8.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_استاد_شجاعی
حال دنیا خوب نیست😔
فتنه ها یکی پس از دیگری میرسد😔
استاد #شجاعی
پیشنهاد دانلود📲
@mahdisahebazman
#قرار_جمعه_ها از همه منتظران #امام_زمان تمنا میکنیم این اخرین ساعات #جمعه_اخر سال را به جای پرسه زدن در #فضای_مجازی به فضای عرفانی خدا اختصاص دهند✅. همه با هم میخوانیم #دعای_سمات را به نیت فرج مولا...... بسم الله رفیق🤲
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 1
🔹🔶🔹🔶🔹
استاد پناهیان:
مودبانه سر نماز ایستادن، یعنی چی؟ سروقت نماز خوندن .
مودبانه سر نماز ایستادن یعنی چی؟ قرائت درست داشتن.
✅🌺
مودبانه سر نماز ایستادن یعنی درست نماز خوندن .
✅مستحبات حداقلی نماز رو رعایت کردن .
بابا ، یواش ، هووووول نباش ، میخوای نخونی ، نخون .
😒
میخوای به اهل عالم اعلام کنی که این خدا ، کسی نیست که لازم باشد من به او احترام بذارم ،
❌🔴⛔️😐😑
اومدی بندگی کنی در خونه ی خدا ؟
یا خدا رو خراب کنی .
خدا میگه
من که گفتم دلت و برا من بیار
اما دل به این سادگیا گیر نمیاد .
دلت در میره پس بدنت و بیار ، نترس ، اذیتت نمیکنم .
❤️😢
حالا ماها که تو مرحله ی اولیم
ان شاءالله اگر خدا خواست ، شبهای بعد نماز مودبانه رو یه قدم بریم جلوتر ،
به نمازای خوشگلتریم میرسیم .
ولی فعلا نماز مودبانه.
✅🌸✅❤️
ادامه دارد...
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂🔝
@mahdisahebazman
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 9⃣1⃣
📚📖محل استقرار واحد،پاسگاه بوبیان بود در شلمچه.محور شناسایی هم جزیرهای در همین منطقه بود.بخاطر دید مستقیم دشمن امکان رفت و آمد به جزیره در روز وجود نداشت.
✅بچهها می بایست شب حرکت کنن و روز بعد رو برای دیده بانی در جزیره بمونن و فردا شب دوباره به مقر برگردند.از طرفی نمی تونستن قایق رو در اطراف جزیره رها کنن،یعنی باید افراد دیگه ای اونا رو می رسوندن و شب بعد دوباره برای آوردنشون جلو می رفتن.
✅اون شب نوبت شهید کاظمی و شهید مهرداد خواجویی بود.هردو آماده شدن.بچهها اونا رو به محل مورد نظر رسوندن و برگشتن.قرار شد فردا شب دوباره به سراغشون بریم.
🔴روز بعد نزدیکی های غروب مه غلیظی تموم منطقه رو پوشاند.وجود این مه خصوصا در شب مشکل جدی و اساسی در کار تردد ایجاد کرد.
⁉️اصلا نمی تونستیم جهت رو تشخیص بدیم،و مسیر حرکتمون رو مشخص کنیم.استفاده از قطب نماهم بدلیل تلاطم آب و در نتیجه تکون های شدید قایق امکان نداشت.
‼️با همهی این حرفها گروهی که قرار بود برای آوردن بچهها بره،حرکت کرد.اما لحظه ای بعد برگشت.گفتند به هیچ وجه امکان جلو رفتن نیست،و اونا هم نتونستن راه رو پیدا کنن.
🔴هوا به طور کلی سرد بود و این سرما در شب شدت بیشتری می گرفت.کاظمی و خواجویی هم امکانات مناسبی برای موندن در جزیره نداشتن ،چون اصلا نیروی شناسایی نمی تونه وسایل زیادی باخودش حمل کنه.
