مهندسی فکر_2.mp3
8.87M
#مهندسی_فکر ۲
آخه بلاهایِ ناگهانی ،
یا مصیبت هایی که تعادل زندگی ما رو بهم میزنند،
چه خیری دارند، که بخوایم بشینیم درموردشون تفکر هم بکنیم؟ 🤔
@ostad_shojae
@Akharinkhorshid
🔹 آرتور که خوشحالی خاصی در نگاهش موج میزد، وارد خانه شد و با ذوق زدگی فراوان به سمت ادموند آمد، دستش را بهطرف او دراز کرد و گفت: سلام دوست خوبم، از دیدنت خیلی خوشحالم!
🔸 ادموند لبخند دوستانه ای زد و گفت: سلام آرتور عزیز، بهتره اینقدر شیرین زبونی نکنی، تو از دیدن من واقعاً اینقدر خوشحالی؟!؛ و هر دو بلند خندیدند. ویلیام و ماری به استقبال او آمده و نگاه معناداری بین آنها رد و بدل شد که از چشمان تیزبین ادموند دور نماند اما مثل همیشه ترجیح داد وانمود کند که متوجه چیزی نشده است!
🔺 ویلیام گفت: بیا پسر، بیا بنشین و بگو چی شده که امروز صبح اول وقت سراغ ما اومدی؟
- خب راستش جناب ویلیام یه کم خسته بودم...؛ و باید در مورد موضوعی با ادموند حتماً صحبت میکردم، برای همین یکی دو روزی مرخصی گرفتم و خودم رو برای استراحت به منزل شما دعوت کردم.
- کار خیلی خوبی کردی، تو دیگه جزئی از خانواده ما هستی و همیشه از دیدنت خوشحال خواهیم شد.
📝 ماری، النا را صدا زد و به او گفت که بساط چای را آماده کند. آرتور بیقراری مبهمی داشت تا با دوستش تنها شود و بتواند هر چه زودتر خبر مهمی را به او بدهد که به خاطرش تا وینچ فیلد سفرکرده بود.
#رمان_مهدوی ۶۲
@Akharinkhorshid
8.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 دانلود #کلیپ
📝 موضوع : #عروس_زهرا (مادر امام زمان) «« قسمت دوم »»
📥 دانلود با کیفیت بالا 👇
bit.ly/MahdiaranClip
#پیشنهاد_دانلود
#نشر_دهید
@Akharinkhorshid
#سلام_آقا
هرگز بجز دو پای گریزان نداشتیم
جز حرف و ادعای فراوان نداشتیم
.
این یک حقیقت است چرا مخفیش کنیم
ما بهر انتظار شما جان نداشتیم
@Akharinkhorshid
مهندسی فکر_3.mp3
8.21M
#مهندسی_فکر ۳
آدمایی که عادت می کنند، در خلقتِ خدا ریز بشن، فکر کنند و زیباییهای خلقت رو، خصوصاً زیباییهای وجود خودشون رو ببینند ؛
❣ آدمای شاکری میشن!
آدمای شاکر هم، آرام ترند ...
@ostad_shojae
@Akharinkhorshid
🔹 ادموند هم که از این همه نشاط و شادی دوستش خوشحال بود، خود را به دست او سپرد و فقط با لبخند به حرفهای او گوش داد. سرانجام به خانه رسیدند و آرتور بهمحض اینکه چشمش به ویلیام و ماری افتاد، ماجرا را برای آنها تعریف کرد. البته کمی از این هیجان زدگی مربوط به اشتباهی بود که سهواً در موقع صحبت کردن با ادموند انجام داده بود و میترسید که دوباره در کوچکترین فرصت پیش آمده، مسئله را پیش بکشد و سؤال پیچش کند. مطمئن بود که از ذهن پویا و نگاه تیزبین او هیچ چیزی دور نمیماند و فراموش نمیشود.
🔸 صحبتهای آرتور که تمام شد، ویلیام مانند پدری دلسوز و با مهمان نوازی صمیمانهای گفت: پسرم من واقعاً خوشحالم و بهت از صمیم قلب تبریک میگم. تو میتونی با خیال راحت روی کمک ما حساب کنی. هر کاری از دستمون بربیاد، برات انجام خواهیم داد. اصلاً نگران نباش، مگه نه پسرم؟! و به ادموند نگاه کرد که در این مدت ساکت و به زمین خیره شده بود.
- بله پدر همینطوره، اینجا متعلق به شماست و هر کاری که لازم می دونید من انجام خواهم داد تا هم شما و هم دوستم راضی باشید.
- ممنونم پسرم، از تو انتظار چنین سخاوتی هم میرفت و می دونم که تو آرتور رو مثل برادر خودت دوست داری.
#رمان_مهدوی ۶۳
@Akharinkhorshid
Panahian-Clip-AlanVaghteSelfiNist.mp3
2.46M
👌 #زیبا_و_شنیدنی
🎵الان که وقت سلفی گرفتن نیست! از فرصت استفاده کن ..
🎤واعظ استاد
#پناهیان
#پیشنهاد_دانلود
#نشر_دهید
@Akharinkhorshid
مهندسی فکر_4.mp3
9.44M
#مهندسی_فکر ۴
هر موفقیتی، نیازمند تفکری قدرتمند است!
اما؛
هنرِ تفکرِ صحیح ، بصورت وراثتی به کسی منتقل نمی شود.
💎هنر فکر کردن را باید آموخت ...
چگونه؟
@ostad_shojae
@Akharinkhorshid
💛🔆
🔆
مهدی جان
🔆 #سه_شنبه نسیم جمکرانت
💛 به دل هامی دهدحال وهوایی
🔆نشسته برلب شیعه همین ذکر
کجایی
یااباصالح
کجایی
⚜اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج⚜
🔆
💛🔆
✅ @Akharinkhorshid