eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
❣﷽❣ 📚 1⃣ 📖کتاب سه دقیقه تا قیامت داستان زندگی یک هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد. اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... 📖البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه ...در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم:⇲⇲ 💢پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم. سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 💢با اصرار و التماس و دعا و نماز به جبهه اعزام شدم. من در یکی از شهرهای کوچک اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.. 💢اما دست از تلاش و انجام معنویات بر نمی داشتم و می‌دانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبر موفق بودند. به همین خاطر در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم ...وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. 💢یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم ... در همان حال و هوای 17 سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیای زشتی‌ها و گناهان نشوم و به حضرت عزرائیل التماس میکردم که جان مرا زودتر بگیرد...! 📚 2⃣ 💢حتما حتما داستان رو بخونید و از دست ندید. واقعا رزق معنویتونه و فوق العاده تاثیر گذار و زیباست. 💢البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم. نمی‌دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد.. 💢نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم. 💢ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او می‌ترسند؟ 💢می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود. با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم.. 💢 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد! 💢روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. 💢 سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ... 💢از سمت چپ با من برخورد کرد! آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم. راننده پیاده شد و می لرزید‌. با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد! 💢به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...! .... ✅شهید همت ✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦ https://eitaa.com/Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۱۳۴ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 ✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦ https://eitaa.com/Alachiigh
🌹شهید نورالله اختری🌹 ✍گفتم: ببینم توی دنیا چه آرزویی داری..؟! قدری فکر کرد و گفت: هیچی! گفتم: یعنی چی؟! مثلا دلت نمی‌خواد یک کاره‌ای بشی، ادامه تحصیل بدی یا از این حرف‌ها دیگه! گفت: یک آرزو دارم. از خدا خواستم تا سنم کمه و گناهم از این بیش‌تر نشده، شهید بشم.🕊 ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات ✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦ https://eitaa.com/Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘نجاح محمد علی: سرهنگ شارون آسمان ، فرمانده اسرائیلی در حین یک جلسه تمرین تناسب اندام در شرایط مشکوک به طور غیر منتظره ای درگذشت. این پنجمین مرگ مرموز غیرقابل توجیه در لیست 26 افسر آمریکایی / اسرائیلی است که در ترور شهید قاسم سليماني نقش داشتند. ✅ رادار انقلاب ✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦ https://eitaa.com/Alachiigh
🔴🔴اندکی درنگ ♨️تابستان پارسال: آتش سوزی‌های گسترده ♨️تابستان امسال: قطعی مدام برق ❌علاوه بر اینها: جولان کرونا و صف‌های طولانی برای دریافت واکسن در حالی که در کشور کمبود واکسن نداریم!🧐🤔 💢اهداف دست‌های پشت پرده: 1⃣ ناکارآمد جلوه دادن حکومت 2⃣ آشوب و بلوا در سراسر کشور 3⃣ انحراف افکار عمومی از مسائل اصلی کشور 4⃣ تحویل زمین سوخته به دولت بعد 5⃣ فشار بر اعصاب مردم 💯💯 در جنگ اقتصادی امروز، دشمن داخلی و خارجی دارد نهایت تلاش خود را می‌کند 💯💯 مراقب باشیم... 👤 عبدالله عرفانی ♦️آنتی سکولار https://eitaa.com/antisecular_ir 🔮کانال مرجع گفتمان ✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦ https://eitaa.com/Alachiigh
🔴 وارثان بیماری پهلوی ⭕️ رزم آرا نخست وزیر پهلوی: ملتی که توانایی آفتابه سازی ندارد چگونه می‌تواند صنعت نفت را اداره کند؟ ◾️آخوندی: مسکن مهر طرح مزخرفیه ◾️زنگنه: ساخت پالایشگاه کثافت کاریه ◾️کلانتری: خودکفایی کشاورزی مزخرفه ◾️ابتکار: خودرو برقی توجیه اقتصادی ندارد ◾️زیباکلام: انرژی هسته‌ای بدبخت کننده است ◾️نعمت‌زاده: باید مدیر اقتصادی از خارج وارد کنیم ‌◾️اردکانیان: ساخت نیروگاه توجیه اقتصادی ندارد 🔻حالا راحت‌تر می‌شود درک کرد که چرا در این سی‌و اندی سال که تفکر پوچ روی کار بوده، کشور مسیر رو به جلو نداشته! ✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦ https://eitaa.com/Alachiigh
