اربعین سال۹۴ بودکه سعید باپدر و مادرم تصمیم گرفتند به پیاده روی بروند. کم کم دوستان و اقوام با آنها همراه شدند و یک کاروان ۴۲نفره شدندکه سعید به عنوان مدیرکاروان، مسئولیت همه رابه عهده گرفت چون هرسال به پیاده روی اربعین می رفت وتجربه ی این سفر را داشت. شب اول با اتوبوس راهی کاظمین شدند؛ برخی مسیرها بسته بود و اتوبوس گازوئیل نداشت و ازبی راهه می رفت تابه پمپ برای زدن گازوئیل برسد.کاروان همه ترس و واهمه داشتندکه چه اتفاقی خواهد افتاد. سعید حرف های همه را گوش می کرد و چیزی نمی گفت تا به کاظمین رسیدند.
در راه کربلا نیز با همه سختی ها، صبوری کرد و به هیچ کسی اعتراض نداشت. تا اینکه درراه برگشت به خانه باکاروان صحبت کرده وگفته بود شما همه ناراحت هستید که چرا نتوانسته اید در شلوغی به خوبی زیارت کنید اما باید از امام حسین(ع) تشکر کنید و بگویید ممنونیم که ما را طلبیدید تا به کربلا بیاییم. در مسیر رفتن به کاظمین همه غر می زدید و می ترسیدید؛ باید یک لحظه خود را جای حضرت زینب (س) می گذاشتید و از خود می پرسیدید ایشان چگونه درتاریکی شب با پای پیاده همراه کاروان اسرا می رفتند و چه سختی هایی تحمل کردند.
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
#شهید_مدافع_حرم
#عکس
#خاطره
تاریخ شهادت
#07_22
🏴 @ahmadmashlab1995🏴
#jihad
#martyr
هدایت شده از حاجــی جِــبـهـه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوخی کردیم و او جدی جدی شهید شد!!!
ویدیوی خداحافظی به جا مونده از بار آخری که شهید سعید بیاضی زاده راهی سوریه می شود و ۲۵ روز بعد به شهادت میرسد؛ توی ویدیو دوستانش چند بار با شوخی بهش میگویند که «تو که شهید نمیشی!»
#شهید_سعید_بیاضی_زاده
🌱 @Mashlab_ir2