💫
فوق العاده زیباست این متن...
وقتی ناراحتی تصمیم نگیر
وقتی دیر میشه عجله نکن
وقتی یکیو دوسش داری زود بهش نگو بذار خودش بفهمه
وقتی خیلی خوشحالی به کسی قول نده
وقتی یکی دلتو شکست سر یکی دیگه تلافی نکن
وقتی بغضت گرفته پیش هرکی گریه نکن شاید همون دشمنت باشه از ته دل خوشحال بشه
وقتی با یکی قهر کردی پشت سرش حرف نزن شاید دوباره بخوای باهاش دوست بشی
و آخرش اینکه اگر خودت دلت پاکه,
فکر نکن همه مثل خودتن .!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫وقتی خدا نخواد یکی بمیرە👌
#بدون_شرح
@ghiamat_ir👈👈
🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃حال و هوای ماه رمضان جور عجیبی دلنشین است .
آدم یادِ کودکی اش می افتد .
یادِ سادگیِ آن روزها
یک سفره ی بی ریا ،
یک جمع صمیمی ،
و یک عالمه اشتیاق و بیتابی
دلم برایِ آدم های نابِ آن روزگار تنگ شده ،
برایِ تمامِ حالِ خوبی که داشتیم !
برایِ هرچیزِ کوچکی که دنیایمان را قشنگ تر می کرد .
🌼🍃آخ که یک استکان چای و خرما موقع افطار چقدر می چسبید !
هیچوقت یادم نمی رود ؛
بچه که بودم دلم میخواست همه فکر کنند طاقتِ روزه گرفتن دارم ، موقعِ افطار ، من سیر بودم و جعبه های خرما ، زولبیا و بامیه ، نصفه بود ، هیچ کس به رویم نمی آورد ، همه می گفتند قبول باشد ...
🌼🍃 کاش که در این فرصتِ بینظیر ؛ خوبی هایمان را تمدید می کردیم ، برایِ خدا ،
عمیق نگاه کنیم ! رمضان ؛ تمرینِ انسانیت و بردباری است ، نه تمرینِ گرسنگی ...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
ArefBelHagh.mp3
7.08M
#مستندی_از_آیت_الله_بهجت_که_در
#کشور_کروارسی_پخش_شد❗️
📻 مستند «عارف بالحق»، باموضوع نماز حضرت آیت الله بهجت که در رادیو معارف صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران تهیه و تولید شده است توانست به بخش کوتاه مرحله نهایی جشنواره رادیویی پری مارولیچ در کشور #کرواسی راه یابد.
▫️
در این مستند کوتاه سعی گردیده است علاوه بر پخش قطعاتی منتخب از نماز ملکوتی حضرت آیتالله بهجت، ضمن مصاحبه با بزرگان و شاگردان معظمله و بیان حال و هوای نماز آیتالله بهجت و احوالات خاص معنوی و گریه ها و اذکاری که ایشان در نماز داشتند، به نحوی فضای معنوی و ملکوتی آن ایام مسجد فاطمیه را برای شنونده روایت نماید.
▫️
مستند عارف بالحق امروز ١٨ اردیبهشت ساعت ٩:٣٠ به وقت کرواسی در جشنواره رادیویی پری مارولیچ پخش شد و مورد استقبال تمامی شرکت کنندگان در این جشنواره قرار گرفت.
اختتامیه این جشنواره رادیویی، فردا ١٩ اردیبهشت در کشور کرواسی با حضور برنامه سازانی از کشورهای مختلف دنیا برگزار خواهد شد.
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃یکی از اهالی مکه میگوید: از پدربزرگم داستان پرمعنایی به یاد دارم که در زندگیام از آن بهرهها بردهام و معنایش را عملی کردهام.
🌼🍃خلاصهی داستان او چنین است:
حدود صد سال پیش مردی ثروتمند در مکه زندگی میکرد… او خدمتکاری داشت که همهی کارهایش را انجام میداد… یک روز وقتی اذان صبح داده شد، او نیز بیدار شد و صاحب خود را بیدار کرد و برایش آب وضو آورد و فانوس را روشن کرد و در حالی که روبروی وی حرکت میکرد به مسجد رفتند…
🌼🍃آن زمان هنوز در مکه برق نبود و کوچهها خاکی بودند و تاریک و پرسنگلاخ…وقتی آن ثروتمند به تلاش غلامش برای خدمت به او فکر کرد به وی گفت: ببین سعید، من در وصیتنامهای که برای ورثهام نوشتهام این را قید کردهام که تو به خاطر اخلاص در خدمتگزاری من در این ده سال، آزاد خواهی بود.
🌼🍃غلام که این را شنید چیزی نگفت!
