eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۶۴ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh2
🌹شهید سید محمدامیری مقدم 🌹 ✍سخن شهید... حلال کنید امروز پای خاکریز دوتا از گلوله‌های آر‌پی‌جی به هدف نخورد حقوق این ماهم حلال نیست ببخشید... .. 😔شما مارو حلال کنید که این روزا بدجوری شرمندتون هستیم ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ رئیس پیشین اطلاعات نظامی ارتش رژیم صهیونیستی: 📍حتی بنت هم می‌داند که بسیاری از اقدامات ما در مقابل ایران در حد لفاظی است/با مردم هوشمندی طرف هستیم که فرش های شگفت انگیزی می‌بافند و نمیتوانیم آن‌ها را دست کم بگیریم! 🔻ایرانی‌ها می‌گویند توافق جدید باید به‌ گونه‌ای باشد که هیچ رئیس جمهور جدیدی نتواند از آن خارج شود/مشکل این جا است که اکنون به دانشی رسیده‌اند که شما نمی‌توانید آن را از سرشان بیرون کنید! ✍ بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh
5.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️السلام علیک یا اباعبدالله 🙏🤚 🎥 ماجرای زن بدکاره! و ... 👤 ✅شب زیارتی ارباب مهربان اباعبدالله الحسین التماس دعا از همراهان عزیز🙏🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔶 گفت اگر در اروپا بدنیا میامدی مسیحی میشدی، در چین بودایی میشدی، در عربستان: وهابی، در اسرائیل: یهودی. در ایران: شیعه 🔷 گفتم: اگر اینطوره پس هنوز بشر باید مار و بت و آتش می پرستید.. پس تغییر دین معنا نداشت Roshangarii 🍁〰🍂 @Alachiigh
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 تودهنی جانانه مهمان برنامه به سرباز خبرنگاران اینترنشنال سعودی که نقش جاده صاف کن حمله نظامی به ایران و ترساندن جامعه را بازی می کنند! 🔹 مهمان برنامه: اسرائیل و آمریکا جرأت حمله نظامی به ایران را ندارند؛ اسرائیل در مقابل گروهی به نام حزب الله شکست خورده است؛ 🔹ترور شخصیت هایی مثل فخری‌زاده و تهرانی‌مقدم نه تنها جلوی پیشروی ایران را در زمینه هسته ای و موشکی نگرفته بلکه پیشرفت آن را چند برابر کرده است! 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من 🌺 قسمت 25 نیما از روی استیصال سر تکان می‌دهد، میگویم: خب پس من اضافه‌م... برم یه قدمی بز
🌺دلارام من 🌺 قسمت 26 - می‌دونم... اما اولا همه می‌تونن بگن خدا رو دوست دارن، اما امتحان که میشن، تو سختیا اصل وجود آدم پیدا میشه، بعدهم ما بیشتر می‌دونیم یا خدا؟ مطمئن باش خدا بد تو رو نمی‌خواد؛ اگه هنوز زنده‌ای، یعنی خدا دوست داره و می‌خواد بهت فرصتای جدید بده، شاید همین بیماری‌ام راه پیشرفت باشه. سر تکان می‌دهد: تو دلت خوشه... می‌دونی حالا حالاها زنده‌ای...برای همین انقدر راحت حرف میزنی! بلند می‌شوم و پیشانیش را می‌بوسم: نه! هیچ‌کس نمی‌دونه چقدر زنده می‌مونه، به حرفام فکر کن! می‌خواهم خارج شوم که می‌گوید: میشه شماره تو داشته باشم؟ لبخند پیروزمندانه‌ای بر لبانم می‌نشیند: با کمال میل! و شماره‌ام را روی کاغذی می‌نویسم. دوباره می‌گوید: بازم بهم سر بزن. - چشم! حتما! یا علی! زیر لب می‌گوید: فعلا. حامدکفگیر را برمی‌دارد تا برنج بکشد، اما دستش را می‌گیرم: اول بگو نیما چی می‌گفت؟ نگاه مظلومانه‌ای می‌کند و می‌گوید: باشه همشو میگم برات... بذار بعد شام. ابرو بالا می‌اندازم: نچ! شما مردا سیر که شدین همه‌چی یادتون میره! اول بگو بعد شام بخور. با چشم به دستش که در هوا مانده اشاره می‌کند: اینجوری؟ بذار حداقل عین آدم بشینم بگم برات! عمه که خنده‌اش گرفته، کفگیر را از دست حامد درمی‌آورد و برایم غذا می‌کشد، ل**ب و لوچۀ حامد آویزان می‌شود: پس من؟ عمه با آرامش می‌گوید: اول جواب خواهرتو بده بعد! تسلیم می‌شود: خوب دستمو ول کن تا بگم! دستش را رها می‌کنم: خب، می‌شنوم؟ و خودم مشغول خوردن می‌شوم. - خیلی احساسی با قضیه برخورد کرده؛ خیلی بچه‌اس هنوز برای این لیلی و مجنون بازیا، از خدا و زمین و زمانم شاکیه، باید یکم فکر کنه ببینه اصلا عشق داره یا هوس؟ اما اگه واقعا یکتا رو دوست داره، خب باهم نامزد کنن و عین آدم برن سر خونه زندگیشون! شانه بالا می‌دهم: ولی این‌جور ازدواجا عاقبت بخیر نمیشنا! چون از گذشته هم‌دیگه خبر دارن و سخت به هم اعتماد می‌کنن. با سر تایید می‌کند: اونکه آره، اگه واقعا یه زندگی سالم بخوان باید هردوشون سعی کنن اصلاح بشن..و در بشقابش غذا می‌کشد؛ می‌خواهد قاشق اول را بردارد که این‌بار عمه دستش را می‌گیرد: وایسا منم کارت دارم! حامد می‌نالد: جــانم؟ دیگه امری مونده؟ و قاشق را به بشقاب برمی‌گرداند و منتظر حرف عمه می‌شود. عمه با لبخند ملیحی می‌گوید: قرار گذاشتم فرداشب بریم خونه آقای خالقی! حامد چشم تنگ می‌کند: آقای خالقی؟ می‌شناسمش؟ لبخند عمه پررنگ تر می‌شود: شاید بشناسی... دوست آقا رحیمه! حامد هنوز هم متوجه ماجرا نشده، شاید هم شده و می‌خواهد خودش را به آن راه بزند: چی‌شده یهو دعوتمون کردن؟ مهمونیه؟ - نه اونا دعوت نکردن! من بهشون گفتم میایم؛ دختر وسطی‌شون نگار داره لیسانسشو می‌گیره، حقوق خونده، ولی نمی‌خواد بیرون کار کنه؛ زن زندگیه. چشمان حامد گرد می‌شود و گوش‌هایش سرخ. از قیافه‌اش خنده‌ام می‌گیرد. گله‌مندانه می‌گوید: منم که اینجا نظرم اهمیتی نداره! خنده کنان می‌گویم: واقعا تا حالا فکر می‌کردی داره؟! حالتی مظلومانه به چهره‌اش می‌دهد: آقا من زن نخوام باید کیو ببینم؟ عمه کمی تند می‌شود: یعنی چی که زن نمی‌خوام؟ بیست و پنج سالت شده دیگه! درستم خوندی، کارم داری، دیگه چته؟ حامد مجبور است فعلا تسلیم شود تا بتواند شام بخورد. گردن کج می‌کند: چشم اصلا بعدا دربارش حرف میزنیم، الان میشه من این دوتا قاشقو بخورم؟ دارم می‌میرما! عمه دست حامد را رها می‌کند، حامد نگاهی به ما می‌اندازد: امر دیگه‌ای نیست ان‌شالله؟! عمه رو به من می‌کند: یادت باشه کت شلوارشو بگیرم از خشکشویی. من هم خوشحال و خندان «چشم» کش‌داری می‌گویم. حامد با ولع شروع می‌کند به خوردن، بعد از شام می‌رود که اخبار ببیند؛ با مادر که زندگی می‌کردم، کسی درخانه اخبار نمی‌دید، من هم خبرها را از اینترنت دنبال می‌کردم، همسر مادر بود که گاه اخبار ماهواره را تماشا می‌کرد؛ اما اینجا اینطور نیست، وقتی کنترل را چند بار روی دستش می‌کوبد می‌فهمم حالش خوش نیست، گزارشی پخش می‌شود درباره بحران سوریه، چشمش به تلوزیون است اما دلش اینجا نیست، نفهمیدم کِی اینطور بهم ریخت؟ کنترل را رها می‌کند و دستش را بین موهایش می‌برد، اینجور مواقع وقت آن نیست که بپرسم چرا بهم ریخته؟ باید صبر کنم آرام تر شود. قبل از اینکه بخوابد سری به اتاقم میزند؛ به محض ورودش سوالم را می‌پرسم: نیما رو چکارش کنیم؟ حواسش اینجا نیست؛ پیداست به نیما فکر نمی‌کرده؛ اما جوابم را می‌دهد: فعلا بذار یه مدت از یکتا دور باشه، ببینیم هنوز می‌خوادش یانه؟ چند تا کتابم ازم خواسته بهش بدم بخونه شاید کمکش کنه. - به نظرت درست میشه؟ - ان‌شالله اره، پسر خوبیه، فقط کافیه یه ذره از عقلش بیشتر استفاده کنه! یکتا چی؟ - اونم مثل نیماست، فعلا از خدا شاکیه که چرا سرطان گرفته... ادامه دارد... 🍁〰🍂 @Alachiigh
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 زشت ترین قسمت بدن بینی بد فرم یا شکم برآمده نیست، زشت ترین قسمت، ذهنی ست پر از افکار منفی، خشم و بدبینی... اگر ذهن آدمی زشت باشد با هزار عمل جراحی زیبایی ،، همچنان زشت خواهد ماند. 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۶۵ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh