در پرتو مهر مهدوی
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم
ابوعلی بغدادی می گوید:
در بخارا بودم. کسی به من ده عدد شمش طلا داد و گفت: وقتی که به بغداد رسیدی، به حسین بن روح تسلیم کن تا خدمت حضرت تقدیم دارد.
من به سفر پرداختم و از رود آمویه که می گذشتم، شمشی از آنها گم شد و من نفهمیدم. به بغداد که رسیدم، شمشها را شمردم و یکی را گمشده دیدم. شمشی خریدم و آن را کشیدم و به آنها افزودم و به خدمت جناب حسین بن روح نایب خاص امام زمان علیه السلام رسیدم و همه طلاها را تحویل دادم.
حسین گفت: شمشی که خودت خریده ای بردار و بدان اشاره کرد. سپس گفت: شمشی که گم کرده بودی به ما رسید و آن و به من نشان داد.
من نگاه کردم، دیدم درست همان شمشی است که هنگام گذشتن از رود آمویه گم شد.[1]
پی نوشت
[1] اثبات الهداة، ج 3، ص 88
✳️ @Akhlagh_Et
༻﷽༺
داستانی عبرت انگیز در مورد (اثر بداخلاقی)
یکی از بزرگان اصفهان خدا رحمتش کند معلم علم اخلاق بود و همه رویش حساب می کردند.
وی در میان مردم زود عصبانی می شد، ولی در خانه اش را نمی دانم...
یادم نمی رود با وجود این که به من لطف داشت، یک وقت چرایی گفتم که به من برگشت و زود هم پشیمان شد!
مقداری عصبانی منش و بداخلاق بود، خودش مثل باران گریه می کرد..
می گفت: "شبی در خواب دیدم که مُردم و مرا در قبر گذاشتند، ناگهان سگ سیاهی آمد و بنا بود که همیشه با من باشد!! در همان خواب حس کردم که این سگ سیاه، بداخلاقی های دنیای من است که به این صورت در آمده و تمثُّل پیدا کرده است..."
مثل باران گریه می کرد و می گفت: "خیلی ناراحت بودم که حالا چطور می شود...که یک دفعه دیدم آقا امام حسین (علیه السلام) آمدند..."
البته بگویم که این آقا با آن که از علمای بزرگ اصفهان بود، اما ارادت خاصی به اهل بیت (علیهم السلام) داشت و در جلسات خصوصی روضه شرکت می کرد و به منبر می رفت و می گفت: "برای این که از روضه خوان های امام حسین محسوب شوم منبر میروم و روضه میخوانم"
می فرمود: "فهمیدم که برای آن نوکری که به این خاندان داشتم، آقا امام حسین (علیه السلام)به فریادم رسیده، به آقا امام حسین عرض کردم که این سگ چطور می شود؟ فرمودند: من تو را از دستش نجات میدهم...و با اشارهای که به او کردند، رفت.
از خواب بیدار شدم. نظیر این قضیه را زیاد داریم..!
جهاد با نفس (استاد #مظاهری)
✳️ @Akhlagh_Et
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو نوشته شده بود: من کور هستم لطفا کمک کنید. روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد.عصر آنروز، روز نامه نگار به آن محل برگشت، و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدم های او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:
امروز بهار است🍃🌾
ولی من نمی توانم آنرا ببینم...
✳️ @Akhlagh_Et
🔴 إِنَّ الإِنسانَ لِرَبِّهِ لَكَنودٌ(عادیات۶)
که انسان در برابر نعمتهای پروردگارش بسیار ناسپاس و بخیل است
خداوندا دو چیز را از من بگیر:
خودمحوری و غرور
که اولی داشته هایم را از من میگیرد
و دومی پاکیام را...
پروردگارا دو چیز را در درونم ارتقا ببخش:
ایمان و صبر
که اولی داشتههایم را بیشتر می کند
و دومی نداشتههایم را به من نزدیک
می کند.
خدایا کمکم کن که به دو چیز مبتلا نگردم
فراموشی و ناسپاسی
که اولی پاکی جسم را از من میگیرد
و دومی آرامش درون را...
پروردگارا خودت را به من ببخش
که بی تو هیچم.
