هدایت شده از ذاکرین
🚷 زنی که زنده زنده دفن شده بود😱
چند روز قبل شخصی با پلیس تماس گرفت و گفت فریاد زنی از داخل قبر به گوش می رسد❗️
نیروهای پلیس به محل اعزام شدن هنگامی که آنها فریاد از داخل قبر شنیدن مجوز فوری نبش قبر از طرف مراجع قضایی صادر شد⛔️
وقتی آنها قبر را باز کردند با صحنه های عجیب روبرو شدند آن زن را ...
ادامه ماجرا همراه فیلم کامل 👇🚫👇
https://eitaa.com/joinchat/1815674883Cc7806d19a9
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
اگر خجالت میکشی تو جمع حرف بزنی
اگر اعتماد به نفست پایینه😢
اگر دلت میخواد حرفای قشنگ بزنی و همه رو مجذوب خودت کنی
روزي ١٠ دقيقه فقط وقت بزار👇
https://eitaa.com/joinchat/4148756596C515af4fbdf
هدایت شده از ذاکرین
وقتی شوهرت یا مامانت خونه نبود گوشیتو باز کن و خیلی اروم بزن رو انگورا😉
ببین کجا میبرتتت🙈 🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇
سورپرایز داریم♨️
⛔️بچه مچه نیاد⛔️
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
😱باورت میشه این لاک ها گیاهی باشن؟!
😳براحتی با آب پاک میشن 🎈😁🎈
💄💅💄💅💄💅💄💅💄💅💄💅
💢 #رفع_لک_تیرگی_صورت_طی_دو_هفته
💢 #بالاترین_رضایت_مشتری
💄✨💄✨💄✨💄✨💄✨
http://eitaa.com/joinchat/3716874258C50d510609d
💎حتی میتونید با خرید از محصولات #ارگانیک ، #درآمدزایی عالی داشته باشید😍💎
🚘قم پرداختدربمنزل 👇
✈️ #ارسال_سراسر کشور 👇
http://eitaa.com/joinchat/3716874258C50d510609d
هدایت شده از ذاکرین
‼️محصولات درمانی#ارگانیک با#تخفیف ویژه‼️
👇🏼😳✅کرم رفع ترک پا #فقط45تومن✅😳👇🏼
❈═════₪❅🔥❅₪═════❈
http://eitaa.com/joinchat/3716874258C50d510609d
❈═════₪❅🔥❅₪═════❈
👆🛑 #تخصصی_ترین_کانال_ایتا 🛑
🌈#مانتو_روسری_عید رو هم اینجا گرفتم😉
👗👇👗👇👗👇👗👇👗
https://eitaa.com/joinchat/1667432733C0f4503899e
🔺🔺 #تنوع_کیفیت_قیمت_عالی 🔺🔺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از ذاکرین
شش ماه بعد از ازدواجم شوهرم فوت شد!
نامادریم گفت من پسر بزرگ دارم بیوه تو خونم راه نمیدم ! با هر بدبختی بود یه اتاق تو طبقه سوم یه آپارتمان تو رباط کریم اجاره کردم.
ترسی نداشتم از غربت چون صاحبخونم یه پیرزن با یه پسر بشدت مذهبی و خدا شناس بودن.
شیش ماه گذشت دریغ از حتی یه مهمون ک خونه ی من بیاددد...
شنبه صبح بود که صاحبخونم با پسرش راهی قم میشدن...
موقع رفتنشون یه کاسه آب گرفتم دستمو با بغض نگاهشون میکردم...
واسه اولین بار یه لحظه با پسرش چشم تو چشم شدم که چشمای خیسمو دید...
تسبیحو تو مشتش فشار داد ...آروم اومد جلو و پرسید میترسی از تنهایی؟
یهو دلم هُری به صدای مردونش و توجهش ریخت..
ولی سرمو انداختم پایین و چیزی نگفتم...
رو به مادرش کرد و گفت مادر اجازه میدید ببریمش؟ مادرش گفت قم؟ باصدای مردونش که اینبار حیا قاطیش بود جواب داد قم نه اول بریم....😳😳😍🙈 ادامه ی داستان👇
https://eitaa.com/joinchat/3847160068C1b22445f5a