شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
فرمانده دلها❤ 👇👇👇
#داستان
خيلی عصبانی بود. سرباز بود و مسئول
آشپزخانه كرده بودندش.
ماه رمضان آمده بود و او گفته بود
هركس بخواهد روزه بگيرد، سحری
بهش ميرساند.
ولي يك هفته نشده، خبر سحری دادنها
به گوش سرلشكر ناجی رسيده بود.
او هم سرضرب خودش را رسانده بود
و دستور داده بود همهی سربازها به
خط شوند و بعد، يكی يك ليوان آب
به خوردشان داده بود كه
" سربازها را چه به روزه گرفتن ! "
و ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت
بازداشت، برگشته بود آشپزخانه.
با چند نفر ديگر، كف آشپزخانه را تميز
شستند و با روغن موزاييكها را برق
انداختند و منتظر شدند.
براي اولين بار خدا خدا ميكردند
سرلشكر ناجی سر برسد.
ناجي در درگاهِ آشپزخانه ايستاد. نگاه
مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد.
ولی اولين قدم را كه گذاشته بود،
تا ته آشپزخانه چنان كشيده شده بود
كه كارش به بيمارستان كشيد.
پاي سرلشكر شكسته بود و ميبايست
چند صباحی توی بيمارستان بماند.
تا آخر ماه رمضان، بچهها با خيال
راحت روزه گرفتند.
#شهید_محمدابراهیم_همت
#فرمانده_دل_ها
🍃🌸 @AhmadMashlab1995🌸🍃
#دلنوشتھ
فرقے نمےکند متولد چه سالی هستے
#عاشق_شهادت که باشے
دنیا برایت تنگ مےشود
مے شود مثل یک قفس که
دیگر جاے ماندن نیست😔
اما
امان از روزے که در این قفس، نفس هایت به شماره افتاده باشد
ولے اذن رهایے ندهند تو را
بگویند هنوز برایت زود است..
درآن لحظه نفس هایت به زور بالا مےآیند
کاش روزی به ما هم بگویند که
نوبتمان شده برای رهایے از این
قفس دنیوے..
آه!!
چقدر سخت است عاشق باشے و
جا بمانے..😔😔😔
🌹☘کانال شهید احمد مشلب☘🌹
@AhmadMshlab1995
آرزویش این بود که برود
و دیگر برنگردد
راستش را بخواهی...
زندگی اش
وجودش
حرف هایش
همه از جنس خدا بود
بوی خدا را میداد.
عاشق بود، نه عاشق زندگی و زرق و برقش ، بلکه عاشق خدا بود.
دلش میخواست هیچ نام و نشانی از او؛ بعد مرگش باقی نماند.
دلش میخواست لباسی، پلاکی و هر نشانی که خبر میداد خودِ اوست محو شود و نباشد.
دلش میخواست فقط خدا او را بشناسد و بس .
برای همین است که نامش شد #گمنام
@Ahmadmashlab1995
بیایید این ماهِ رمضان را
روزه ی "حق" هم بگیریم ...
که "حق" ؛
بی رحمانه ترین خوردنیِ این روزهاست...
ما به حق خوری، خو گرفته ایم!
#مسولیین_حق_مردم
🌹☘کانال شهید احمد مشلب☘🌹
🆔 @AhmadMashlab1995