🔘 تشرف در راه مانده ای از زائران امام رضا (ع)
(تشرّف شیخ حسین خادم مسجد سهله)
🔰 شیخ آقا بزرگ تهرانی از شیخ حسین، خادم مسجد سهله، نقل میکند:
🕌 در سفر اوّلی که با جناب شیخ اعظم، شیخ محمّد طه اعلی اللّه مقامه به مشهد مقدّس مشرّف شدیم؛ نزدیک مشهد یعنی میامی رسیدیم من بر حیوان سواری خود طیّ مسافت میکردم. چیزی از راه را طیّ نکرده بودیم که آن حیوان از حرکت باز ماند و کمکم عقب افتادم بطوریکه اثری از قافله دیده نمیشد. پیاده شدم و قدری پیاده با حیوان راه رفتم؛ ولی حیوان بهخاطر ورمی که در دستش پیدا شده بود، نمیتوانست راه برود و من هم از حرکت عاجز شدم.
در اینجا بارم را فرود آورده و فرشم را بر زمین پهن نمودم و در وسط صحرا مثل اینکه در خانهام باشم، نشستم و مدّت مدیدی در فکر بودم و به حضرت رضا علیه السّلام خطاب مینمودم و عرایضی را عرض میکردم و میگفتم:
🔹 مولاجان من زائر شمایم و از کاروان عقب افتادهام و دست حیوانم شل شده است.
▫️ و امثال این مطالب را ذکر میکردم. ناگاه دیدم شخص عجمی که بر حیوان قویّ سفیدی سوار است، از راه میآید. گفتم:
🔹 لابد این شخص از زوّار است.
▫️ وقتی رسید، سلام کرد. جواب سلامش را دادم. خیال کردم که او هم به واسطه امری از کاروان عقب افتاده است. بعد از جواب سلام، ایشان به فارسی مشغول صحبت شد و من هم فارسی بلد بودم.
مرا به اسم نام برد و گفت:
🔸 ای شیخ حسین، طوری نشستهای مثل اینکه در خانه خودت نشسته باشی آیا نمیدانی اینجا چه جایی است؟
▫️ گفتم:
🔹 بلی؛ امّا قضیه من چنین و چنان است.
▫️ گفت:
🔸 برخیز بارت را روی حیوانت میگذاریم و میرویم شاید خداوند ما را به قافله برساند.
▫️ گفتم:
🔹 آیا نمیبینی که دستش چه شده و نمیتواند راه برود؟
▫️ اصرار کرد. گفتم:
🔹 لا حول و لا قوّه الّا باللّه
▫️ و برخاستم. بار بر روی حیوان قرار گرفت من هم به اجبار او، حیوان را میراندم و ایشان نیز کمکم راه میرفت.
در بین راه گفت:
🔸 ای شیخ حسین، بار من سبکتر از بار تو است؛ بارت را روی حیوان خودم میگذارم و بار خودم را روی حیوان تو.
▫️ گفتم:
🔹 میل خودتان.
▫️ بار مرا گرفت و روی حیوان خودش گذاشت و بار خودش را روی حیوان من و به همین کیفیّت میرفتیم.
گفت:
🔸 ای شیخ حسین، نمیخواهی حیوان خودت را با حیوان من مبادله کنی تا سربهسر شود؟
▫️ گفتم:
🔹 ای برادر، تو عجمی و من عرب؛ گمان میکنی من نمیفهمم که مرا مسخره میکنی! حیوان شما ده برابر حیوان من میارزد؛ با اینکه من در این صحرا در معرض هلاکتم و چارهای ندارم جز اینکه مال و بارم را بگذارم و بروم تا خود را از هلاکت خلاص کنم.
معلوم است که این حرف تو جز برای مسخره کردن من نیست.
▫️ گفت:
🔸 از استهزاء کردن، به خدا پناه میبرم. تو چه کار داری، من میخواهم حیوانم را با حیوان تو معاوضه کنم.
▫️ هرچه میگفتم:
🔹 ای برادر مرا مسخره نکن،
▫️اصرار میکرد، تا اصرارش بحدّی رسید که قبول کردم. گفت:
🔸 پس سوار شو.
▫️ من بر حیوان او سوار شدم دیدم انگار مثل مرغی میپرد.
آن مرد گفت:
🔸 تو به قافله ملحق شو من هم ان شاء اللّه تعالی ملحق میشوم.
▫️ زمان کمی گذشت که دیدم به قافله رسیدهام. آن هم در نزدیکی منزل و مثل آنکه از آن مرد غافل شدم. همینکه به منزل رسیدم، پیاده شده و مشغول رسیدگی به حیوان گردیدم و وقتی کارم تمام شد برای خوردن قهوه خدمت شیخ محمّد طه رسیدم. وقتی داخل شدم، سلام کردم.
فرمود:
🔸 شیخ حسین، چرا امروز در راه با ما نبودی؟
▫️ چون بنای من بر این بود که هر روز حیوانم را جلوی محمل شیخ یک ساعت یا بیشتر راه میبردم و ایشان برای من حکایاتی را نقل میفرمودند.