✳️ @Akhlagh_Et
🔴با شوخی بیجا، اطرافیان را مجروح نکنید
آیت الله حائری شیرازی:اگر میخواهید با همسرتان حرف بزنید یا شوخیای کنید، با عقلت مشورت بکن. بگو اگر او، این طور مطایبهای با من بکند، خوشم میآید یا بدم میآید؟! اگر بدت میآید، این شوخی را نکن. ما در قالب شوخی کردن، انتقام خودمان را میگیریم.
بعد که میگویی چرا این جوری با من حرف زدی؟! میگوید: شوخی کردم! میخواستم ادخال سرور کنم (خوشحال کنم) !
یک کسی توی غذایش یک دانه ریگ کوچکی بود. مهمان بود، به خویشاوندش که میزبان بود گفت: یک سنگ قبری کنار قبر آقای بروجردی گم شده!خب! این چه ربطی دارد؟!این حرف را برای مطایبه و شوخی گفت، ولی در واقع این حرف، شوخی نیست؛ چراکه این خورشت، محصول زحمت میزبان است.
وقتی میخواهی تذکری بدهی، خیلی با لطافت تذکر بده؛ طوری که طرف مجروح نشود. گاهی ما با شوخیمان، خانوادهمان را مجروح میکنیم.
ببینید! درست است که «ادخال سرور» خوب است؛ ولی ما در تطبیق مفهوم به مصداق مشکل داریم!ما هرچه سرمان میآید از دورۀ عملیمان است. در تئوری مشکل نداریم. در دورۀ عملی و بالینیمان مشکل داریم.
✳️ @Akhlagh_Et
اهميتوچرايیدعابرایظهور
دعای فرج؛واجب کفایی یاواجب عینی؟!
در کتاب مکيال المکارم که به سفارش امام زمان نوشته شده،آمده است:
براساس آيات قرآن و نيز احاديث،دعا از جمله بزرگترين عبادتهاست.از طرفی شکی نيست که يکی ازبزرگترين و ارزشمندترين دعاهای انسان،دعا برای کسي است که خداوند حق او را و دعا کردن برای او رابر تمام انسانها واجب فرموده است و نعمتهای الهی به برکت آن حضرت برتمام آفريدگانش سرازير می شود.
همچنين شکی نيست که معنای مشغول شدن به خدا،مشغول شدن به عبادت الهی است،پس دعاکردن برای امام عصر بطور هميشگي،موجب توفيق الهی در بندگی وعبادت او خواهد شد و خدا او رااز دوستان خود قرارخواهد داد.
ميرزا محمدباقر اصفهانی ميگويد بين خواب وبيداری ديدم امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند:
"برمنبرها به مردم بگوييد که توبه کنند و برای فرج و تعجيل ظهور امام زمان دعا کنند،اين دعامانند نماز ميّت واجب کفايی نيست که اگرچند نفر ازمردم آن را انجام دادند،تکليف ازديگران برداشته شود؛بلکه همانند نمازهای روزانه،بر هر يک از مکلفان واجب(عينی)است که انجام دهند..."
📚برگرفته ازکتاب صحيفه مهديه
✳️ @Akhlagh_Et
🌸🍃🌸🍃
💐امام جعفر صادق صلوات الله عليه حكايت ميفرمايد:
روزى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام به غلام خود، قنبر دستور داد تا بر شخصى كه محكوم به حدّ شلاّق بود، هشتاد ضربه شلاّق بزند. و چون قنبر ناراحت و عصبانى بود؛ سه شلاّق، بيشتر از هشتاد ضربه بر او وارد ساخت.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام شلاّق را از دست قنبر گرفت و سه ضربه شلاّق بر او زد.
شايان ذکر است حضرت علي عليه السلام بسيار زياد به رعايت حقوق ديگران توجه داشتند و در اين امر به اين که فرد خطاکار از نزديکان و اصحابم هست نگاه نميکردند. هر کس برخلاف عدالت عمل ميکرد بايد مجازات ميشد و هر کس که حقي را پايمال مينمود بايد تقاص پس ميداد. پس اين عمل عين عدالت و مهرباني اميرالمومنين بود .
تهذيب الاحكام، ج 10، ص 27، ح 11.
