eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
ماموریت FATF! چیست ⁉️ معاون سابق وزارت خزانه داری آمریکا گفت: ماموریت FATF تنگ کردن حلقه فشار علیه ایران است. انزوای ایران از نظام مالی نیازمند مداخله FATF برای تأیید قضاوت‌هایی پیرامون نظام مالی ضد پولشویی و مبارزه با تروریسم است. ☝ قضاوت با خواننده عزیز. چرا دولت اصرار بر تصویب fatf دارد.؟!!!!!😏 🌸🍃 @ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
ماموریت FATF! چیست ⁉️ معاون سابق وزارت خزانه داری آمریکا گفت: ماموریت FATF تنگ کردن حلقه فشار عل
🍃🌸 👈 ۱۵ مهر ۹٧ | ظریف:‌ 🔻نه من و نه روحانی، که با تصویب CFT مشکلات حل شود😬 👈 ۱۲ اسفند ۹۷ |ظریف ؛ 🔻مجمع تشخیص مصلحت نظام اقتصادی لوایح مربوط به را تأیید کند😡☝️ @Ahmadmashlab1995
امام حسن (ع) فرمودند: ‌نخل و درخت 🌳 براي خانواده درختكار، ‌بركت است و براي بازماندگان پس از آنان نيز اگر شكرگزار خداوند باشند نيز بركت است.(كنزالعمال، ج 12، ص 339، حديث 35306) روز درختکاری 🌳🌲 مبارک @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فیلم🎥 شهیدی از حزب الله که از ناله و گریه های مادرش اشک از گوشه ی چشمانش جاری میشد ✅شهدا زنده هستند... #اختصاصی @AhmadMashlab1995
💔 متن سخنان بسیار مهم حتی اگر مظلومیت یمن را از طریق همین فضای مجازی به گوش بقیه برسانیم، به ظهور کمک کرده ایم... @AhmadMashlab1995
مقام معظم رهبری: شهدا علاوه بر مقامات رفیع معنوی،که زبان ها و قلمها از توصیف آن وچشم دلها،از مشاهده آن ناتوانند.مشعل دار پیروزی واستقلال ملتند،وحق بزرگ آنان برگردن ملت،بسی عظیم است #سردارشهیدسیدمحمدابراهیم_جنابان #شهادت_۱۰مرداد۱۳۶۵ #محل_شهادت_مهران_کربلاےیک #آخرین_مسئولیت_جانشین_گردان @AhmadMashlab1995
رهبرانقلاب، امروز: [روز درختکاری، مژده‌ی در پیش بودن بهار و یادآور اهمیت پوشش گیاهی است] ... مسئله درخت و حفظ پوشش گیاهی باید جایگاه واقعی خود را در فرهنگ عمومی پیدا کند. دستگاههای مسئول باید جداً در مقابل [قطع درختان با انگیزه احداث ساختمان] و اینگونه کارها بایستند و اجازه انجام آن را ندهند. ۹۷/۱۲/۱۵ @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❁﷽❁ 🌸🍃 واجبِ شرعیِ عشقست سلامِ سرِ صبح السلام ای همه ی عشق و مسلمانی من ... 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995
آنان کہ #حسابشـان پـاک اسـت؛ #راحَـت مےمیـرنـد! و آن ها کـہ #بےحسـابنـد؛ با #شهادت.. اگه نگاهت کنترل بشه در قلبت باز میشه #او_چشمانش_پاک_بود #شهیداحمدمشلب @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️ #قسمت_دوم آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سا
☕️ روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند.زندگی همه ما را. من... دانیال...مادر و پدرِ سازمان زده ام! آن روزها،دانیال کمی عجیب شده بود.کتاب میخواند. آن هم کتابهایی که حتی عکس و اسم روی جلدش برایم غریب بود!!! به مادر محبت میکرد. کمتر با پدر درگیر میشد.به میهمانی و کلوب نمی آمد و حتی گاهی با همان لحنِ عشق زده اش، مرا هم منصرف میکرد. رفت و آمدش منظم شده بود. خدای من مهربان بود، مهربانتر شده بود. اما گاهی حرفهایش، شبیه مادر میشد و این مرا میترساند. من از مذهبی ها متنفر بودم. مادرم ترسو بود وخدایی ترسوتر داشت. اما دانیال جسور بود، حرف زور دیوانه اش میکرد. فریاد میکشید. کتک کاری میکرد. اما نمیترسید، هرگز.. خدای من نباید شبیه مادر و خدایش میشد. خدای من، باید دانیال، برادرم می ماند!!!! پس باید حفظش میکردم، هر طور که شده. خودم را مشتاق حرفهایش نشان میدادم و او میگفت. از بایدها و نبایدها. از درست و غلطهای تعریف شده. از هنجارها و ناهنجارها. حالا دیگر مادر کنار گود ایستاده بود و دانیال میجنگید با پدر، با یک شرِ سیاست زده. در زندگی آن روزهایم چقدر تنفر بود و من باید زندگیشان میکردم. من از سیاست بدم میامد. ثانیه های عمرم میدویدند و من بی خیالشان. دانیال دیگر مثله من فکر نمیکرد. مثل خودش شده بود. یک خدای مهربانتر!!! مدام افسانه هایی شیرین میگفت از خدای مادر که مهربان است.که چنین و چنان میکند. که…. و من متنفرتر میشدم از خدایی که دانیال را از میهمانی ها و خوش گذرانیهای دوستانه ام، حذف کرده بود. این خدا، کارش را خوب بلد بود. هر چه بیشتر میگذشت، رفتار دانیال بیشتر عوض میشد. گاهی با هیجان از دوست جدیدش که مسلمان بود میگفت،که خوب و مهربان و عاقل است،که درهای جدیدی به رویش باز کرده...که این همه سال مادر میگفت و ما نمیفهمیدیم...که چه گنجی در خانه داشتیمو خواب بودیم...و من فقط نگاهش میکردم. بی هیچ حس و حالی.حتی یک روز عکسی از دوست مسلمانش در موبایل، نشانم داد و من چقدر متنفر بودم از دیدن تصویر پسری که خدایم را رامِ خدایش کرده بود. ↩️ ... ✍نویسنده: زهرا اسعد بلند دوست ⛔️ @AhmadMashlab1995