🔖خاطرات سیده سلام بدرالدین
#خوابی_از_شهیداحمدمشلب
🔹❤️🔹❤️🔹❤️🔹❤️
🔹
او همیشہ با من دربارہ ے شهادت صحبت میڪرد ڪہ من نباید ناراحت بشوم بہ من میگفت من یقین دارم ڪہ قوے و #صـــبـــور میباشے.
.
در خواب دیدم ڪہ آمدہ بود و من رو باخودش برد.خوشحال بود.
از او پرسیدم مامانے حالت چطورہ خوشحالے قربونت برم؟
.
در خواب از او پرسیدم چہ احساسے داشتے هنگام #شهادت؟
.
.
بہ من گفت:من خیلے خوشحال هستم و(در آن لحظه)هيچ احساسے بہ غیر خوبے نداشتم.
.
هنگامے ڪہ بہ نزدیڪے مسیر قبرستان رسیدیم؛گفتم من از لحظہ #مرگ خیلے میترسم.
.
بہ من گفت:نترس من با یہ چیز خوبے منتظرتم.❤
❤️
🔹❤️🔹❤️🔹❤️🔹
راوی:مادر شهید🌷
🔷ڪپے بدون ذڪر منبع #حلال نمیباشد🔹
#خاطرات_سیده_سلام_بدرالدین_مادرشهید
#احمد_محمد_مشلب
#این_قسمت_خوابی_از_پسرش
#شهدا_عند_ربهم_یرزقونند
#نبطیه
💎کانال رسمی شهید احمد مشلب💎
@ahmadmashlab1995
12.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔
انتشار برای اولین بار،
قصه دلهره آور فرار پرستار ايراني از دست داعش
💎کانال رسمی شهید احمد مشلب💎
@ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
آقای دوست داشتنی سلام....!❤️ #یاایهاالعزیز ❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️ @AHMADMA
آقا جان...
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی انتظار...💔
بر دلم ترسم بماند آرزوی وصل یار...💔
تشنه ی دیدار یارم معصیت مهلت بده...💔
#یاایهاالعزیز
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
شناخت_لاله_ها #شهید_مهدی_نوروزی #عاشق_حرم علاقه ویژه ای به حرم امام حسین (ع) داشت و بیش از 60-70 ب
#رمز_موفقیت
#شهید_مهدی_زین_الدین
در زمان غیبت امام زمان (عج) چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از آن کانون فرماندهی چه دستوری صادر می شود.
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#حدیث_معنوی🌸 🔅امام صادق عليه السلام: 🔺مسافرت خود را با صدقه دادن آغاز كن و هرگاه خواستى بيرون برو؛
#حدیث_معنوی🌸
🔅امیرالمؤمنین علیه السلام:
🔺صدقه دادن دارويى ثمر بخش است، و كردار بندگان در دنيا، فردا در پيش روى آنان جلوه گر است.
#masaf
@AHMADMASHLAB1995
🧡🌸هرگاه مایل به گناه بودی این
سه نکته را فراموش مکـن:
⇦ خـــــدا می بیند
⇦ مـــلائک می نویسد
⇦ در هر حال مـــرگ می آید.
#حواسمون_به_اعمالمون_هست؟!
👈 شهدا حواسشون به اعمالشون بود...
#حاجحسین_یکتا 💜
💌
@AhmadMashlab1995
💠 رانندگی مقام معظم_رهبری
صرفا جهت یه لبخند حلال ... 😄
محافظ آقا(مقام معظم رهبری) تعریف میکرد
میگفت رفته بودیم مناطق جنگی برای بازدید.
توی مسیر خلوت آقا گفتن اگه امکان داره کمی هم من رانندگی کنم.
من هم از ماشین پیاده شدم و آقا اومدن پشت فرمون و شروع کردن به رانندگی
میگفت بعد چند کیلومتر رسیدیم به یک دژبانی که یک سرباز آنجا بود ما نزدیک شدیم و تا آقا رو دید هل شد.😂
زنگ زد مرکزشون گفت:
قربان: یه شخصیت اومده اینجا..
