دردانه ی خاتم.mp3
6.24M
#مداحی
#سید_مجید_بنی_فاطمه
◾️سلام ای دار و ندار علی .....
اسم تو میبارد از نفس باران
نور رخت دارد جلوه بی پایان
#السلام_علیک_یا_فاطمة_الزهراء
@Akharinkhorshid
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
🍃🌸دیگر بتاب از افق مکه ماه من
🌸🍃این جاده های شب زده را غرق نور کن
🍃🌸با کوله بار غربت و اندوه خود بیا
🌸🍃از کوچه های سینه زنی مان عبور کن
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@Akharinkhorshid
✔️ #داستانی_جالب .... حتما بخوانید:
🍃💔🍃روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش ڪند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
💠مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
🍃💔🍃مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند .
📚الکافی، ج ۸ استقامت در ولایت به معنای واقعی
#اللهمعجلالولیکالفرج
@Akharinkhorshid
4_5920068326783977060.mp3
2.37M
🎵 #پادکست شنیدنی
#بسیار_زیبا
📝 « غلاف جهنمی » ویژه ایام #فاطمیه
👤 استاد #رائفی_پور
👌 #پیشنهاد_ویژه_ویژه👆
♻️ #نشر_حداکثری ♻️
@Akharinkhorshid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽روضہ بسیار جانسوز
🌼 #آقاے_حجت_السلام_قرائتی
درمشهدمقدس درخصوص شهادت
#حضرت_فاطمه_زهرا(س)
♻️ #نشر_صدقه_جاریه ♻️
☑️ @Akharinkhorshid
❤️ #سلام_امام_زمانم❤️
💚 #سلام_آقای_من💚
🍃🌸انچه ما کردیم باخود هیچ نابینا نکرد
🌸🍃در میان خانه گم کردیم صاحب خانه را...
🌹تعجیل درفرج #پنج صلوات🌹
@Akharinkhorshid
⭕️ ادامه قسمت ۲۳
🔹 آرتور با عصبانیت از پشت میز بلند شد و بهطرف ادموند آمد، بازویش را محکم گرفت و او را از روی صندلی بلند کرد، ادموند هم بهناچار دنبال دوستش رفت. در مسیر رستوران آرتور با زیرکی خاصی و از آنجاییکه ادموند هم دوست داشت با یک نفر درد دل کند، او را وادار کرد همهچیز را برایش تعریف کند.
- اِد! پسر، تو واقعاً این کار رو کردی یا داری شوخی میکنی؟ من هیچوقت ندیدم که رفتارت از ادب و منطق خارج شده باشه حتی درباره الیزا!
- نه شوخی نمیکنم آرتور. متأسفانه این عمل احمقانه از من سر زد!
🔸 آرتور نگاهی به او انداخت و صندلیاش را باعجله به او نزدیک کرد و گفت: اِد، اول به من بگو تو اون کله پوکت چی میگذشت که پیشنهاد کار با یه دختر مسلمون رو قبول کردی و حالا هم اینجوری ترمز بریده اون قدر بهش علاقهمند شدی؟!گرچه خودم یه حدسهایی زده بودم ولی فکر نمی کردم که تا این حد جلو بری!
- موضوع خیلی پیچیده است، خواهش میکنم سرزنشم نکن، من واقعاً این چند روز ظرفیتم تکمیلشده. الآن وقتش نیست که من همه ماجراهای قبل از آشنایی با ملیکا رو برات تعریف کنم،تازه اگه تعریف هم کنم تو آدمی نیستی که باور کنی تا همینجا هم که میدونی پس بهتره یا ساکت بشی یا اینکه یه راه درست جلوی پام بذاری.
- من چه راهی جلوی پات بذارم آخه؟! اگه بگم ارتباطت رو با این دختر قطع کن، وگرنه کل زندگیات به خطر میفته، قبول میکنی؟
- نه! من نمیتونم ارتباطم رو قطع کنم چون مطمئنم خواست خداست که ملیکا تو زندگی من وارد بشه.
#رمان_مهدوی ۲۴
@Akharinkhorshid
#روایت_فاطمی_س
در كتاب "ارشاد القلوب" نقل شده كه فاطمه(س) فرمود:
هيزم بسيار به در خانه ی ما آوردند، تا خانه و اهلش را بسوزانند، من در پشت دَر ايستاده بودم، و آن قوم مهاجم را به خدا و رسولش، سوگند میدادم كه دست از ما بردارند و ما را ياری نمايند،
عمر، تازيانه را از دست قنفذ غلام آزاد شده ی ابوبكر گرفت، و با آن بر بازويم زد و اثر آن همچون رگههای بازوبند در بازويم باقی ماند، آنگاه لگد به در زد و در را به طرف من فشار داد، در اين هنگام به صورت بر زمين افتادم در حالی كه فرزند در رحم داشتم، آتش زبانه میكشيد و صورتم را میسوزانيد،
او با دستش مرا میزد، گوشوارهام قطع و پراكنده شد، درد مخاض مرا فراگرفت، محسنم بی گناه، سقط و كشته شد.
📚رنجها و فريادهاى فاطمه "ترجمه بيت الاحزان"ص۱۵۱
🌺 @Akharinkhorshid
14.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆 #شنیدنی👌
📖 حکایت جوان درمانده و ناسپاس..👆
.
موضوعات مهم در کلیپ👇
.
👈چرا دَخلامون خالی شده؟
👈چرا روزی مون کم شده؟
👈چرا دعاها مستجاب نمیشه؟
.
🎤اسـتاد دارسـتانی
@Akharinkhorshid