⭕️ داستان شب:
#زندگی_به_سبک_شهدا
ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن ها را روی زمین گذاشت.
وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربر هاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم.
*
به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمی شناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد. با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه؟!
با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟!
گفت: من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سَر بازار می ایستاد. یه کوله باربری هم می انداخت روی دوشش و بار می برد.
یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟
گفت: من رو ید الله صدا کنید!
گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت: این آقا رو می شناسی؟
گفتم: نه چطور مگه!
گفت: ایشون قهرمان والیبال و کشتیه، آدم خیلی با تقوائیه، برای شکستن نفسش این کار ها رو می کنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم!
صحبت های آن آقا خیلی من رو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من عجیب بود. اینطور مبارزه کردن با نفس اصلاً با عقل جور در نمی آمد.
*
مدتی بعد یکی از دوستان قدیم را دیدم. در مورد کار های ابراهیم صحبت می کردیم. ایشان گفت: قبل از انقلاب. یک روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما.
من و برادرم و دو نفر دیگر را برد چلو کبابی، بهترین غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد.
خیلی خوشمزه بود. تا آن موقع چنین غذایی نخورده بودم. بعد از غذا آقا ابراهیم گفت: چطور بود؟
گفتم: خیلی عالی بود. دستت درد نکنه، گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار باربری کردم. خوشمزگی این غذا به خاطر زحمتیه که برای پولش کشیدم!!
منبع :سلام بر ابراهیم(زندگی نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی) جلد 1
@mahdisahebazman
🌼السلام علیک یا بقیه الله
مولای من یک جمعه
می آید سرانجام
دل های مردم بعد
از آن می گیرد آرام
از شنبه دارم
لحظه ها را می شمارم
این جمعه را
ای کاش برگردی بهارم..
تعجیل درفرج مولا صلوات
🌸 اللهم صل علی محمد
و آل محمد و عجل فرجهم
🌷@mahdisahebazman🌷
#رسم_شبهای_جمعه
💠علامه مجلسی فرمودند:
▫️شب جمعه مشغول مطالعه بودم، به این دعا رسیدم،
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَه اِلی بَقائِها، اَلْحَمْدُاللهِ عَلی کُلِّ نِعْمَه، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه، وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ
✨بعد یک هفته مجدد خواستم، آنرا بخوانم ، که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم ، از ملائکه که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت هفته قبل فارغ نشده ایم...
📚قصص العلماء، 802
بہ گمانمــ جنس انتظارهایمان همـ
تقلبےشده چراکہ توهنوزنیامدے...
اما مولاجان!!
توکہ خوب مےدانے این نیامدن هاچقدربراے ماگران تمامــ مےشود....پس رحمے کن وبیا....
شبتون مهدوی💚
دعای خیر مهدی فاطمه پیشکش ارزوهایتان🌸
🌷🌷@mahdisahebazman🌷🌷
#سلام_مولای_مهربانم! در این 🔅روز جمعه؛ روز، زیارتی شما🌹 با شما #عهد میبندم که امروز رفتار، گفتار و اعمالم بیشتر شبیه شما شما شود! و از انچه مورد پسند شما نیست دوری کنم 🌸 یاریم کن عزیز زهرا🤲
سلام بر چهارده معصوم(ع):
⚡️💚⚡️
#سلام_مولای_مهربانم❤️
آدینه ای دیگر ،
چشم براه و منتظر ،
طلوع کرد و
آفتابش را بر گلدان های ایستاده در
اضطراب مسیر انتظار ، گسترانید .
هزار فوج شاپرک ،
هزار طاق رنگین کمان ،
هزار هزار جوانه و
هزاران دیده ی مشتاق ،
به راهت خیره مانده اند ...
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌸
🌷🌷@mahdisahebazman🌷🌷
سلام بر چهارده معصوم(ع):
༻﷽༺
#السلام_علیک_یااباعبدالله❤
❣من بہ سرچشمہ خورشید
نہ خود بردم راه
❣ذرٌه یے بودم
و مِهـــر تو مـرا بالا برد
❣من خَس بےسروپایم
ڪه بہ سیل افتادم
❣او ڪه مےرفٺ
مرا هـم بہ دل دریا برد
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله❣
🌷🌷@mahdisahebazman🌷🌷
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
❣ مھــدے جــان
تا ڪے
سخن از شـوق وصـالت بزنيم
هرگوشہ ے
تقـويـم علامــت بزنيم
از بين
تمـام هفتہ پس ڪے بايد
اين جمعــہ
غـربـت زده را خط بزنيم؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@mahdisahebazman
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💐 زیارت مولایمان در روز #جمعه شاید خوندش ۵ دقیقه هم طول نکشه❗. سلامتی مولا صلوات🌺. Mahdisahebazman@