🔴 قانون جالب نروژ برای سلبریتی ها! 🔹پنج روز پیش در نروژ قانونی وضع شد که ازین به بعد همه سلبریتی ها، اینفلوئنسرها و واینرها یا به زبان خودمانی ترش همه کسانی که برای خودشان فالوئری در اینستاگرام و اسنپ چت و یوتیوب دست و پا کرده اند باید عکس های شان را بدون ادیت و روتوش و نچرال بارگذاری کنند یا اگر صورتی را با نرم افزار خوشگل میکنند، لبی را پروتز میکنند، کمری را باریک میکنند و پوستی را صاف تحویل مخاطب می دهند و در یک کلمه خودشان را زیبا می کنند باید عکس بدون روتوش همان تصویر زیبا شده را به همراه همان عکس به مخاطب نشان دهند. در غیر اینصورت ابتدا باید جریمه نقدی بدهند و بعد بروند زندان! می دانید چرا؟ به استناد همان مقاله در کشور آزاد نروژ که مردمش دومین درامد سرانه بالا را در دنیا دریافت می کنند، انتشار این تصاویر موجب اضطراب، افسردگی و پایین آمدن اعتماد به نفس مخاطبین می شود. می دانید چرا؟ چون وقتی مخاطب منفعل و بی دفاع (بزرگ و کوچک هم ندارد!) عکس های پرطمطراق و دلبرانه آقای خوشتیپ یا خانم جذابی را می بیند، باید کوهی از اضطراب را تحمل کند تا به استانداردهای تحمیلی زیبایی بیرون آمده از همین عکس ها برسد! حساب کنید چند میلیون پسر، دختر، مرد یا زن در سراسر دنیا چنین رنجی را برای رسیدن به این شاخصه های کاذب زیبایی تحمل می‌کنند تا سبد فالوئر این افراد سنگین تر شود و پول بیشتری به جیب بزنند. ای کاش مدیریت فرهنگی ماهم می ایستاد جلوی کسانی که کاخ خوشبختی شان را رو روی اعتماد بنفس خورد شده فالوئرهای از همه جا بی خبر و روی مشکلات روحی و جسمی دختران و پسران نوجوان بنا کرده اند. کاش جلوی ذائقه سازی کاذب رسانه ای گرفته شود...... ✍️ aminhesam ✍️بیداریbidar ✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦ https://eitaa.com/Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آلاچیق 🏡
❣﷽❣ 📚 #سه_دقیقه_در_قیامت 1⃣ #قسمت_اول 📖کتاب سه دقیقه تا قیامت داستان زندگی یک #جانباز_مدافع_حرم ه
📚 3⃣ 💢یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم سالم میمانم،چون حضرت عزرائیل به من گفت که وقت رفتن من نرسیده است! فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار کنم و دیگر حرفی از مرگ نزنم. 💢اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد. در آن زمان بسیار تلاش کردم تا وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم. اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب است. 💢سالها گذشت. باید این را اضافه کنم که من یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن هستم. مدتی بعد ازدواج کردم و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم. یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید. 💢حس خیلی خوبی داشتم و آرزوی شهادت مانند رفقایم داشتم. اما با خودم میگفتم ما کجا و کجا. آن روحیات جوانی و عشق و شهادت در وجود ما کمرنگ شده. در همان عملیات چشمانم به واسطه گردوخاک عفونت کرد. 💢حدود ۳ سال با سختی روزگار گذراندم بارها به دکتر رفتم ولی فایده نداشت. تا اینکه یک روز صبح احساس کردم انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده است! درست بود! چشم من از مکان خودش خارج شده بود و درد بسیار شدیدی داشتم. 💢همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست. تیم پزشکی اعلام کرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده که فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده و به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است... 💢پزشکان خطر عمل را بالای ۶۰ درصد می‌دانستند اما با اصرار من قرار شد که که عمل انجام بگیرد. با همه دوستان و آشنایان و با همسرم که باردار بود و سختی های بسیار کشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم. 💢حس خاصی داشتم احساس می کردم که دیگر از اتاق عمل برنمیگردم. تیم پزشکی کارش را شروع کرد و من در همان اول کار بیهوش شدم. عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد.. پزشکان نهایت تلاش خود را می کردند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد.... 💢احساس کردم که کار را به خوبی انجام دادند. چون دیگر مشکلی نداشتم، آرام و سبک شدم.چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد. احساس راحتی کردم و گفتم خدایا شکر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. 💢برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم. از لحظه های کودکی تا لحظه‌ای که وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت... 💢چقدر حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را می‌ دیدم. در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود. او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. 💢با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست.او را کجا دیدم؟! سمت چپم را نگاه کردم.عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام از شهدای دوران دفاع مقدس بود. 💢از اینکه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم. نا گهان یادم آمد جوان سمت راست را. حدود ۲۰ الی ۲۵ سال پیش... شب قبل از از سفر مشهد ... عالم خواب...حضرت عزراییل! با لبخندی به من گفت: برویم. با تعجب گفتم کجا؟ دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر ماسک روی صورتش را درآورد و گفت: مریض از دست رفت دیگر فایده ندارد. 💢خیلی عجیب بود که دکتر جراح پشت به من قرار داشت اما من می توانستم صورتش را ببینم! می فهمیدم که در فکرش چه می‌گذرد و افکار افرادی که داخل اتاق بودند را هم می‌فهمیدم. از پشت در بسته لحظه ای نگاهم به بیرون از اتاق عمل افتاد. 💢برادرم با یک تسبیح در دست نشسته بود و ذکر می گفت.حتی ذهن او را می توانستم بخوانم او میگفت: خدا کند که برادرم برگردد. دو فرزند کوچک دارد و سومی هم در راه است. اگر اتفاقی برایش بیفتد با بچه هایش چه کنیم... یعنی بیشتر ناراحت خودش بود که با بچه‌های من چه کند!! کمی آن طرف در یک نفر در مورد من با خدا حرف میزد. جانبازی بود که روی تخت خوابیده بود برایم دعا می کرد 💢قبل از اینکه وارد اتاق عمل بشوم با او خداحافظی کرده و گفته بودم که شاید برنگردم. این جانباز خالصانه می گفت: خدایا من را ببر اما اورا شفا بده. زن و بچه دارد اما من نه. ناگهان حضرت عزراییل بهم گفت: دیگر برویم ... .. ✅شهید همت ✦••✾🌹•🌟•🌹✾••✦ https://eitaa.com/Alachiigh