عرض کردم:
🔹 شیخنا قضیّه من این بود
▫️ و جریان را نقل کردم. فرمود:
🔸 آن مرد کجا است؟
▫️ عرض کردم:
🔹 خودش را به ما میرساند؛ ولی هنوز نرسیده است.
▫️ فرمودند:
🔸 بلکه او قبل از تو رسیده است؛ آیا گمان میکنی که اینطور کارها را در چنین مکانی کسی غیر از ائمّه معصومین علیهم السّلام انجام میدهد؟
▫️ بعد شیخ بهخاطر این جریان قصیدهای در مدح حضرت رضا علیه السّلام انشاء نموده و قضیه را در آن درج نمود.
♦️ جناب شیخ آقا بزرگ تهرانی فرمودند:
▪️ شیخ حسین بعضی از ابیات آن قصیده را برای من خواند؛ ولی من فراموش نمودهام. و گفت:
▫️ آن شخص را هم دیگر ابدا ندیدم و با آن حیوان تا تهران برگشتم. در آنجا مریض شدم و آن را به قیمت گزافی فروختم و در معالجه مرض و مراجعتم، مصرف کردم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ۲۰۳
✳️ @Akhlagh_Et
14.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرآمد تعلقات انسان حب مال و جاه است که مانند دو گرگ می مانند
📚 تآدیب شهوت
📕 حب مال
حاج آقا مجتبی #تهرانی
✳️ @Akhlagh_Et
9.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در کلام مولا علی علیه السلام!
🎙حجت الاسلام و المسلمین حاج ابوالقاسم
✳️ @Akhlagh_Et
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"قناعت"
پادکست "قناعت" بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد است.
✳️ @Akhlagh_Et
27.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کوتاه از سبک زندگی مرحوم آیتالله خرسان
غیر از روضه، خانه ساده و تواضع ایشان برایم بسیار جالب توجه بود. در بدو ورود به منزل، هنگامی که فرزند گرامی ایشان دوربین را در دست ما دید، تأکید کرد که هیچ عکس یا فیلمی گرفته نشود و ما هم اطاعت کردیم...
✳️ @Akhlagh_Et
6.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"قناعت"
پادکست "قناعت" بخشی از سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین نظری منفرد است.
✳️ @Akhlagh_Et
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 خنده ای که انسان را جهنمی می کند
🎙حجت الاسلام و المسلمین #رفیعی
✳️ @Akhlagh_Et
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عبادت به عشق خداوند!
🎙 آیت الله #مجتهدی_تهرانی (ره)
✳️ @Akhlagh_Et
#حدیث_روز
🌸 امام رضا (عليه السلام) :
لَيسَتِ العِبادَةُ كَثرَةَ الصِّيامِ وَ الصَّلاةِ، وَ إنَّما العِبادَةُ كَثرَةُ التَّفَكُّرِ في أمرِ اللّهِ
عبادت به فراوانى روزه و نماز نيست بلكه عبادت به بسيار انديشيدن در كار خداوند است.
📚 تحف العقول، ص۴۴۲
✳️ @Akhlagh_Et
⚘تشرفی زیبا و آموزنده
🔹یکی از دوستان خودش برای من نقل کرد و گفت: دو سه تا گرفتاری داشتیم و وضع ما خیلی خراب بود. گفتیم می رویم از حضرت رضا عليه السلام می گیریم و می آيیم. رفتیم مشهد و مسافرخانه گرفتیم. اتاق ما طبقة بالا بود. همسرم را گذاشتم و رفتم حرم. از حرم که برگشتم، دیدیم در خانه کسی نیست. از خادم سؤال کردیم؛ گفت: «هسر شما از آن بالا می¬خواست پایین بیاید، از پله¬ها افتاد پایین و او را به بیمارستان بردند».
🔸فوراً به بیمارستان رفتم و دیدم سر و دست او شکسته است. گفتم: «یا امام رضا! خوب از ما مهمان داری کردی!» فردا صبح در راه برگشت از حرم زمین خوردم و ميخي به پهلویم فرو رفت و دنده¬ام شکست. گفتم: «یا علی بن موسی الرضا! من آمدم دردی از دلم برداری، دو تا درد هم روی دلم گذاشتی. باشد طوری نیست. دیگر حرم هم نمی آیم». رفتم یک کنار نشستم، یک خرده تخمه گرفتم و شروع کردم تخمه ها را شکستن.
🔺بعد دیدم یک آقایی در آن جمعیت دارد می آید که خیلی فوق العاده است و پشت سر او پیرمردی است كه کوله پشتیاي پشت او است و با ادب دارد می آید. آن آقا رسید مقابل من
گفت: «اینجا آمدهاي».
گفتم:« بله اینجا آمده ام. حالا هم این طور نشسته ام. دارم تخمه می شکنم».
گفت: «خدمت جدم رفتی، از جدم چه چيزي طلب کردی؟»
گفتم: «آقا! از اين کاسه چوبی که کسی حلوا نخورده است؟»
🔹آقا فرمودند: «این حلواهایی که از اول عمر تا به حال خوردهای از کاسة که بود؟ مصلحت تو چنین است. خدا می خواهد اجر و مقام بدهد، بلا می دهد» و از نظرم غايب شد. بعد متوجه شدم و پشیمان شدم.
آيت الله #ناصري ره
✳️ @Akhlagh_Et