eitaa logo
عجائبُ الاَرض🇵🇸
65.1هزار دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
47.1هزار ویدیو
207 فایل
متفاوت‌ترین‌مجله‌دانستنی‌هاوعجایب‌جهان🌎 هدف این کانال افزایش‌اطلاعات عمومی و آشنایی با حقایق شگفت انگیزجهان است ‌‌انتقاد؛پیشنهاد؛@Niai73 تبلیغات‌ ارزان بابازدهی عالی: eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab ‌ ‌ ‌ ‌تبادل @Admin_Tb3 ‌ ‌ ‌ ‌ .
مشاهده در ایتا
دانلود
👌📝 وقتی یه نفر میمیره ذهنش «هفت دقیقه» زنده می‌مونه و فعالیت می‌کنه ! توی اون «هفت دقیقه» تمام خاطرات اون فرد به شکل یه رویا براش به تصویر کشیده می‌شن .. «هفت دقیقه» در برابر «یک عمر زندگی» .. وقتی بهش فکر می‌کنی احساس عجیبی به آدم دست میده .. میشه کاری کرد که اون «هفت دقیقه» ارزشش با «یک عمر برابری» کنه ؟ اصلا «هفت دقیقه»های ما آدما چقدر قراره شیرین باشن ؟ چقدر قراره تلخ باشن ؟ کیا هستن که زمان زیادی از اون «هفت دقیقه»هامون رو به خودشون اختصاص دادن ؟ این «هفت دقیقه»ها باعث میشن اون لحظه‌های آخر از خیلی چیزا پشیمون باشیم یا نه ؟ خوشحال باشیم از انجامشون ؟ اگر فقط «هفت دقیقه» مهلت زندگی داشتیم با کی اون «هفت دقیقه» رو می‌گذروندیم ؟
"انسان زیانکار" يا بُنَىَّ... وَ اجْهَدْ اَنْ يَكونَ الْيَوْمُ خَيْرا لَكَ مِنْ اَمْسِ وَ غَدا خَيْرا لَكَ مِنَ الْيَوْمِ فَاِنَّهُ مَنِ اسْتَوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبونٌ وَ مَنْ كانَ يَوْمُهُ شَرّا مِنْ اَمْسِهِ فَهُوَ مَلْعونٌ؛ 🖌لقمان حکیم فرمود: فرزندم! بكوش تا امروزت بهتر از ديروز و فردايت بهتر از امروز باشد، كه هر كس دو روزش برابر باشد، زيانكار است و هر كس امروزش بدتر از ديروزش باشد، از رحمت خدا دور است.
موی بشکافی به عیب دیگران چون به عیب خود رسی کوری از آن...
✍یکی از فرزندان شیخ رجبعلی خیاط می‌گوید: روزی مرحوم مرشد چلوییه معروف، خدمت جناب شیخ رسید و از کسادی بازارش گله کرد و گفت: داداش! این چه وضعی است که ما گرفتار آن شدیم؟ دیر زمانی وضع ما خیلی خوب بود، روزی سه چهار دیگ چلو میفروختیم و مشتری‌ها فراوان بودند، اما یک ‌باره اوضاع زیر و رو شده مشتری‌ها یکی یکی پس رفتند، کارها از سکه افتاده، و اکنون روزی یک دیگ هم مصرف نمی‌شود ...! شیخ تأملی کرد و فرمود: « تقصیر خودت است که مشتری‌ها را رد می‌کنی »! مرشد گفت: من کسی را رد نکردم، حتی از بچه‌ها هم پذیرایی میکنم و نصف کباب به آنها می‌دهم. شیخ فرمود: « آن سید چه کسی بود که سه روز غذای نسیه خورده بود؛ بار آخر او را هل دادی و از در مغازه بیرون کردی؟!» گرفتار همان کار هستی! مرشد سراسیمه از نزد شیخ بیرون آمد و شتابان در پی آن سید راه افتاد، او را یافت و از او پوزش خواست، و پس از آن تابلویی بر در مغازه‌اش نصب کرد و روی آن نوشت: نسیه داده می‌شود، حتی به شما، وجه دستی به اندازه وسعمان پرداخت می‌شود.. 📙کرامات شیخ رجبعلی خیاط ره
✍🌺اين متن خیلی قشنگه آلبر کامو : خدا به انسان می گوید : من خانه هستم .. ، در بزن . با هم چای میخوریم و گپ میزنیم تو سبُک میشوی ..و .. و من نظرم را در مورد تو عوض میکنم و کاری میکنم تا دلت گرم شود . لازم نیست سر سجادۀ نماز باشی می توانی همانطور که در حال چاي خوردن هستی با من حرف بزنی یا .. همانطور که در حال گوش دادن به موسیقی هستی منهم از موزیک خوشم می آید خودم به انسانها آموزش داده ام بنوازند ، به بعضی از آنها الهام کردم چگونه ساز های متفاوت بسازند و نغمه های شورانگیز از آن بیرون بکشند ، با رقص هم مخالف نیستم . ببین پروانه ها چگونه می رقصند . گُل در حال رقص است . ابرها درحال رقصند. به کودکان نگاه کن ، پاک و معصومند و مدام درحال رقصند. گاهی خدا می گوید : مزاحم نیستی در بزن با هم یک چای بنوشیم و گپ بزنیم ... ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ، ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﻧﮑﻦ، ﻣﻦ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺎﺵ ... چقدر زیباست ، انسان با این تفکر زندگی کنه که همیشه و در هر حالت میتونه با خدای خودش حرف بزنه...