⁉️به همین دلیل باید سریعتر فکری برای برگردوندن بچهها می کردیم.اما چاره چه بود ؟ زمان می گذشت،هوا سردتر می شد و از شدت مه ذره ای کاسته نمی شد.بیست وچهار ساعت از رفتن بچهها گذشته بود وتا اون لحظه قطعا فشار زیادی رو متحمل شده بودن.
✅حسین که در جریان همهی قضایا بود یه لحظه از فکر بچهها بیرون نیومد،سعی می کرد راه مناسبی پیدا کنه.عاقبت فکری به نظرش رسید...
✔️به روایت از حسین متصدی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 0⃣2⃣
📚📖حسین بلاخره فکری به نظرش رسید،تعدادی تیر رسام پیدا کرد و آورد.گروه دیگری تشکیل داد و به اونا گفت:شما حرکت کنین من هرچند لحظه یک بار تیری به سمت جزیره شلیک می کنم.
‼️شما جهت حرکت تیرها رو بگیرین و برین جلو،در بازگشت هم به محل شلیک توجه کنین وعقب بیایین.گروه،حرکت کرد و حسین هم تیرها رو درون خشابی گذاشت.
🔴اسلحه رو مسلح کرد و بعد از چند لحظه اولین تیر رو شلیک کرد.این کار هر چند دقیقه تکرار می شد.اما هنوز چند تیر بیشتر شلیک نشده بود که دیدیم بچهها دوباره برگشتن.
⁉️گفتند که این راه هم فایدهای نداره،تیرها به خوبی دیده نمی شه.و نمی تونیم جهت حرکت رو تشخیص داد.حسین هر لحظه بخاطر آن دونفر بی تاب تر می شد.
🔰نهایتا شهید پرنده غیبی رو صدا زد،و جلسه ای گذاشتن،تا با مشورت هم راهی پیدا کنن.یه بار دیگه امکانات موجود و شرایط منطقه رو بررسی کردن و بلاخره تصمیم گرفتن خودشون دست بکار شوند.
‼️هردو به طرف جزیره حرکت کردن،یه سری تیرک برق اونجا بود.سعی کردن با رسیدن به تیرک ها و کمک از اونا راه رو پیدا کنن. از گذشت زمان مشخص بود که اونا نیزبه سختی پیش میروند.
✅سرانجام بعد چند ساعت قایقشون از لابه لای مه پیدا شد،اما ظاهرا دونفر بیشتر نبودن.وقتی قایق به ساحل رسید دیدیم،کاظمی و خواجویی بی حال کف قایق افتادن.
✅هردو زنده بودن اما سرمای شدید جزیره بی حسشون کرده بود،توان اینکه قدمی بردارند و یا حتی خودشون رو سرپا نگه دارن رو نداشتن.هردو بی رمق و بی حال افتاده بودن،بچهها بسرعت کمک کردن و اونا رو برای استراحت و مراقبت به سنگر بردند.
✅خدا میدونه اگه دیرتر سراغشون می رفتیم چه اتفاقی می افتاد.وقتی حسین از قایق پیاده شد رضایت و خوشحالی رو می شد از چهره اش خوند.همه می دونستیم که او هر سختی رو تحمل می کنه اما طاقت دیدن ناراحتی بچهها رو نداره.
✔️به روایت از حسین متصدی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 1⃣2⃣
📚📖شجاعتی که حسین وبچه های اطلاعات عملیات در والفجر 3از خودشون نشون دادن فراموش شدنی نیست.عملیات ناموفق بود و لشکر منطقه رو خالی کرده بود.فقط هشت نفر از بچههای اطلاعات در شیار گاوی بالای تکبیران مستقر بودن.
🔴وقتی عراق پاتک کرد،نوک حمله رو به سمت شیار گاوی قرار داد،حسین این هشت نفر رو در خطی به طول هفتصد متر چید و در مقابل دشمن ایستاد.
