#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
اشک های ستاره ها میریخت
کهکشان هم به گریه افتاده
از نحیفیِ پیکر خورشید
آسمان هم به گریه افتاده
جسم او ذره ذره آب شده
تازیانه چه کرده با بدنش!؟
این که افتاده گوشهی زندان
پیرُهنخالی است یا بدنش!؟
حجم بال و پرش پُر از زخم است
جای سالم نمانده در پَرِ او
قفسش بس که کوچک و تنگ است
هی به دیوار میخورد سرِ او
درد تا مغز استخوان میرفت
بازویش را اگر تکان میداد
میتوانست شب بخوابد اگر
درد پهلو کمی امان میداد
وای از آن دم که آرزو باشد
لحظهای آه حسرتی بکشی
غل و زنجیر فرصتی ندهند
نفسی هم به راحتی بکشی
دمِ " عجِّل وفاتی " لب او
زنده کرده است داغ زهرا را
ظاهراً عادت نگهبانهاست
بی جهت میزدند آقا را
آه! با هر تنفسش میشُد
حس کنی دردِ در جِناقش را
بشکند دست سِندی کافر...
خُرد کرد استخوان ساقش را
با هزاران عذاب جان داد و
با هزاران عذاب تشییع شد
روی یک تخته پارهای کوچک
بدن آفتاب تشییع شد
باز هم جای شکر آن باقی است
مصحفاش را بهم نریخت کسی
طرح لبهای نازنینش را
با نوک پا بهم نریخت کسی
لحظهی جان سُپردن او را
خواهرش روی تل نمیدیده
با عصا هیچ نامسلمانی
به سر و صورتش نکوبیده
احدی در پی غنیمت نیست
پیرهن از تنش کسی نَکِشید
بعد جان دادنش خدارا شُکر
مرکبی روی پیکرش ندوید
آسمان را به روی تختهء در میبردند
تاج سر بود که باید روی در میبردند
سر و سامان همه بیکس و بیسامان بود
پا ز یک سوی، سر از یک طرف آویزان بود
او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت
بدنش روی دری بود که مسمار نداشت
جگرش پاره شد اما به دل تشت نریخت
عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت
بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت
همره اهل و عیالش سر بازار نرفت
کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد
گرگ درنده به پیراهن او چنگ نزد
کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود
دخترش ثانیهای در ملأ عام نبود
سر سجاده و در حال سجودش نزدند
هر دو دستش به بدن بود و عمودش نزدند
تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد
تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد
بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن
گریه میکرد به جسمی که نشد غسل و کفن
سوره ی نور است در کنج زندان
بسته در زنجیر شد دست قرآن
باب الحوائج موسی ابن جعفر
سجاده ی او از خاک نمناک
در ظلمت محبوس شد ماه افلاک
باب الحوائج..........
به ملاقاتش چه ظالمانه
دشمن می آمد با تازیانه
............
نوحه خوان گشته زهرای اطهر
زینت عرش است بر تخته ی در
.............
یوسف زهرا افتاده در چاه
حضرت رضا آجرک الله
#مناجات_با_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مدح_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مرثیه_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مرثیه_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#اسارت
شکر آن ربی که نعمت داد بر ما این چنین
با دعای مادر و لطف امیرالمومنین
شد تمام دلخوشی مردم ایران زمین
سفره موسی بن جعفر، سفره ام البنین
بارها دیدیم وقتی کار غم بالا گرفت
دست ما را روضه ی باب الحوائج ها گرفت
سهم ایران لطف موسای بنی الزهرا شده
مشهد و شیراز و قم سه کاظمین ما شده
تشنگی یعنی چه وقتی یار ما دریا شده
هر در بسته به روی مردم ما وا شده
غیر آقا از کسی عزت نمی خواهیم ما
جز ولیعهدش، ولی نعمت نمی خواهیم ما
چشم بد از این همه آقایی ات، آقا به دور
از فدک گو غاصبینش را بلرزان بین گور
چهارده سال استقامت کردی ای شیر غیور
آبروها بردی از اهل زر و تزویر و زور
هر چه گردد، عزتت آقا دو چندان می شود
«یوسف از دامان پاک خود به زندان می شود»
غرق دنیایم خودت غرق هو الهو کن مرا
غیر عشقت فارغ از هر هیاهو کن مرا
کن مرا آزاد از من، بنده او کن مرا
مثل آن بدکاره از این رو به آن رو کن مرا
نوکرت از دست رفت آقا کمک، آقا دخیل
حضرت موسی مسیح کاظمینی ها دخیل
حضرت موسای ما قعر سجون را طور کرد
کوه صبرش چشم فرعون زمان را کور کرد
او سیه چال بلا را نور فوق نور کرد
خون دل ها خورد و از شیعه بلا را دور کرد
او بدی ها دید اما با کسی بد تا نکرد
