eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.1هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
27.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴چرا قیمت خودرو با افزایش قیمت دلار بالا می‌رود؟! ❌حواس ما را به خودروساز مشغول کرده‌اند غافل از اینکه مواد اولیه انحصاری را گران‌فروشی می‌کنند... 🎋〰☘ @Alachiigh
3079d5bc39d251d566a90ce2e445e0971439529_27042023.mp3
3.2M
🙏صلی‌الله علیک یااباعبدالله🖤🤚 🙏روضه بسیار زیبا بمناسبت تخریب قبور ائمه بقیع علیهم السلام 🎋〰☘ @Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #سوم اولین پله های تنهایی مات و مبهوت ... پشت در خشکم زده بود ... نی
قسمت شروع ماجرا سینه سپر کردم و گفتم ... - همه پسرهای هم سن و سال من خودشون میرن و میان... منم بزرگ شدم ... اگر اجازه بدید می خوام از این به بعد خودم برم مدرسه و برگردم ... تا این رو گفتم ... دوباره صورت پدرم گر گرفت ... با چشم های برافروخته اش بهم نگاه کرد ... - اگر اجازه بدید؟؟!! ... باز واسه من آدم شد ... مرتیکه بگو... زیر چشمی یه نگاه به مادرم انداخت ... و بقیه حرفش رو خورد ... مادرم با ناراحتی ... و در حالی که گیج می خورد و نمی فهمید چه خبره ... سر چرخوند سمت پدرم ... - حمید آقا ... این چه حرفیه؟ ... همه مردم آرزوی داشتن یه بچه شبیه مهران رو دارن ... قاشقش رو محکم پرت کرد وسط بشقاب ... - پس ببر ... بده به همون ها که آرزوش رو دارن ... سگ خور... صورتش رو چرخوند سمت من ... - تو هم هر گهی می خوای بخوری بخور ... مرتیکه واسه من آدم شده ... و بلند شد رفت توی اتاق ... گیج می خوردم ... نمی دونستم چه اشتباهی کردم ... که دارم به خاطرش دعوا میشم ... بچه ها هم خیلی ترسیده بودن ... مامان روی سر الهام دست کشید و اون رو گرفت توی بغلش ... از حالت نگاهش معلوم بود ... خوب فهمیده چه خبره ... یه نگاهی به من و سعید کرد ... - اشکالی نداره ... چیزی نیست ... شما غذاتون رو بخورید... اما هر دوی ما می دونستیم ... این تازه شروع ماجراست ... سوز درد فردا صبح زود از جا بلند شدم و سریع حاضر شدم ... مادرم تازه می خواست سفره رو بندازه ... تا چشمش بهم افتاد دنبالم دوید ... - صبح به این زودی کجا میری؟ ... هوا تازه روشن شده ... - هوای صبح خیلی عالیه ... آدم 2 بار این هوا بهش بخوره زنده میشه ... - وایسا صبحانه بخور و برو ... - نه دیرم میشه ... معلوم نیست اتوبوس کی بیاد ... باید کلی صبر کنم ... اول صبح هم اتوبوس خیلی شلوغ میشه... کم کم روزها کوتاه تر ... و هوا سردتر می شد ... بارون ها شدید تر ... گاهی برف تا زیر زانوم و بالاتر می رسید ... شانس می آوردیم مدارس ابتدایی تعطیل می شد ... و الا با اون وضع ... باید گرگ و میش ... یا حتی خیلی زودتر می اومدم بیرون ... توی برف سنگین یا یخ زدن زمین ... اتوبوس ها هم دیرتر می اومدن ... و باید زمان زیادی رو توی ایستگاه منتظر اتوبوس می شدی ... و وای به اون روزی که بهش نمی رسیدی ... یا به خاطر هجوم بزرگ ترها ... حتی به زور و فشار هم نمی تونستی سوار شی ... بارها تا رسیدن به مدرسه ... عین موش آب کشیده می شدم ... خیسه خیس ... حتی چند بار مجبور شدم چکمه هام رو در بیارم بزارم کنار بخاری ... از بالا توش پر برف می شد ... جوراب و ساق شلوارم حسابی خیس می خورد ... و تا مدرسه پام یخ می زد ... سخت بود اما ... سخت تر زمانی بود که ... همزمان با رسیدن من ... پدرم هم می رسید و سعید رو سر کوچه مدرسه پیاده می کرد ... بدترین لحظه ... لحظه ای بود که با هم ... چشم تو چشم می شدیم ... درد جای سوز سرما رو می گرفت ... اون که می رفت ... بی اختیار اشک از چشمم سرازیر شد... و بعد چشم های پف کرده ام رو می گذاشتم به حساب سوز سرما ... دروغ نمی گفتم ... فقط در برابر حدس ها، سکوت می کردم ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده:سيدطاها ايمانی @Alachiigh