🔴می دونست که اگه این خط سقوط کنه مهران در خطر می افته،این این هشت نفر طوری مقابل دشمن ایستادن که عراقیها فکر کردن شیار گاوی پراز نیروست.۱
✅اون روزحسین صبح زود برای غسل از مقر خارج شد،رفته بود توی رودخونه شیار گاوی و در آب سرد اون غسل کرده بود ، بعد هم برای شناسایی رفته بود،حدود ساعت نه و ده صبح بود که دیدم با عجله داره میاد.
‼️تا رسید گفت:علیرضا فکر میکنم عراقیها می خوان حمله کنن،گفتم:چرا؟-گفت:وقتی رفتم شناسایی دیدم اون پایین دارن معبر باز می کنن احتمالا زیاد می خوان بیایند جلو.-گفتم: خب حالا چیکار کنیم؟
🔴-گفت:هیچی جلوشون رو می گیریم.-گفتم: چطوری؟با همین چند نفر؟-گفت:اونا که تعدادمون رو نمی دونن.۲
🔴مدتی نگذشت که سریع بچه ها رو خبر کرد و گفت که لشکر زرهی عراق داره میاد.طول خط زیاد بود و نفرات کم.سعی کردیم با همین تعداد هر طور شده خط رو پوشش بدیم.
⁉️سلاحمون هم فقط کلاش و آر پی جی بود،وقتی درگیری شروع شد هرکس با هرچی می تونست شلیک می کرد.خود حسین بالای سنگر ایستاده بود و آر پی جی می زد،اصلا انگار نه انگار که از هر طرف گلوله می بارد.
⌚️حدود سه ساعت در حالیکه می خندید ایستاده بود و شلیک می کرد .انقده بی خیال و راحت بود که اصلا متوجه اطرافش نیست.۳
✅بلاخره بچهها انقده مقاومت کردن تا بعد چند ساعت نیروی کمکی رسید. و عراقی ها رو مجبور به عقب نشینی کردن،اون روز اگه حسین و نیروهاش نبودن،قطعا مهران سقوط می کرد و دوباره دست عراقیها می افتاد.۱
✔️راویان:۱-سردار حاج قاسم سلیمانی ۲-علیرضا رزم حسینی۳-محمد علی یوسف اللهی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
#مولایغریبمالعجل
کهکشانها به حول محورشان میچرخند
زمین به دور خورشید میچرخد
ماه به دور زمین میچرخد
و من به دور تو
کجایی تا دورت بگردم؟
مهدی جان
#شبت_بخیر_مولای_غریبم😔
#بحقزینبعجللولیکالفرج
@mahdisahebazman
#حضرت_دلبر 💚
نرگس گل زمستان است
زمستان رفت
نمی آیی گلِ نرگس؟؟؟
آخرین جمعه ی این سالِ عجیب ...
میدانیم به ظهور نزدیک شده ایم ...
اما نمیدانیم چقدر به شما نزدیکیم ...
ای که ما را میبینی و ما تو را نمیبینیم ...
تا تو برایمان دعا نکنی، بارانِ شفا نمی بارد ...
حضرت صاحب ...
دستت را برای سلامتیمان بالا بیاور ...
بهار بی تو و بی دعای تو آمدنی نیست ...
دل تو اولین روز بهار
دل ما آخرین جمعه ی سال
و چه دورند و چه نزدیک به هم ...
#کجایی_آقا ؟ 🍂. #شبتون_امام_زمانی💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج. @mahdisahebazman
#سلام_امام_زمانم♥
پدر منتظران!
چشم به راهان توایم
روزها گم شده
در پشت سر غیبت تو
روشنایے شب تار ڪجایے آقا..؟
#صبحت_بخیر_امام_خوبیها.
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
@mahdisahebazman
#السـلام_عـلےالـحسـین ✋
دارم به شوق #کربُ_بَـلا🍃
مـیکـشم نـفس •[❤️]•
دنیاۍ،بی #حُسین(ع)💔
بہ،دردم نمیخـورد🍂
#صباحڪم_حسینے🌹
#مولای_غربیم_مهدی_جان! در این 🌤 روز شنبه با شما عهد میبندیم که امروز را با #صدقه برای سلامتی شما شروع کنیم. #اقا_جان یاریمان کن🤲