✳️ @Akhlagh_Et
📚 حکایت کوتاه
از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم. داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام
داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد.
اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود.
📚 داستانهای بحار الانوار
✳️ @Akhlagh_Et
هدایت شده از قاصدک
😍 میخوای ۱۵ نفر از فک و فامیل رو ۵ روز ببری مشهد؟
🥰 کاری نداره!
🎧 چند تا محتوای قرآنی
میخونی و
میبینی و
گوش میدی
⏱ توی سی ثانیه سی تا تست میزنی
💰 اسمت میره توی قرعه کشی
🎈 به همین سادگی
🍉 از اینجا شروع کن 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/63242240C180b1c3bc8
📚سخاوتمندی و کرم امام حسن مجتبی علیه السلام
از امام حسن عليه السلام روايت شده است كه روزى از كنار يكى از باغهاى بيرون مدينه عبور میکرد، در مسير خود به غلام سياه چهره اى رسيد كه گرده نانى در دست داشت؛ يك لقمه خود میخورد و يك لقمه هم به سگى كه در برابر او ايستاده بود، میخوراند و اين كار را ادامه میداد تا نيمى از آن گرده نان را خورد و نيم ديگر را به آن سگ خورانيد.
امام حسن عليه السلام از وى پرسيد: چرا چنين میكنى؟ وى در پاسخ گفت: خجالت میكشم كه من بخورم و سير گردم و اين سگ گرسنه بماند! امام حسن عليه السلام پرسيد: غلام كيستى؟ در پاسخ گفت: غلام «ابان بن عثمان». پرسيد: اين باغ از آن كيست؟ در پاسخ گفت: از «ابان بن عثمان». امام حسن عليه السلام خطاب به او فرمود: تو را سوگند میدهم به خدا كه از اين محل بيرون نروى تا من بازگردم.
امام حسن عليه السلام رفت و طولى نكشيد در حاليكه غلام و باغ را از «ابان» خريده بود، بازگشت. حضرت به غلام، گفت: تو را از مولايت خريدم. غلام گفت: اى مولاى من! من مطيع خدا و رسول خدا و شخص شما هستم و در خدمت حاضرم! امام حسن عليه السلام فرمود: باغ را هم از «ابان» خريدارى كردم. اينك تو را در راه خدا از قيد بردگى آزاد میكنم و اين باغ هم از سوى من به تو اهدا میشود! غلام گفت: اى مولاى من! باغ را به كسى بخشيدى كه مرا به او بخشيدى (يعنى خدا).
📚فضائل پنج تن عليهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج۴، ص۲۱۰.
✳️ @Akhlagh_Et
🔴 شتاب در عمر و گذر سریع زمان،در آخرالزمان
🌕 رسول خدا صلی الله علیه و آله در وصف کیفیّتِ ایّام و عمر مردم در آخرالزمان فرمودند:
ساعت (زمان ظهور) فرا نمیرسد مگر از عمر آدمها کاسته شود و سالها و عمر مردم زود گذر میشود.
🌕 امیرالمومنین علیهالسلام نیز در این باره فرمودند:
(در آخرالزمان)، سال مانند ماه و ماه مانند هفته و هفته مانند روز و روز مانند ساعت و ساعت مانند آتشگرفتن شاخۀ خشک درخت خرما میشود...
📗منتخب الاثر، ج۳، ص۴۶
📗مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۷۷
🌕 زندگی دنیایی و زمینی هرچند کمی لذت بخش است؛ کمی زیباست؛ کمی وسوسه انگیر است... اما بالاخره تمام میشود! این دنیا در مقایسه با عالم آخرت ذرهای در برابر بینهایت است؛ همهٔ عمر زمینی در مقایسه با عمر آسمانی لحظهای در برابر ابدیت است!
✳️ @Akhlagh_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : نمونه سوال آزمون دینی
👤 حجت الاسلام والمسلمین #حسینی_قمی
⏲ زمان : ۱ دقیقه و ۴۲ ثانیه
✳️ @Akhlagh_Et
🍁خدایخوبم! درهای رحمتت
🍂را به روی تک تک ما بگشای.