‍ عکس بالا، از معروف ترین تصاویر به جا مانده از عملیات کربلای پنج است . احمد دهقان، نویسنده کتاب "سفر به گرای ۲۷۰ درجه" که شاهد عینی این تصویربوده نوشته است: "عکس مربوط به سومین روز عملیات کربلای پنج در شلمچه است؛ وقتی که گروهی از نیروهای ایرانی در محاصره نیروهای عراقی گیر افتاده بودند. توی یکی از سنگرها، عباس حصیبی شهید سمت چپ در عکس و علی شاه آبادی شهید سمت راست که یکی از سمینوف چی های دسته ادوات بوده، کنار هم نشسته بودند که تیر سمینوف عراقی می خورد به سر حصیبی و رد می کند و می خورد به سر دومی. سر حصیبی را باند پیچی کرده بودند… عکس را هم رضا احمدی با دوربین علی شاه آبادی گرفته است." وقتی رزمنده جوانی به نام علی شاه آبادی دوربین خود را به جبهه می برده، لابد امیدوار بوده تصویری به یادماندنی از عملیات بگیرد، اما حتما تصورش را هم نمی کرده که در همان دوربین، یکی از به یادماندنی ترین عکس های به جا مانده از کربلای پنج ثبت شود که سوژه اصلی عکس هم، خودش و رفیقش باشند. روح هر دو شان شاد.❤️🥀
کشنده ترین نیش، مال مار و عقرب نیست بلکه نیش زبانی هست که مستقیم قلب را میزنـد و اعصاب و سرنوشت انسان را دگرگون می کند.. مواظب گفته هایمان در زندگی باشیم.‌ انسان بودن زیاد سخت نیست ، کافیست مهربانی کنی.! زبانت که نیش نداشته باشد و کسی را نرنجاند ، همین انسانیت است.! وقتی برای همه خیر بخواهی همین انسانیت است.! زخمی که تیزی زبان بر دل آدمها میگذارد بسیار کشنده تر از زخم شمشیر است. مواظب گفتارتان باشید که دلی زخمی نشود .. الهی_قمشه_ایی
🌺🍃 نگرانی خود را به خداوند بسپار، که او تکیه گاه تو خواهد بود او هرگز نخواهد گذاشت پارسایان جنبش خورند – زبور "کتاب حضرت داوود (ع)" آیا می دانستید خداوند می خواهد با شما یک معامله انجام دهد؟ او می خواهد نگرانی ها مشکلات و نا امیدی های شما را بگیرد و در عوض به شما آرامش و شادی ببخشد. خداوند واقعا می خواهد به ما اهمیت بدهد، ولی، اول ما باید به او اجازه این کار را بدهیم. ما باید دست از نگران شدن برای هر چیز کوچکی که خارج از کنترل ماست دست برداریم. خیلی از مردم دوست دارند خدا به مشکلاتشان رسیدگی کند اما به جای این که منتظر هدایت خداوند بمانند، کماکان نگران هستند. خداوند به ما آرامش می بخشد، اما در درجه اول ما باید نگرانی هایمان را به او بسپاریم. چه معامله خوبی ما نگرانی هایمان را به خداوند می دهیم و او در عوض به ما آرامشش را عطا می کند. بیایید با هم دعا کنیم خداوندا، تو به من یک معامله بی نظیر پیشنهاد داده ای. تو از من توانا تر هستی پس نگرانی هایم را به تو می سپارم و شادی و آرامش را از تو دریافت می کنم
📝"داستانی کوتاه و پندی بزرگ" گویند: روزی ابلیس ملعون خواست با فرزندانش از جایی به جای دیگر نقل مکان کند، خیمه ای را دید، و گفت: اینجا را ترک نمی کنم تا آنکه بلایی بر سر آنان بیاورم. به سوی خیمه رفت و دید گاوی به میخی بسته شده و زنی را دید که آن گاو را می دوشد، بدان سو رفت و میخ را تکان داد. با تکان خوردن میخ، گاو ترسید و به هیجان درآمد و سطل شیر را بر زمین ریخت و پسر آن زن را که در کنار مادرش نشسته بود لگدمال کرد و او را کشت. مادر بچه با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربه چاقو از پای درآورد و او را کشت. شوهر آن زن آمد و با دیدن فرزند کشته شده و گاو مرده، همسرش را زد و او را طلاق داد. سپس خویشاوندان زن آمدند و آن مرد را زدند، و بعد از آن نزدیکان آن مرد آمدند و همه با هم درگیر شدند و جنگ و دعوای شدیدی به پا شد!! فرزندان ابلیس با دیدن این ماجرا تعجب کردند و از پدر پرسیدند: ای وای، این چه کاری بود که کردی؟! ابلیس گفت: کاری نکردم فقط میخ را تکان دادم. ➖➖➖➖➖➖ بیشتر مردم فکر می کنند کاری نکرده اند، در حالی که نمی دانند چند کلمه‌ای که میگویند و مردم می شنوند، سخن چینی است؛ و گاهی: * حالتی را دگرگون می کند * مشکلات زیادی را ایجاد می کند * آتش اختلاف را بر می افروزد * خویشاوندی را برهم میزند * دوستی و صفا صمیمیت را از بین می برد * کینه و دشمنی می آورد * طراوت و شادابی را تیره و تار می کند * دل ها را می شکند بعد از این همه کسی که این کار را کرده فکر می کند کاری نکرده است فقط میخ را تکان داده است!! 🚫 قبل از اینکه حرفی را بزنی، مواظب سخنانت باش! مواظب باش میخی را تکان ندهی!!