از مرکز گفتن که کدوم شخصیت؟ !!
گفت: قربان نمیدونم کیه ولی گویا که آدم خیلی مهمیه
گفتن چه آدم مهمیه که نمیدونی کیه؟!
گفت:قربان؛نمیدونم کیه ولی حتما آدم خیلی مهمیه که حضرت آیت الله خامنه ای راننده شونه!😂
این لطیفه رو حضرت آقا توجمعی بیان کردند و گفتند که ببینید میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین شود.
📌بر گرفته از خاطرات مقام معظم رهبرى مجله یالثارات الحسین(ع)
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 🔰 #تحلیل_و_تبیین | «دست قدرت خدا» 👈🏻 نکات جدید خطبههای نماز جمعه ۲۷ دی 🔻 حضور رهب
#پای_درس_ولایت🔥
🔰 بازخوانی | خدا با ماست
🔻 حضرت آیتالله خامنهای: بنی اسرائیل با موسی بودند، گفتند یا موسی![قوم فرعون] الان به ما میرسند؛ «مُدرَکون» ما را میگیرند و قتلعام میکنند. حضرت موسی در جواب گفت: قالَ کَلّآ، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ اِنَّ مَعِیَ رَبّی؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است. اگر من و شما بتوانیم این معیّت الهی را حفظ کنیم، بدانید آمریکا که هیچ، اگر ده برابر قدرت آمریکا هم کسانی در دنیا نیرو داشته باشند، این نیرویی که خدا با او است، بر آنها غلبه خواهد کرد. ۱۳۹۵/۰۹/۰۳
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
آقا جان... بر مشامم میرسد هر لحظه بوی انتظار...💔 بر دلم ترسم بماند آرزوی وصل یار...💔 تشنه ی دیدار یا
سلام ای صاحب دنیا...✋🏻
کجایی....؟💔
#یاایهاالعزیز
❤️اَللّٰهُمَعَجْللوَلِیِّکَاَلفَرَج❤️
@AHMADMASHLAB1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمز_موفقیت #شهید_مهدی_زین_الدین در زمان غیبت امام زمان (عج) چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینی
#رمز_موفیقت
#شهید_سید_هاشم_آراسته
در کردستان همراه «یوسفی و موسوی» سوار بر موتور به طرف «ایلام» حرکت کردیم با ماشین تا «ایلام» هشت ساعت طول می کشید و وسایلمان بیست لیتر بنزین، کیسه خواب و دو اسحله بود. هنوز یک ساعت از حرکت نگذشته بود که ظرف بنزین بر اثر خرابی جاده و بالا و پایین رفتن موتور، سوراخ شد. بیشتر بنزین به زمین ریخته شده بود موتور را متوقّف کردیم. بعد از سرازیر کردن بقیه ی بنزین ها در باک موتور به راهمان ادامه دادیم. مقداری از راه که طی شده بود، بوی سوختنی به مشامان رسید. این بار بوی سوختنی از کیسه خواب بود که بر اثر تماس با لوله ی اگزوز، آتش گرفته بود. آن را هم در بین راه، رها کردیم. بعد از نیم ساعت که باران سخت و طوفانی شدید، همه جا را در بر گرفت، دست ها یخ زده و لباس ها خیس و گل آلود شده بود. بدن هایمان بر اثر وزش باد، روی موتور به لرزه افتاد. دیگر قدرت ادامه دادن نداشتیم. ما بین دو کوه به چادری از کوچ نشینان برخورد کردیم. از موتور پیاده شده با اجازه به داخل چادر رفتیم. لباس هایمان را خشک و خودمان را گرم کردیم. با پذیرایی صمیمانه ی برادر کردمان نیروی تازه گرفتیم. چقدر به ما چسبید نان داغ و روغن حیوانی.
#هر_روز_با_یک_شهید🌾
@AHMADMASHLAB1995