🍁بهترین احوال و روحیه و
🍁لبخندها و بهترین نعمت ها
🍂و بهترین فرصت ها و بهترین
🍁عاقبت را نصیبمان بگردان.
🍁خير و بركات خودت را در
🍂زندگی همه ی ما جاری بفرما
🍁و آرامش را در ذكر خودت
🍂بر همه ی ما ارزانی بدار...
🍁و دل ما را به نور خودت
🍂روشن و گرم بفرما ...
درود و صبح بخیر به عزیزان🥰❤️
✳️ @Akhlagh_Et
#حدیث_روز
🌷پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله):
ارجمندترین مردم کسى است که آن چه را که برایش سودى ندارد رها کند.
📗الامالى شیخ صدوق ص ۲۱
✳️ @Akhlagh_Et
آدم نشسته بود ، شش نفر آمدند ، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت : «تو کیستی؟»
گفت : «عقل»
پرسید : «جای تو کجاست؟»
گفت : «مغز»
از دومی پرسید : «تو کیستی؟»
گفت : «مهر»
پرسید : «جای تو کجاست؟»
گفت : «دل»
از سومی پرسید : «تو کیستی؟»
گفت : «حیا»
پرسید : «جایت کجاست؟»
گفت : «چشم»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد : «تو کیستی؟»
جواب داد : «تکبر»
پرسید : «محلت کجاست؟»
گفت : «مغز»
گفت : «با عقل یک جایید؟»
گفت : «من که آمدم عقل میرود.»
از دومی پرسید : «تو کیستی؟»
جواب داد : «حسد»
محلش را پرسید.
گفت : «دل»
پرسید : «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت : «من که بیایم ، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید : «کیستی؟»
گفت: «طمع»
پرسید : «مرکزت کجاست؟»
گفت : «چشم»
گفت : «با حیا یک جا هستید؟»
گفت : «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
✳️ @Akhlagh_Et
🔴 آیت الله حائری شیرازی(ره):
چاه عمیق
اینکه حکومت امام زمان علیهالسلام عقب میافتد علتش این است کسانی که میخواهند با حضرت کار کنند، باید فطرتشان بسیار قوی باشد و این مسئلۀ مشکلی است.
🔹 اگر بخواهیم از زمین آبی برداریم که بسیار زلال باشد، باید چاهی بسیار عمیق حفر کنیم.
🔹 ممکن است ما در زندگی در جایی به آب برسیم، اما چون این آبها سطحی است، زود تمام میشود.
🔹 حکومتهایی که میآیند و میروند، مانند آبهای سطحی هستند؛ نه بهداشتیاند و نه خوردنی. آبی که به درد خوردن میخورد با حفر چاه عمیق بهدست میآید.
🔹 حکومت حضرت به این دلیل عقب میافتد که میخواهد این حکومت از اعماق وجود انسانها نشئت بگیرد و به زور اسلحه نباشد.
✳️ @Akhlagh_Et
🔴 گره گشايي از کار دوست
ابان بن تغلب، از ياران نزديك امام صادق - عليه السلام - است، مي گويد: با امام صادق - عليه السلام - در مكّه بودم، همراه آن حضرت، مشغول طواف كعبه شديم، در اين وقت يكي از شيعيان، از من تقاضا كرد كه همراه او براي برآوردن حاجتي كه داشت، برويم.
من به طواف، ادامه دادم، او اشاره كرد، ولي من به او توجه نكردم زيرا دوست داشتم امام صادق - عليه السلام - را تنها نگذارم.
او بار ديگر اشاره كرد، امام متوجه اشاره او گرديد، به من فرمود: او با تو كاري دارد؟
گفتم: آري، فرمود او كيست ؟
گفتم: از دوستان ما است، شيعه است.
امام كه متوجه شده بود، او كار لازمي دارد، فرمود: نزد او برو.
عرض كردم: طواف را قطع كنم.
فرمود: آري.
عرض كردم: گر چه طواف واجب باشد؟
فرمود: آري برو، گر چه طواف واجب باشد.
و از سخنان امام صادق - عليه السلام - است كه فرمود:
مشي المسلم في حاجة المسلم خير من سبعين طوافاً بالبيت الحرام.