مرگ خود را خواست اما لب به نفرین وا نکرد
باز هم زنجیر با هارون تبانی می کند
بی قرارت کینه ی سندیِ جانی می کند
لال گردد، باز دارد بد دهانی می کند
یاس را سیلی دوباره ارغوانی می کند
بی هوا زد، بی هوا زد، بی هوا زد بی هوا
دم گرفتی زیر لب، یا فاطمه، یا مجتبی
تو چه دیدی که رمق رفت از نگاهت، آه آه
بوی زهرا پر شده در قتلگاهت، آه آه
اشک خون ریزد لبت، از آه آهت، آه آه
با عبا گیرد نگهبان اشتباهت، آه آه
خوب شد معصومه جانت، نیمه جانی ات ندید
غرق زخم و غرق خون و قد کمانی ات ندید
بعد تو اینجا سر پیراهنت دعوا که نیست
جسم تو بر جسر بغداد است زیر پا که نیست
ساق مرضوض تو، کار نعل مرکب ها که نیست
حرفی از آوارگی طفل بی بابا که نیست
بعد تو سیلی جوابِ دیده گریان نبود
گوش شیطان کر، زنی بر ناقه ی عریان نبود
#شهادت_حضرت_موسی_بن_جعفر_علیهالسلام
صلی الله علیک یا مولای یا باب الحوائج
دستیم اگر به دامنِ موسی ابن حعفریم
تا جیره خوارِ خرمنِ موسی ابن جعفریم
پای برهنه آمدهام بِشْرِحافی ام
با خاکِ کوی و برزن موسی ابن جعفریم
آزاد نه ، که بندهی الطافِ این دریم
رو بر حریمِ روشن موسی ابن جعفریم
حافظ چه خوب گفت به محراب ابرویش
دستِ دعا به گردن موسی ابن جعفریم*
نان و پنیرِ نذریِ مادربزرگ هاست
امروز اگر به دامن موسی ابن جعفریم
عالم به بندِ اوست که خاکش گره گشاست
پس ما اسیرِ خواندن موسی ابن جعفریم
يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ غمت مَسَّنایِ ماست
تا مُستکین مسکن موسی ابن جعفریم
باب الحوائجیاش رهامان نمیکند
شکرش به ذِیل مأمَنِ موسی ابن جعفریم
کمتر نِهایم از آنهمه زنجیر ، حلقهایم
دل بستههای گلشن موسی ابن جعفریم
زنجیرها ضریحِ تنِ زخمیاش شدند
حالا دخیل جوشن موسی ابن جعفریم
با مادرش اسیرِ غمِ روضه خوانیِ
کنجِ بدون روزنِ موسی ابن جعفریم...
*حافظ:
محراب ابروان بنما تا سحر گهی
دست دعا برارم و در گردن آرمت
#شهادت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو عاشق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#امام_موسی_کاظم_ع_مدح_و_مناجات
نگاهی کن به این چشمانِ مضطر
هزار امید آوردم بر این در
من و این اشک... یا باب الحوائج
من و این آه... یا موسی بن جعفر
#زبان_حال_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#مرثیه_امام_کاظم سلاماللهعلیه
#گریز_حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#گریز_امام_حسین سلاماللهعلیه
#مجلس_شام
#اسارت
دواى درد بى تابى در اين زندان به جز تب نيست
كسى بين غل و زنجير مثل من معذب نيست
كسى غير از دو زندانبان سراغ از من نميگيرد
ميان آسمان من ستاره نيست كوكب نيست
غروبى گريه ميكردم، به ياد دخترم بودم
اگر نامه ندادم غير خون اينجا مرّكب نيست
پر زخمى، دل مضطر، غل و زنجير، جاى تنگ
همه اينها به جاى خود، نگهبان هم مودب نيست
به كه گويم سر سجاده ام خيلي كتك خوردم
كه اينسان ناحوانمردى ميان هيچ مذهب نيست
خلاصه اينكه اين شبها نگهبان بدي دارم
كه حتي دست بردار از سر من نيمه شب نيست
لگد خوردم، زمين خوردم، دمادم خون دل خوردم
ولي اين چارده سالم، چنان يك روز زينب نيست
نگهبان زد مرا اما، نگهبان داشت ناموسم
زنى از خاندانم پا برهنه پشت مركب نيست
كسى معصومه من را به بزم مى نخواهد برد
شرابى نيست دستي نيست، چوبى بر روى لب نيست
تنى دور از وطن دارم ولى چندين كفن دارم
شبيه جد عطشانم، تن من نا مرتب نيست
امام کاظم علیه السلام:
هرگز معالم دین خویش را از غیر شیعیان ما مگیر، چرا که اگر تو از ایشان تعدّی کنی دین خود را از کسانی گرفتهای که به خداوند و پیامبرش و امانتهای الهی خیانت کردهاند. ایشان بر کتاب خداوند جل جلاله امین شمرده شدند ولی معنای آن را تحریف کرده و تغییر دادند، پس تا روز قیامت لعنت خداوند و فرشتگان او و لعنت پدران بزرگوار من و لعنت من و شیعیان من بر ایشان باد.
بحار؛ ج۲، ص۸۲.
یونس بن عبدالرحمن گوید:
به امام کاظم علیه السلام عرض کردم توحید الهی را چگونه بیابم؟ فرمودند: در علم توحید و خداشناسی بدعتگذار مباش و در این راه با پای خود گام مزن، هر کس بر اساس نظر خویش بنگرد هلاک خواهد شد، و هر کس اهل بیت پیامبرش را واگذارد گمراه خواهد شد، و هر کس کتاب خدا و گفتار رسولش را وانهد کافر خواهد شد.
الکافی؛ ج۱، ص۵۶.