نماز صبح فردا سعید مانند همیشه بیدار شد و فانوس را روشن کرد، اما این بار پشت سر آقایش حرکت کرد!مرد ثروتمند که تعجب کرده بود گفت: سعید مشکلی پیش آمده؟ چرا روبرویم حرکت نمیکنی تا راه را برایم روشن کنی؟!
🌼🍃خدمتکار گفت:
سرورم، شما وقتی به من وعده دادی بعد از وفاتتان آزادم کنی، نورت را پشت سر خود قرار دادی… چرا کاری میکنی که من برای آزادیام منتظر مرگ شما بمانم، به جای آنکه آرزو کنم عمرتان در طاعت خداوند طولانی باشد؟!
🌼🍃نمیدانی که اگر مرا آزاد کنی با وجود آنکه دیگر بردهات نیستم همچنان خدمت شما را خواهم کرد؟!آن مرد که درسِ خدمتکارش را فرا گرفته بود گفت: سعید، تو از همین لحظه آزاد هستی!و خدمتکارش هم گفت: و من از این لحظه خادم فرمانبر شما هستم!
🌼🍃درسی که گوینده از این داستان آموخت این است که هرگاه تصمیم گرفت کاری را انجام دهد، در حالی که زنده است آن را عملی سازد نه آنکه انجام آن را به بعد از مرگش محول کند. به طوری که نورش در برابرش باشد نه پشت سر!
🌼🍃وی به این حد اکتفا نکرده بلکه این داستان را برای همهی کسانی که تصمیم داشتند برای پس از وفاتشان برای ساخت یک مسجد یا یتیم خانه یا مدرسهی حفظ قرآن و دیگر کارها وصیت نامه بنویسند، تعریف میکرد و میگفت: آیا تضمین میکنی ورثهات وصیت تو را همانطور که دوست داری انجام دهند؟
تلاش کنیم نورمان در برابر ما باشد نه پشت سرمان.
🌼🍃خداوند ما را از جمله کسانی قرار دهد که دربارهشان میفرماید:
🌼🍃{َیوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُم بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِم }
[حدید: ۱۲]
🌼🍃(روزی که مردان و زنان مومن را میبینی که نورشان در برابرشان و به جانب راستشان دوان است).
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
*یک هدف قشنگ بر ازدواج
وقتی ادم تو زندگیش ارامش داشته
باشد با خودش میگه من برای چی و
برای کی میخوام زندگی کنم ؟
برای آدمهای ندید پدید خوش
گذروندن یک هدفه ..اما وقتی
چشم و دلت سیره میگی من برای
چی و برای کی باید زندگی کنم ؟
باید برای هدف قشنگ تر زندگی کرد .
که این نیاز به بلوغ روحیه که برای
اینکه به این بلوغ فکری برسیم و
عقده ای نباشیم نیاز به شاکر بودنه..
این عقده ای بودن فقط ارامش رو
از ما میگیره ..
برای چی اومدی به این دنیا ؟!
مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ادمهایی که ارامش دارند به زندگی کردن
فکر میکنند ولی ادمهای عقده ای که ارامش ندارند فقط میخوان کمبودهای
زندگی را برطرف کنند و اینها مشکلاتشون تو زندگی ده برابر بیشتره.
چرا خداوند رو دستیار زندگیتون نمی کنید ؟خداوند میگه هر کس از ذکر من
از من دوری کنه من زندگیش رو داغون
میکنم .
هدف از تشکیل خانواده چیه ؟
خداوند میگه : ما انسان را نیافریدیم مگه به مقام عبودیت برسه،همسر
انتخاب کردن و تشکیل خانواده
هدفش عبودیته، هیچی مثل خانواده
بندگی انسان رو رونق نمیبخشه.
استاد پناهیان
💠🌷💠
💠مسلمانی رفت خانه يک مسيحی ...
برايش انگور آوردند خورد،
برايش شراب آوردند گفت : حرام است
💠مسيحی گفت: عجبا از شما مسلمانان انگور ميخوريد اما ميگوييد شراب حرام است در حالي اين از آن بدست آمده...
💠مسلمان گفت: ببين اين زن شماست و اين هم دختر شماست درسته ؟ گفت بله
گفت: ببين خدا اين را به شما حلال كرده و آن را حرام..در حالي كه آن از اين به دست آمده است. مسيحی همانجا گفت:
🌷أشْهَدُ أنّ لا اله الا الله و أشْهَدُ أنّ محمد رسول الله اشهد ان علی ولی الله🌷
@ghiamat_ir👈👈
🍂🍂🍂🍂🍂
❣چقدر خداوند را باور دارید؟
🌼🍃ما موجوداتی الهی آفریده شده ایم و به منبعی تمام نشدنی از عشق متصل هستیم، هر گاه از این منبع دور میشویم مشکلات بیشتر، غم و ناراحتی و رنج فزاینده بر ما غلبه می کند و هر زمان این فاصله کمتر میشود احساس عشق، شادی و ارزشمندی بیشتری در ما ایجاد میشود.
