-آینه-
[الان حس یه ادمِ خجالتی و درونگرا رو دارم که بهش این وظیفه رو سپردن که دَر بزنه و وارد خونه ای بشه
[الان حسِ یه پیرمردی رو دارم که خیلی وقته تنهاست و به این تنهایی عادت کرده
همدمِش شده
یه لیوان کمرباریک شیشه ای
که روزی سه وعده چای باهاش مینوشه
کُند راه میره و کمرش خم شده
انقد که گذشته رو دوره کرده آلزایمر گرفته...]