ترجمه:
سعي و گام برداشتن مسلمان براي برآوردن نيازهاي مسلمان، بهتر از هفتاد بار طواف، به دور كعبه است.
منبع : داستان دوستان، محمد محمدي اشتهاردي
✳️ @Akhlagh_Et
متن خاطره
🌷ترکشی به سینه اش نشسته بود. برده بودنش برای اخرین عمل جراحی. قبل از عمل بلند شد که برود. بهش گفتن: بمان! بعد از عمل مرخصت میکنند، اینجوری خطرناکه. گفت:
وقتی اسلام در خطر باشه من این سینه رو نمیخوام...
📚 شهید احمد کشوری
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
✳️ @Akhlagh_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📜موضوع: طلحه و زبیر درون ما!
✅گریه امیرالمؤمنین بر عثمان بن حنیف به گزارش شیخ مفید.
🎙 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا #هاشمی
✳️ @Akhlagh_Et
🔴 منظور از «کشف الهیکل» چیست؟
⭕️ یکی از علائم عصر ظهور که در احادیث به آن اشاره شده است، مسئلهی «کشف هیکل» در آخرالزمان است.
🌕 از اصبغ بن نباته روایت شده که گفت: شنیدم امیرالمؤمنین علیهالسلام به مردم میفرمود: «پیش از آنکه مرا از دست بدهید، هر چه میخواهید از من بپرسید... حضرت درباره علامات ظهور چنین فرمودند: «اول آنها محاصره کوفه است به وسیله نگهبانان و خندق؛ سپس رخنه کردن آب در کوچههای کوفه؛ تعطیلی مساجد در مدت چهل شب؛ پیدا شدن «هیکل» (که مقصود از آن واضح نيست.) و برافراشته شدن پرچمها در اطراف مسجد بزرگ (کوفه)؛ قاتل و مقتولی که هر دو در آتش دست و پا میزنند؛ شیوع قتل و مرگ؛ کشته شدن مردی پاکدل (نفس زکیه) به همراه هفتاد نفر دیگر در بیرون کوفه؛ جدا کردن سر از بدن شخصی در بین رکن و مقام؛ و....»
📗بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۷۲
✳️ @Akhlagh_Et
18.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️داستانی زیبا از عنایت امام رضا(ع)
🎙استاد #قرائتی
🕌صحن جامع رضوی
✳️ @Akhlagh_Et
📚اگر خدا بخواهد...
اگر خدا بخواهد اشرف مخلوقات، پیامبر(ص) را در غار با سست ترین خانه «أوهن البیوت» که همان تار عنکبوت است حفظ میکند!
اگر خدا بخواهد فرعون صاحب قدرت را؛ «وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ»، به وسیله ی آب که به آن مینازید؛ «وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی»، غرق میکند.
اگر خدا بخواهد درخت خشک، میوهدار میشود؛ «وَهُزِّی إِلَیْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْكِ رُطَبًا جَنِیًّا»
اگر خدا بخواهد برادران یوسف او را به ته چاه می اندازند، اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا اما او عزیز و حاکم مصر میشود.
اگر خدا بخواهد ابراهیم را از آتش سخت نمرود
نجات میدهد
قُلْنا يا نارُ کُوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلي إِبْراهيمَ ما خطاب كرديم كه اي آتش سرد و سالم براي ابراهيم باش.
پس با خدا باش و پادشاهی کن
✳️ @Akhlagh_Et
📚 داستان واقعی
چند وقت پیش سفری با اسنپ داشتم.
(بعنوان مسافر).
آونروز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.
راننده حدودا ۴۰ سال داشت و آرامش عجیبی داشت و باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم.
هیچی نگفت و فقط گوش میکرد.
صحبتم تموم که شد گفت یه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی ۱۲ شده بود.
گفتم بفرمایید.
برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده مینویسم.
🔹یه مسافری بود هم سن و سال خودم ، حدودا ۴۰ساله. خیلی عصبانی بود.
وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده گفت: چرا انقدر همکاراتون ......(یه فحشی داد) هستند.
از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود.
گفتم چطور شده، مسافر گفت:
۸ بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.
من بهش گفتم حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.
🔹این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت حکمت کیلو چنده و این چیزا چیه کردن تو مختون و با گوشیش تماس گرفت.
مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد.( بازاری بود و کلی ضرر کرده بود).
حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد و من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.
سن خطرناکی هست و معمولا همه تو این سن فوت میکنن.
چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.
🔹من سر پرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ..... هستم و مسافر نمیدونست.
خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!!!
دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم.
من اونموقع شیفت بودم و بیمارستان بودم.
تازه اونموقع فهمید که من سرپرستار بخشم.
اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.
گفتم دیدی حکمتی داشته.
خدا خواسته اون ۸ همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری.
تو فکر رفت و لبخند زد.
من اونموقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ کسی نبود به من قرض بده.
رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم.
تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!
حکمت خدا دو طرفه بود.
هم اون مسافر زنده موند و من هم سکه رو فروختم و مشکلم حل شد.
همیشه بدشانسی بد شانسی نیست.
ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.
⚡️اینارو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیمو فراموش کردم.
من هم به حکمت خدا فکر کردم
✳️ @Akhlagh_Et
#پندانـــــــهـــ
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیون ها درخت کافیست.
💠 پس خوب باشیم و خوبی کنیم.
✳️ @Akhlagh_Et
🌸 امام على (عليه السلام) :
العادَةُ عَدُوٌّ مُتَمَلِّكٌ
عادت، دشمنى است كه انسان را در تملّك خود دارد.
📚غررالحكم، حدیث۹۵۸
✳️ @Akhlagh_Et
هدایت شده از سید هاشم الحیدری
46.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 الگوی مبتذل
🔹 امروز بدترین فرهنگ در کشورهای ما الگوگیری از غرب
چشم دوختن به غرب
سستی در مقابل غرب
و خودکوچک بینی در برابر غرب است.
🔹️ بخشی از سخنرانی
سید هاشم الحیدری
در شب دوم مراسم احیای لیالی قدر با عنوان وافدون
✅️ به کانال سید هاشم الحیدری بپیوندید.
👇🏻
https://eitaa.com/hashemalhaidary
هر دلی سازی دارد که در زندگی
به گونه ای مینوازد
گاهی شاد، گاهی غمگین
گاهی تند و گاهی آهسته
بنشین گاهی و به
صدای ساز دلت
گوش بسپار، شاید نیاز به
کوک کردن داشته باشد...
سلام، صبح بهاریتون بخیر❤️
✳️ @Akhlagh_Et
#حدیث_روز
🌸 امام علی (عليه السلام) :
لَذَّةُ الكِرامِ في الإطعامِ، و لَذَّةُ اللِّئامِ في الطَّعامِ
لذّت كريمان در اطعام دیگران است و لذّت فرومایگان در خوردن است.
📚 غررالحكم، حدیث۷۶۳۸
✳️ @Akhlagh_Et
🔴 تخت سلیمان، میراث حضرت مهدی
🌕 امام باقر علیه السلام فرمودند:
حضرت مهدی عجل الله فرجه به سوی کوفه حرکت میکند و بر تخت سلیمان پیامبر مینشیند و پرندهای بالای سرش پرواز میکند و با مهر بزرگ خود مهر میزند؛ عصای موسی را در دست میگیرد و روح الامین و حضرت عیسی بن مریم همراه او هستند. برد پیامبر صلی الله علیه و آله را به تن دارد و ذوالفقار را حمایل کرده و صورتش چون قرص قمر در شب بدر میدرخشد، و از میان دندانهای ثنایایش نوری چون برق ساطع میشود و بر سر مبارکش تاجی از نور قرار دارد.
📗الزام الناصب، ج ۲، ص ۱۸۸
📗يوم الخلاص، ج ۱، ص ۲۶۱
📗بيان الأئمة، ج ۱، ص ۸۲
✳️ @Akhlagh_Et
بزرگیمیگفت:
همهمردمنسبتبههمدیگهحقالناسدارن!!
پرسیدمینیچیڪهنسبتبههم؟
فرمودنوقتییڪیزارمیزنه
تاامامزمانشروببینه.
یڪیمبیخیالدارهگناهمیڪنه!
اینبزرگترینحقالناسیهڪهباهرگناه...
میفتهبهگردنمون💔
✳️ @Akhlagh_Et