ آبان سالروز شهادت شهیدان مدافع حرم؛بـابـک نوری ورسول خلیلے🕊️
ڪانالرسمیشهیداحمدمشلب
✅@AhmadMashlab1995
دوستوهمرزم #شهید_احمد_مشلب:✨
وقتي پیش رفیق شهیدٺمیࢪے و باهاش صحبت میڪنی ممکنھ جسمش کنارٺ نباشہ ولیاحساسمیڪنیکهدارھصداتو میشنوھ
قلبم مشتاقته احـمدعزیزم🥀✨
ترجمھعڪس⇧
مزاࢪ #شهید_احمد_مشلب🍃
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک!
#حذف_لوگو_حرام
🌸 @AhmadMashlab1995
اگه یه روز بهتون گفتن بین اومدن حسن روحانی و بمب اتم یکیشو انتخاب کنید؛ اصلأ از اسمش نترسید؛ ده بیستساله مثل ژاپن جمعش میکنیم😁
✅ @AHMADMASHLAB1995
هدایت شده از 『تهی』
🎙#حرف_حق
گروه عصای موسی فقط مونده دفعه بعدی رنگ لباس زیر نخست وزیر #اسرائیل رو منتشر کنه، چون عملا چیزی باقی نمونده که منتشر نکرده باشن :))
یاد یه خاطره افتادم چند سال قبل یه خبرنگار عرب نوشته بود:
یه دوست #ایرانی محور مقاومت بهم گفته چیزهای خصوصی درباره نتانیاهو میدونیم که همسرش خبر نداره . .
ℯ𝓶𝒻𝓽𝓎⫸تهے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکینیستبهشبگهخواهرمن!!
ماباچادرحضرتزهراس
میگیمدلبرینکنیم
تومیخوایدودستمالیهمبرقصی؟صدرحمتبرکسیکهبیحجابه
حداقلچادرحضرتزهراس
روبهسُخرهنگرفته
ازشبرایحراماستفادهنکرده
هتکحرمتنکرده!یهنکتهایکهخیلیقابلتامله
اینکهنگفتچادرحضرتمادرمرو!!!
گفتچادرحضرتمادرشون!واقعاپشتپردهیایناچیه؟
ماجراچیه؟مگهقرارنبود
حجاببرایپوشاندنزیباییهاباشه؟
مگهنگفتیمحجاببرایدلبرینکردنه!
پسایناچیهدیگه؟
عشوهمیخوایبریباچادر؟؟
اگهحضرتزهراس
بوداینجوریرفتارمیکرد؟
✅ @AhmadMashlab1995
#سخن_بزرگان🌹
هےمیگن:آخرشچےمیشه؟
آخرشدستخداست؛بدنمیشه..
ایناولروکهسپردندستتودرستانجام
بدهآخرشدستخداست؛
خوبمیشه..🙂✋🏽
#حاجاسماعیل_دولابۍ✨
✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
💢 ضربہ سنگین پلیس بہ کاروان قاچاقچیان در کویر کرمان و شهادت دو تن از نیرو هاے ناجا یگان عملیاتے پلی
روز گذشتہ، فرمانده یگان تکاورے شهرستان بم #سرهنگ_مهدے_توسنگ کہ در درگیرے با اشرار مسلح روز سہشنبہ حضور داشت، بہ شدت جراحات وارده بہ فیض عظیم شهادت نائل آمد.
#قرارگاه_فرهنگے_مجازے_شهیداحمدمشلب
✅ @AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
💔 ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝܟܩܝܢ̇ ܙܠܝܟܝ̤ܩܢ بی حرف و حدیث، دوسِت دارم❤️ #ازدورسلام #السلامعلیکیااباعبد
💔
ܝ̣ܝܝܝܩܢ ܙܠܠّܘ ܙܠܝܟܩܝܢ̇ ܙܠܝܟܝ̤ܩܢ
🌺 حالم دوباره صبح شد و رو بہ راه شد
🌿وقٺ سلام وعرض ارادٺ بہ شاه شد
🌺عالم تمام،خاڪ ڪف پاےشاه عشق
🌿شاهے ڪہ برتمام جهان سرپناه شد
#ازدورسلام
#السلامعلیکیااباعبداللهالحسین 🥀
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
به عشقش این #جمعه به سبڪ #امام_زمان عمل ڪن،
فڪرش رابڪن!
مثلا یڪ روز بدون #گناه... :)
🌱| @AhmadMashlab1995
ثوابیهویے😍
میتونینبراےآقا #امام_زمان سهڪارانجامبدین؟✋🏼
¹-براشوندوبارصلواتبفرستین🕊
²-سهباربراشوناللهمعجللولیڪالفرجبگین🙂
³-اینپیاموحداقلبه1کانال،گروه یابیشتر(هرکےڪه میتونه😉)بفرستین تااوناهمثوابکنن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشمیبهرهتدوختهامکهشاید...
بازآییوبرهانیم...
ازاینچشمبهراهی:)💔🍃
کلیپے از #شهید_احمد_مشلب🌸🌹
#رفیقانہ💫
✅ @AHMADMASHLAB1995
امارات بندر استراتژیک الحدیده یمن رو اشغال کرده بود، انصارالله تهدید کرد دبی و ابوظبی رو با پهپاد و موشک مورد عنایت قرار میده؛ امارات هم خیلی منطقی خودش عقب نشینی کرد :)))
زبان دنیا رو یاد گرفتید یا بچههای یمن بیشتر توضیح بدن؟ :))))))
#مرحومِزباندنیافهم🙄
✅ @AHMADMASHLAB1995