🌼🍃چقدر پروردگارتان را میشناسید؟ آیا وقتی احساس تنهایی میکنید و در اوج گرفتاری به سر میبرید احساس میکنید که کسی هست که هر لحظه کنار شماست و به شما قدرت و امید می بخشد، آیا وقتی در زندگی احساس میکنید به کمک کسی نیاز دارید با تمام وجود به این منبع سخاوت و عشق توکل می کنید؟
🌼🍃او همان پروردگاریست که به بندگانش وعده داده است که هر کسی به من ایمان داشته باشد به سعادت و خوشبختی میرسد و ایمان واقعی خودش را در شرایط سخت نشان میدهد، ایمان واقعی یعنی آرام و رهایی، یعنی اعتماد داری که خداوند فراموشت نمیکند و میشنود و میبیند و بی انتها می بخشد، ایمان واقعی یعنی من باور دارم که خدا هست پس شاد و رها زندگی میکنم، اگر بتوانیم اینگونه خداوند را بشناسیم به هر آنچه بخواهیم می رسیم چراکه ایمان یعنی همه چیز.
🌼🍃خدایا بابت الطاف بیکرانت سپاسگزاریم...
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌼🍃یک بغل لبخند و حالِ خوب ، بر می دارم و به استقبالِ اتفاقاتِ خوبِ امروزم می روم ،
و شک ندارم که همه چیز ، خوب پیش می رود ؛
چون من اینطور خواسته ام !
🌼🍃به دیروز و اتفاقاتش فکر نمی کنم ، هرچه بود گذشت و تمام شد ،
اما زندگی ادامه دارد و من این ادامه را قربانیِ گذشته های تمام شده و دیروزهای از دست رفته نخواهم کرد !
🌼🍃ایدئولوژیِ من در مواجهه با آدم های جدیدِ زندگی ام این است که آن ها را آدم های خوبی ببینم و این را در همان نگاهِ اول بهشان بگویم و می دانم که این برای من ، در هر صورت ، یک امتیاز است ؛
🌼🍃اگر خوب باشند که با تأیید های من ،خوب تر می شوند ، و اگر بد باشند هم با تلقین های من ، سعی شان را می کنند که خوب باشند .
و من امروزم را با صدایِ بلند ، خوب ترین روزِ ممکن می دانم ؛
تا اگر روزِ خوبی است که خوب تر شود و اگر آمده تا روزِ بدی باشد ، با لبخند و اعتمادم ،بهترین شود !
🌼🍃خوش خیال بودن ، نوعی سیاست در مقابل زندگی ست
و من برای ساختنِ حالِ خوبم ، سیاستمدارِ کارکشته و قهاری ام !
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✳️گفته اند وقتی ادیسون به مدرسه رفت،
بعد از چند روز معلم کلاسشان نامه ای را به ادیسون داد و گفت آن را به مادرت بده.
مادر ادیسون نامه را باز کرد و دید نوشته:
فرزندتان کودن است، مدرسه ما جای کودن ها نیست.
ولی مادر، نامه را برای ادیسون این گونه خواند: فرزند شما نابغه است مدرسه ما
نمی تواند بیشتر از این آموزش دهد شما شخصا آموزش او را به عهده گیرید.
مادر ادیسون در منزل به او آموزش می دهد و با او کار می کند.
ادیسون در 13 سالگی اولین اختراعش را به ثبت می رساند.
مدتی پس از فوت مادر،
یک روز ادیسون برای خود جشن تولد می گیرد و در آن جشن، صندوق خاطرات مادرش را آورده، نامه را در جمع بازکرده تا به همه بگوید که من از بچگی نابغه بودم.
با دیدن اصل نامه شروع به گریه می کند و در آنجا او پی می برد چطور
✨ مادرش از ادیسون کودن، یک ادیسون نابغه ساخت.✨
@ghiamat_ir👈👈
🍁🍃 🍁🍃 🍁🍃
داستان شب...
گنجشک با خدا قهر بود...
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت...
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: «می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه می دارد… »
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست...
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و…
خدا لب به سخن گشود: «با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.......»
گنجشک گفت: «لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ » و سنگینی بغضی راه کلامش بست…
سکوتی در عرش طنین انداخت...
فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت: «ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی. » گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود. خدا گفت: «و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! » اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت...
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...
شبتون پراز نور خدا . . .
____🍃🌸🍃____