eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
38.mp3
11.74M
🍁 ◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 📢 (۳۸) | پروژه تحریف و تخریب ‼️ 🍃🌹🍃 🎙کارشناس: دکتر یدالله جوانی 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 گفتگوی یلدایی مادر شهید با عکس فرزندانش اشک مجریان را درآورد 🙏😭😭 🍁〰🍂 @Alachiigh
‏اگر می‌خواهید بدانید اسلام و سیاست در هر کشور از کشورهای اسلامی چه قدر منحرف شده است، مواضع آنها را نسبت به ‎ ببینید دوستی و مدارا با این رژیم غاصب، مخالفت صریح با کتاب خدا و تعالیم قطعی رسول خدا صلی الله علیه وآله است و نشان می‌دهد چه میزان از مدار دین فاصله گرفته‌اند ‏امروز یکی از مهمترین نیازهای ضروری ما مسلمانان، تنقیح و تبیین روایت ما از موضوع این رژیم غاصب است. و البته خیلی روشن است اسلامی شدن یک حکومت فقط یک بُعد ندارد، عدالت، رضایت عمومی و ... نیز بسیار مهم است. طبعا متن فوق فقط یکی از مهمترین موارد را متذکر شد نه همه را. "حامد کاشانی🇮🇷" 🍁〰🍂 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت52 جھت‌ِ مطالعہ‌ے هࢪ قسمٺ‌ از رمانها؛ 1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -
🌺دلارام من🌺 قسمت 53 سر راه میوه و شیرینی می‌خرد؛ عمه واکنشی نشان نمی‌دهد، اما من تعجب می‌کنم: خبریه؟ لبخندش را پنهان می‌کند: مهمون داریم! اجازه نمی‌دهد من کاری کنم؛ خودش خانه را جارو می‌زند و مرتب می‌کند و میوه‌ها را می‌شوید؛ عمه هم دارد کمد من را زیر و رو می‌کند، مانتوی کرمی و روسری لیمویی‌ام را همراه چادر رنگی‌ام در می‌آورد و می‌گوید: همینا رو بپوش! نگاه‌ها و لبخندهایی که بین عمه و حامد رد و بدل می‌شود، اعصابم را خرد می‌کند؛ هرچه می‌پرسم مهمانمان کیست، جواب سربالا می‌گیرم: - هیئت دیپلماتیک 5+1! - کمیته حقیقت‌یاب سازمان ملل! - بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی! - خاله موگرینی میاد که باهاش سلفی بگیریم! آن‌ها می‌خندند و من حرص می‌خورم. بالاخره وقتی در می‌زنند، حامد می‌زند زیرخنده و می‌گوید: حاج مرتضی و خونوادشن! مغزم قفل می‌شود؛ یعنی من انقدر گیجم که نفهمیده‌ام تا الان؟ فرار می‌کنم به اتاقم، انگار روده‌هایم دارند دور معده و کبدم می‌پیچند. قلبم تند می‌زند و عرق کرده‌ام؛ صدای خوش و بش کردنشان می‌آید، کارد بزنند خونم درنمی‌آید؛ تندتند طول و عرض اتاق را طی می‌کنم و با عکس پدر حرف می‌زنم: آخه این چه پسریه شما تربیت کردین باباجون؟ همیشه این‌طوری آدمو تو عمل انجام شده قرار میده؟ اون از مشهد بردنش، سوریه رفتنش، اینم الان! بابایی من الان آمادگی ندارم! اصلا الان شما باید باشید و نیستید، چرا آخه؟ وقتی حامد در اتاق را باز می‌کند و با تعجب می‌پرسد: «باکی حرف می‌زدی؟» تازه می‌فهمم بلند فکر می‌کردم! سرجایم می‌ایستم و مثل بچه کلاس اولی‌ها میزنم زیر گریه! حامد داخل می‌آید و در را پشت سرش می‌بندد؛ اشک‌هایم را پاک می‌کند و با دستپاچگی می‌گوید: وای آبجی چرا انقدر هول شدی؟ من غلط کردم! حالا این دفعه تو فقط بیا سلام علیک بکن! من قول میدم دفعه بعد واقعا موگرینی رو بیارم! می‌خندم؛ درحالی که چادرم را مرتب می‌کند می‌گوید: تازه این جلسه اوله! دستم را می‌فشارد، مثل همیشه دست او گرم است و دست من سرد؛ می‌رویم به سالن و با مادر و خواهر علی روبوسی می‌کنم؛ حواسم به حرف‌هایشان نیست؛ اما انگار باید با علی برویم به حیاط و صحبت کنیم! برق می‌گیردم! من چه دارم که بگویم به او؟ او با آمادگی آمده و من... به خودم که می‌آیم، علی را می‌بینم که در ایوان ایستاده و منتظر است بیرون بروم، پشت سرم هم حامد است؛ کلا نه راه پس دارم، نه پیش! دمپایی‌هایم را می‌پوشم و قدم به حیاط می‌گذارم؛ هوای آزاد کمی حالم را بهتر میکند، روی تخت می‌نشینیم. حامد چشمکی می‌زند و در را می‌بندد. هوای شهریور چندان گرم نیست ولی خیس عرق شده‌ام؛ سر هردومان پایین است و چند دقیقه‌ای در سکوت می‌گذرد، علی بالاخره صدایش را صاف می‌کند: قراره حرف بزنیم! به حنجره‌ام فشار می‌آورم: من امشب آماده نبودم... شما بفرمایید... نمی‌دانم اصلا صدایم را شنیده یا نه؟! نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: خوب اولین چیزی که مهمه، همین مشکل دست منه! ببینید دست من کارایی قبلشو از دست داده؛ مثل اینه که ندارمش؛ الان حدود یک ماه و نیمه که سعی کردم با این شرایط کنار بیام؛ دست برتریم نیست که خیلی اذیت بشم... از پس بیشتر کارام برمیام ولی بازم به خودتون بستگی داره، هرجوابی بدین موجهه برام. مکث می‌کند و ادامه می‌دهد: البته فقط مشکل دست نیست... یکی دوتا ترکش توی کتف و کمرم هست که نتونستن درشون بیارن... گاهی اذیت می‌کنن ولی باهم کنار اومدیم؛ اما اگه بحث شغل مطرح باشه، فعلا توی سپاه شاغلم؛ بیشتر حقوقم که خیلی هم نیست صرف پدر و مادرم میشه و پس انداز زیادی ندارم، نمی‌تونم به این زودیا خونه تهیه کنم؛ می‌خوام بگم چیز زیادی ندارم، همینم که هستم! هرچی بگید حق دارید! زیر لب غر می‌زنم: این‌که همش شد مادیات! دستپاچه می‌خندد: آخه من تجربه اینجوری نداشتم تاحالا، درست نمی‌دونم چی باید بگم! شما هرچی می‌خواید از مادیات و معنویات بپرسید! خون به مغزم هجوم می‌آورد. «نه که من تاحالا از این تجربه‌ها داشتم؟» در دل این را می‌گویم؛ نمی‌دانم باید چه بپرسم، سردرگمم. - منم آماده نیستم، خبر نداشتم از برنامه برادرم. احتمالا علم غیب می‌داند چون خودم هم به زور می‌شنوم چه می‌گویم و ل**ب خوانی هم نمی‌تواند کرده باشد چون سر هردومان پایین است. - خوب... من... فقط انتظار همراهی دارم ازتون... نیاز به کسی که مثل من فکر کنه، دغدغه‌ها و ارزش‌هاش مثل خودم باشه تا بتونیم باهم سریع‌تر برسیم به هدف، سریع‌تر رشد کنیم. سکوت می‌کند، جواب نمی‌دهم؛ نمی‌شود با همین چند کلمه جواب داد، مخصوصا وقتی در عمل انجام شده قرار گرفته‌ام و مغزم فقط حروف اضافه(از، به، با، که و...) را تشخیص می‌دهد! ادامه دارد....