شخص ساده لوحی مكرر شنيده بود كه خداوند متعال ضامن رزق بندگان است و به هر موجودی روزی رسان است. به همين خاطر به اين فكر افتاد كه به گوشه مسجدی برود و مشغول عبادت شود و از خداوند روزی خود را بگيرد. به اين قصد يك روز از سر صبح به مسجد رفت و مشغول عبادت شد همين كه ظهر شد از خداوند طلب ناهار كرد. هرچه به انتظار نشست برايش ناهاری نرسيد تا اينكه شام شد و او باز از خدا طلب خوراكی برای شام كرد و چشم به راه ماند. چند ساعتی از شب گذشته درويشی وارد مسجد شد و در پاي ستونی نشست و شمعی روشن كرد و... از «دوپله» خود قدری خورش و چلو و نان بيرون آورد و شروع كرد به خوردن. مردك كه از صبح با شكم گرسنه از خدا طلب روزی كرده بود و در تاريكی و به حسرت به خوراك درويش چشم دوخته بود. ديد درويش نيمی از غذا را خورد و عنقريب باقيش را هم مي خورد بی اختيار سرفه ای كرد. درويش كه صدای سرفه را شنيد گفت: «هركه هستی بفرما پيش» مرد بينوا كه از گرسنگی داشت می لرزيد پيش آمد و بر سر سفره درويش نشست و مشغول خوردن شد. وقتی سير شد درويش شرح حالش را پرسيد و آن مرد هم حكايت خودش را تعريف كرد. درويش به آن مرد گفت: «فكر كن اگر تو سرفه نكرده بودی من از كجا می دانستم كه تو اينجايی تا به تو تعارف كنم و تو هم به روزی خودت برسی؟ شكی نيست كه خدا روزی رسان است اما يك سرفه ای هم بايد كرد!» فقط فکر کردن به هدف، هیچ تاثیری در رسیدن به هدف ندارد. اگر خواهان تغییرات هستی همین حالا اقدام کن؛ اقدامی هرچند کوچک یک راه را برایت باز میکند.
📚داستان (ع) و شیخ رجبعلی خیاط به همراه شیخ حسن تزودی در امامزاده صالح تهران نشسته بودند که جناب شیخ می گوید: « یالَیتَنی کُنتُ مَعَکَ فَاَفوُزُ مَعَکَ فَوزاً عَظیما» ؛ حسین جان!ای کاش روز عاشورا در کربلا بودم و در رکاب شما به شهادت میرسیدم. وقتی اینگونه آرزو می کند،می بینند هوا ابری شد و یک تکه ابر بالای سر آنها قرارگرفت و شروع کرد به باریدن تگرگ. شیخ رجبعلی خیاط فرار می کند و به امامزاده پناه می برد. وقتی بارش تگرگ تمام می شود، شیخ از امامزاده بیرون می آید و برایش مکاشفه زیبایی رخ میدهد.... او امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و حضرت به او می فرمایند: شیخ رجبعلی! روز عاشورا مثل این تگرگ تیر به جانب من و یارانم می بارید؛ولی هیچ کدام جا خالی نکردند و در برابر تیرها مقاوم و راست قامت ایستادند،دیدی که چگونه از دست این تگرگ ها فرار کردی. مگر می شود هر کس ادعای عشق والا را داشته باشد؟ 📚کتاب طوبای کربلا …صفحه۱۴۱
🌺🍃امام رضا(ع): بخشنده و سخاوتمند، از غذای مردم می خورد تا آنان هم از غذایش بخورند. ولی بخیل از غذای دیگران نمی خورد تا از غذایش نخورند. 📙بحارالنوار، ج۶۸، ص۳۵۲