#فقط_برای_امامم_دعا_میکنم
همهی ماهایی که ادعا داریم
کاش کربلا بودیم
به ندای غربت عزیز زهرا
(سلام الله علیها)
لبیک می گفتیم، بسم الله...
الان آخرین عزیز زهرا
(سلام الله علیها)
۱۱۸۵ ساله طلب یاری میکنن از ما!!
اگه راست میگیم و مَردیم
امام حی و حاضرمون غریبن ...
یه یاعلی بگیم
و با تمام توان یاریشون کنیم
و برای ظهورش دعا کنیم ...
⏰ #قرار_پنج_شنبه ها
#قرات_دعاي_كميل
ثوابش برای سلامتی اقا باشد🤲
1.4M
💠 صوت توضیحی #استاد_عبادی درباره غلط بودن طرح #چله_قرن
🌀 از تک تک عزیزان می خواهیم به جای احساسی برخورد کردن، عالمانه و فکر شده عمل کنند و برخورد کنند
خواهشا نشر بدین مثل اینکه دستهایی پشت پرده است🤔
May 11
🔹 #ايه 58
و [یاد کنید] هنگامی را که گفتیم: به این شهر [بیت المقدس] وارد شوید، و از نعمت های آن هر چه خواستید، فراوان و گوارا بخورید و از دروازه [شهر یا درِ معبد] فروتنانه و سجده کنان درآیید و بگویید: [خدایا! خواسته ما] ریزش گناهان ماست، تا گناهانتان را بیامرزیم و به زودی [پاداش] نیکوکاران را بیفزایم.
🔹 #ايه 59
ولی ستمکاران، سخنی را که [بیرون دروازه شهر] به آنان گفته شده بود [پس از ورود به شهر] به سخنی دیگر تبدیل کردند [به جای درخواست ریزش گناهان، درخواست امور مادی کردند]. ما هم بر ستمکاران به سبب آنکه همواره نافرمانی می کردند، عذابی از آسمان فرود آوردیم.
🔹#ايه 60
و [یاد کنید] آن گاه که موسی برای قومش درخواست آب کرد،
پس گفتیم: عصایت را به این سنگ بزن. پس دوازده چشمه از آن جوشید به طوری که هر گروهی [از دوازده گروه بنی اسرائیل] چشمه ویژه خود را شناخت.
[و گفتیم:] از روزیِ خدا بخورید و بیاشامید و تبهکارانه در زمین فتنه و آشوب بر پا نکنید.
🔹 #ايه61
[یاد کنید] هنگامی که گفتید: ای موسی! ما هرگز بر یک نوع غذا صبر نمی کنیم، پس از پروردگارت بخواه تا از آنچه زمین می رویاند از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیازش را برای ما آماده کند. [موسی] گفت: آیا شما به جای غذای بهتر، غذای پست تر را می خواهید؟! [اکنون که چنین درخواست ناروایی دارید] به شهری فرود آیید که آنچه خواستید، برای شما آماده است. و [داغِ] خواری و بیچارگی و نیاز بر آنان زده شد و سزاوار خشم خدا شدند؛ این [خواری و خشم] به سبب آن بود که آنان همواره به آیات خدا کفر می ورزیدند و پیامبران را به ناحق می کشتند؛ این [کفرورزی و کشتن پیامبران] به علت آن بود که [از فرمانِ من] سرپیچی نمودند و پیوسته [از حدود حق] تجاوز می کردند.
#ترجمه_صفحه_9
❤️❤️دوست داری امشب نزد اباعبدالله یادی ازت بشه⁉️
💠 همین الان یه صلوات برای شادی روح شهدا بفرست.
✅شهید مهدی زین الدین:
هرگاه شب جمعه شهدا را یاد کنید؛
آنها نیز شمارا نزد اباعبد الله یاد می کنند.
🆔 @mahdisahebazman
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 38
استاد پناهیان؛
الحمدالله
، از بس نماز خونا زیاد شدن...❗️❗️
هرچی نماز بخونی ... میگن :
خوندی که خوندی ...،
چیکارت کنم ...❓❗️❗️
اوج اخلاص
قدم اول در اخلاص
، تو نمازه ...،
که در قرآن فرمود:
🌺
" قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین "
اول نماز ...،
نماز رو مخلصانه خوندن ...، اولین قدمه ،
تو ، تو نماز نمیتونی مبارزه با نفس بکنی ...❓
جاهای دیگه ...مبارزه با نفس میکنی...❓
مارو میخوای خام کنی ...⁉️‼️
ماخودمون قوری رو رنگش میکنیم ، جای قناری میفروشیم ، میخوای سر مارو کلاه بذاری... ❓
خدایی که ،این همه بهت محبت کرده ،
یه ذره ادب نداری نسبت به اون خدا ...❓
منی که میخوام درآینده همسر تو بشم ...،
چقدر مگه میتونم به تو محبت کنم ❓
که تو ادب من و نگهداری ❓
تو که به خدا بی اعتنایی... ، به من باوفا میشی ...❓
اینا تابلوهاش و تو غرب ببین ، مثل گرگ ، افتادن تو جون همدیگه... ❓
میدونید چی میشه ❓
اگه بنده این سخنرانیهارو ادامه بدم ...❓
بنده که ناتوانم ، علما بهترمیفرمایند ،
اگر این ادامه پیدا بکنه ...
پس فردا دیگه دخترا ،
به مردی که نماز اول وقت رو تمیز نمیخونه شوهر نمیکنن ، میگن تو آدمیتش حرفه ...
شوهر نمیکنند ،
میفهمند خب ...❗️❗️❗️
بالاخره میخوان زندگی کنند دیگه...‼️‼️
ادامه دارد...
📝 #وظایف_منتظران
💭 قسمت چهارم
💌برای امامت؛ منتظر خوبی باش✨✨✨
@mahdisahebazman
🍃🌹پسرک فلافل فروش 🌹🍃
#قسمت_هفدهم
✳....دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به
ميدان خراسان آورد.
با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او
وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش
را به اين شخص داد‼
💟از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكالت بسياري ازدوستان
و آشنايان باز كرد.
به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و
بعضي ها هم بعد از شهادت هادي ...
❇من از هادي چهار سال بزرگتر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز
كرد، من در سربازي بودم.
دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همانمغازهاي برد كه خودش
كار مي كرد. من اين گونه وارد بازار آهن شدم.
✴به صاحب كار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است
و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور ميتوانيد
اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم.
🔷هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و
رفت براي خدمت.
مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم
يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود.
🔶از آن دوران تنها خاطرهاي كه دارم بازداشت هادي بود❗
🔳هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب
بازداشت شد.
تا اين كه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد.
🗣راوی مهدی ذوالفقاری (برادر شهید)
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
️❣❤️❣❤️❣❤️
❣❤️❣❤️❣❤️
✍ ادامه دارد ...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃
#قسمت_نوزدهم
🔷رفقا با ديدن ماشين خيلي خنديدند. هر كسي ماشين را مي ديد مي گفت:
اينكه تا سر چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر ري.
❇اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه ها چند چراغ قوه آورده بودند. ما در
طي مسير از نور چراغ قوه استفاده مي كرديم.
وقتي هم مي خواستيم راهنما بزنيم، چراغ قوه را بيرون مي گرفتيم و به سمت
عقب راهنما مي زديم.
💟خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم. زيارت عجيبي شد و اين خاطره
براي مدتها نقل محافل شده بود.
بعضي بچه ها شوخي مي كردند و مي گفتند: ميخواهيم براي شب عروسي،
ماشين هادي را بگيريم و...
⭕چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده
ميكرد فروخت و يك وانت خريد.
⬅ادامه دارد.....
🗣راوی یکی از دوستان شهید
📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
️❣❤️❣❤️❣❤️
❣❤️❣❤️❣❤️
✍ ادامه دارد ...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮?