#کشتی_نجات ۱۰ خدایی که تو می‌شناسی؛ خدایی مجازی و پلاستیکی است اگر؛ در سایه ی ارتباط با کاملترین مظهر خدا، او را نشناخته باشی ! عاشورا ، تقابلِ این دو جبهه بود ؛ آنان که در سایه ولایت، به شهود الله رسیدند، و آنان که تا آنجا با الله بودند که، از لذّتهای دنیایشان، کم نمیشد. @ostad_shojae @Akharinkhorshid

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 از غربت شاهِ بی کفن می‌گرید یارش نشدم! از این سخن می‌گرید یک چشم برای داغ سنگین حسین چشم دگرش به حال من می‌گرید 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 @Akharinkhorshid 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁

┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ ▪️هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد ▪️او ماند ڪه در ڪنار زینب باشد ▪️سجّاد ڪه سجّاده به او دل می‌بست ▪️تدبیر خدا بود ڪه در تب باشد ⚫️شهادت امامِ لحظه های مناجاتِ سبزِ صحیفه عشق #امام_سجاد(ع) را محضر شریف آقا #امام_زمان(عج) و همه شما عزیزان همراه تسلیت و تعزیت عرض میکنیم ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄ عزاداریتون قبول حق🌹 @Akharinkhorshid

🔊 نمایشنامه صوتی علی گندابی (تولیدی اختصاصی) (ماجرای توبه‌ی شخصی که به نگاه امام حسین متحول شد) حتما گوش کنید... 😔 @Akharinkhorshid

بازهم جمعه٬ومعشوقه من درسفر است بازهم وسوسه دارم نکند پشت در است🍃 بازهم جمعه ویک بغض عجیب بازهم همدم من چشم تر است🍃 💚اَلّلهُمَّـ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرج💚 روزتون مهدوی🍃 آجرک الله یا صاحب الزمان عج @Akharinkhorshid

#کشتی_نجات ۱۱ #حرف_آخر ▪️عاشورا؛ کاملترین نمایشگاه خوبی‌ها و کاملترین نمایشگاه بدی‌هاست! اینبار به عاشورا عمیق تر نگاه کنیم... حتماً #سبک_زندگی مان تغییر می‌کند! @ostad_shojae @Akharinkhorshid

🎧 #شور فوق‌العاده زیبا و شنیدنی به زبان ترکی و فارسی صاحب علم ابوالفضل 🎤 #کربلایی_حسین_عینی_فرد @Akharinkhorshid

#راضی_به_رضای_تو ۲۱ توام میتونی از زندگیت کاملا راضی باشی اگر...👇 اجازه بدی خدا بجای تو، تصمیم بگیره! @ostad_shojae @Akharinkhorshid

🔺ساده ترین راه #حاجت گرفتن از #امام_زمان(عج)از زبان ✅استاد عالی ✅استاد رائفی پور ✅استاد عبادی 🌸 منتشر کنید 🙏 ✅ @Akharinkhorshid

طالبِ خونِ خدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ يابنَ مِصباح الهُدي، مَتى تَرانا وَ نَراكَ چه شود با تو كنم گريه سرِ قبرِ حسين در مزار شهدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ 🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹 @Akharinkhorshid

🔹 سرانجام زمان رفتن به فرودگاه فرا رسید، همه‌چیز خوب پیش می‌رفت تا اینکه برای انجام امور بازرسی و کنترل بلیط باید به گیشه های مورد نظر مراجعه میکردند. در میانه راه ناگهان ادموند ایستاد، ویلیام اولین کسی بود که متوجه تغییر حالت او شد، گفت: چیزی شده اِد؟ - پدر، اون جا رو نگاه کنید! مسئول بازبینی و صحت پاسپورت‌ها دیوید نیست؟! پسر آقای پندلتون! 🔸 ویلیام سر چرخاند و به آن‌طرف نگاه کرد. حق با ادموند بود، این مرد از آن دسته افرادی بود که دشمن درجه‌یک خاندان پارکر به‌حساب می‌آمد، پدرش جرج پندلتون رئیس پلیس محلی وینچ فیلد و پسرش، دیوید از بچگی رقیب سرسخت ادموند بود، در هرجایی که می‌توانست خودی نشان دهد سعی می‌کرد وانمود کند از او بالاتر است و این حس حسادت و رقابت تا جایی پیش رفته بود که از هیچ کوششی برای پیش افتادن فروگذار نمی‌کرد. 🔺 ویلیام بازوی ادموند را محکم گرفت و گفت: ادموند، هر چیزی در چهره تو میتونه این آدم رو مشکوک کنه، پس عادی باش و مثل همیشه رفتار کن، نه بیشتر، نه کمتر! نگران نباش پسرم، فقط ازت خواهش می‌کنم اگه حرفی زد خودت رو کنترل کن. #رمان_مهدوی ۷۸ @Akharinkhorshid

🔊 دانلود مناجات مهدوی 📝 آقا دیگه بیا الغوث و اَلاَمان @Akharinkhorshid