کلام خداوند، بیکران و نامحدود در زندگی هویداست. ✦❀♥❀✦ 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۲۹۲ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹شهید سید حسن ولی🌹 🕊کبوتری که بعداز دیدن پیکر بی جان صاحبش جان داد ✍ یکی از شهدای شهرستان آمل میباشد که در حین تحویل پیکرش به خانواده اتفاق بسیار عجیبی افتاد. * سید حسن بسیار به کبوتر و پرورش آنها علاقه داشت و به آنها عشق میورزید. خواهر این شهید بزرگوار میگوید: وقتی حسن دو دستش را باز میکرد، کبوتران یک به یک روی دستانش می نشستند و وقتی شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد این کبوتران تا بالای اتوبوسی که سید حسن با آن روانه میشد رفته و برگشتند. ظاهرا فهمیده بودند حسن قرار است شهید شود. بعد از خبر شهادت سید حسن به خانواده اش، مادرش اصرار کرد دو کبوترش را با خود برای تحویل پیکر شهید ببریم و میگفت پسرم خیلی این کبوترها را دوست داشت. خانواده شهید وقتی داشتند برای تحویل پیکر شهید روانه بنیاد شهید  میشدند دو کبوتر این شهید را هم با خود بردند وقتی آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه رسید مادرش دو کبوتر را بر روی سینه شهید قرار داد و کبوتران به محض دیدن پیکر بی جان شهید در دم جان دادند و با شهید همراه گشتند ، *در فیلم این صحنه ها را ببینید شادی روحش صلوات👆🏻* ⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁 ✅ (۱۳۲) 🌀 خبر: چهل و دومین اجلاس سران شورای همکاری خلیج‌فارس در حالی به کار خود پایان داد که فارغ از کم و کیف آن یک حاشیه مهم و قابل‌تأمل داشت؛ برای نخستین بار شاهد غیبت ملک سلمان، پادشاه عربستان سعودی در مهم‌ترین نشست منطقه‌ای با محوریت عربستان سعودی بودیم. 🍃🌹🍃 ❌ گزاره‌های خبری: 1⃣ کمتر کسی به یاد دارد که پادشاه عربستان در این کشور باشد و از همتایان عربی یا مقامات غربی که به عربستان سفر می‌کنند استقبال نکرده یا با آن‌ها ملاقات نداشته باشد. غیبت شاه سعودی در انظار عمومی به‌طوری‌که حتی در مهم‌ترین جلسات داخلی و منطقه‌ای عربستان نیز اثری از او دیده نمی‌شود، به یکی از مسائل سؤال‌برانگیز این روز‌ها در افکار عمومی تبدیل شده است. در دو سال گذشته، ملک سلمان دو بار در انظار عمومی ظاهر شده است: نخست در تیر ۱۳۹۹ که برای انجام عمل جراحی برداشتن کیسه صفرا در بیمارستانی در ریاض بستری شد. دوم، دیدار با وزیر خارجه انگلیس که خرداد ۱۴۰۰ به ریاض سفر کرده بود. 2⃣ بنا بر گزارشی که روزنامه گاردین انگلیس اخیراً منتشر کرد، بن سلمان در دو سال گذشته به‌ویژه از زمان تشدید شیوع کرونا، خارج از پایتخت و در شهر جدیدالاحداث نئوم در ساحل شمالی دریای سرخ برای انجام مراقبت‌های پزشکی ساکن شده است. پیش‌ازاین نیز پایگاه خبری بیزنس اینسایدر نوشته بود: «سلمان ۸۵ ساله که در پی مرگ برادر ناتنی خود ملک عبدالله در سال ۲۰۱۵ بر مسند قدرت نشست با شایعاتی درباره وضعیت سلامتی‌اش روبرو بوده است». 🔺 نکته راهبردی: هرچه هست، غیبت شاه سعودی بی‌ارتباط با تلاش‌های محمد بن‌سلمان، ولیعهد جوان سعودی برای «تحکیم» موقعیت، قدرت و جایگاه داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی خود برای فراهم‌سازی تصدی مقام پادشاهی عربستان نیست. اینکه بن‌سلمان در هفته‌های گذشته به‌طور بی‌سابقه‌ای و در سطح هیئت عالی سیاسی، اقتصادی و امنیتی به پنج کشور عربی حاشیه خلیج‌فارس سفر کرده و سپس در ریاض میزبان سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج‌فارس می‌شود، نشان می‌دهد که در سایه غیبت سؤال‌برانگیز، خودخواسته یا ناخواسته و شاید «تحمیلی» ملک سلمان، فرزند بن سلمان به حاکم «بالقوه» و «دوفاکتوی» عربستان تبدیل شده است. ✍ حمید خوش‌آیند 🍁〰🍂 @Alachiigh
30.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴🏴🌴🌴🌴 🙏صلی‌الله علیک یااباعبدالله 🤚 🙏صلی‌الله علیک ِیا فاطمه الزهرا 🤚 🥀 یل خیبر اینقدر گریه نکن..... 🥀جلوی در اینقدر گریه نکن.... 🥀من از اشک مردانه دق می کنم.... 🥀همین گوشهِ خانه دق می کنم..... 🏴🏴🌴🌴🌴 🙏🙏التماس دعا از همراهان عزیز 🎧 پیشنهاد می شود در تنهایی و خلوت بشنوید... 👤حاج محمود کریمی 🍁〰🍂 @Alachiigh
⭕️ مردم اهل سنت روستای جی جیانِ قشم برای رزمایش پیامبر اعظم که در نزدیکی آنجا برگزار میشه بخشی از زندگی و منازل خود را در اختیار رزمندگان قرار دادند. نیروی زمینی سپاه هم برای استفاده مردم در این روستای محروم بیمارستان فوق تخصصی برپا کرد. ما به این میگیم وحدت 👤 آقا معلم👨‍🏫 🍃🌹ــــــــــــــــــــــــ صــراط 🍁〰🍂 @Alachiigh