۲۹ مهر ۱۴۰۱
دوس دارم برگردم به جو دوست داشتنیِ راهنمایی؛
دبیرستان خیلی سنگینُ غیر قابلِ هضمِ برام🤝
۲۹ مهر ۱۴۰۱
محمد شیرین زاده میگه:
برگرد،
ما هنوز هم تفاهم داریم؛
من از پریشانی خواب هایش را دارم
تو موهایش را:)
۲۹ مهر ۱۴۰۱
هدایت شده از مھرا ؛
اینکه هنوزم منتظرم با هر آنلاینی به یاد اون موقع ها پی ام بدی اصلا نشونه خوبی نیس
۲۹ مهر ۱۴۰۱
-آینه-
گُم کردهای نُت های آهنگ مرا؟ مهم نیست،بِنَواز به افتخارِ دیگری #آینهنوشت
با پاییز امسال بارانی نیامد که تو را یاد کنم،
و تُ را تاب نمانده که آن روزِ بارانی را انکار کنی:)
#آینهنوشت
۳۰ مهر ۱۴۰۱
-آینه-
با پاییز امسال بارانی نیامد که تو را یاد کنم، و تُ را تاب نمانده که آن روزِ بارانی را انکار کنی:) #آ
خواستم شعر بِگویَم که فراموش شوی،
ناگهان شعر به توصیف تو پرداخت.
#آینهنوشت
۳۰ مهر ۱۴۰۱
۳۰ مهر ۱۴۰۱
-آینه-
-ولی اگه تو یکی از این خونه ها زندگی میکردم؛ خیلی مهم بود اتاق روبهرویی کی باشه.
یه کتاب خوندم یه دختر تو یکی از همین اتاقا بود روبهروش اتاقِ استادش بود،
و همیشه سر اینکه کی دیر تر واسه مطالعه شب برق اتاق و خاموش کنه مشکل بود😂بیچاره دانشآموزه.
۳۰ مهر ۱۴۰۱
۳۰ مهر ۱۴۰۱
-ما در نقطه شروع خود به پایان رسیدیم
و هیچکس ندانست دلگیری ما
از طلوع خورشید بود در سپیده دم شنبه
نه از غروبش در شامگاه جمعه.
۳۰ مهر ۱۴۰۱