پروردگارا! ببخش مرا ... آنقدر که حسرت نداشته هایم را خوردم، شاکر داشته هایم نبودم   🌺🌺〰〰 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید جانی بت اوشانا🌹 بخشی از وصیتنامه شهید تازه شناسایی شده، شهید ‎جانی بت اوشانا این سطور را در لحظه های قبل از حرکت، برای بازپس گیری حق و خاک کشورمان به سوی دشمن متجاوز مینویسم... ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌🔴خاتمی، نصیری، نفاق ♦️خاتمی در دیدار با برخی عناصر سیاسی و روزنامه نگاران همسو، به مهدی نصیری گفت: «به نظر من تفکرات و مقالات پراکنده خود را در یک کتاب جمع آوری کنید، بسیار مسائل درست و مهمی را مطرح می‌کنید». 🔹تمجید خاتمی از نصیری در حالی است که نصیری در گذشته، منتقد خاتمی و خاتمی هم معترض نسبت به وی بوده است. با این حال، ارتجاع و سقوط در دامن منافقین و عناصر ضد انقلاب، موجب شده تا این دو مخالف دیروز، همدیگر را بستایند و به یکدیگر نان قرض بدهند؛ ♦️به تعبیر امیر مومنان (ع) در توصیف منافقین:"یتقارضون الثناء و یتراقبون الجزاء. به یکدیگر، تمجید و ستایش قرض می دهند و انتظار پاداش دارند". 🔹تصویر بالا، اعتراض خاتمی به نصیری، هنگام حضور هر دو نفر در کیهان در دهه ۶۰ و است. خاتمی، عدم پوشش کافی تظاهرات علیه بدحجابی را روشنفکری زدگی و طرفداری از فساد خوانده است. ♦️امیر مومنان (ع) درباره ائتلاف طلحه، زبیر، مروان و ولید (اصحاب جمل) فرمود که آنها را نارضایتی از من، دور هم جمع کرد. 🔹حکایت ائتلاف برخی عناصر معارض با یکدیگر علیه جمهوری اسلامی هم از جنس نارضایتی و عقده گشایی همین خواص سقوط کرده است. ✍محمدایمانی 🎋〰☘ @Alachiigh
15.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 💢♦️ قبیله‌ای وحشی ولی «منتظر» در آفریقا... پ‌ن: «ماسای» یکی از اقوام مشهور در آفریقا (کنیا و تانزانیا) است. 🎋〰☘ @Alachiigh
🇮🇷 🔴 جوان ترین و پیرترین استان های کشور کدامند؟! ❌ زنگ خطر جدی😕 .... 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اثرات جمهوری اسلامی و انقلاب بزرگ حضرت امام رو ببینید اسم خودش عمر هست، اسم خانمش عایشه ... ولی اسم بچه هاشون ... فکرشم نمی‌کنی ... 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴❌چرا مردم اینقدر ناسپاس شده اند 🔴نعمت ها رافراموش کرده وفقط مشکلات رامی بینند؟!!! بعضیا اونقدر نق میزنن که ازشون فقط انرژی منفی و ناراحتی و خشم میگیری.. 👈میگویند زمان شاه ارزانی بود و حالا گرانیه!!! 👈میگویند درآن زمان بیشتر رفاه داشتیم!! سوال؟ 👈 چند روز در هفته مردم می توانستند برنج و مرغ و گوشت و کباب بخورند؟! از پدرانتان و پدربزرگ ها بپرسید! 👈کدوم خانمی هر ماه تو آرایشگاه بود و خرج بوتاکس و تتو و رنگ و مش و...میکرد؟ 👈برخی حتی مسواک نداشتند! ازجرمگیری وپرکردن دندان که اصلا خبری نبود فقط دندان رامی کشیدند دکترها اغلب هندی!!!! اینهمه پزشک فوق تخصص برای انواع رشته ها داشتیم؟ حالابیشتر مردم دندانپزشکی میرن و حتی برخی ازخدا بی خبرها میرن دندونای سگشون رو هم جرمگیری میکنند. با قیمت های میلیونی 👈کدومیک از بچه های اون زمان به کلاسهای هنری و موسیقی و درسی و ... میرفتند؟ آره البته یه هنر رو حتما یاد دخترا میدادند👈 قالی بافی دربیشتراستانها ... کی یادشه که کلاس قالی بافی و معلمامون چقدرمهربونانه وقتی کم میبافتیم کمرمون رو نوازش میکردن باترکه! 👈قدیما چند سال یه بار سفرشمال و مشهد و...میرفتیم!!! بیشترمردم درطول عمرشون شاید میرفتن فقط یک بار مشهد!! حتی مکه وکربلا هم برای معدودی بود. شهرهای دیگه که آرزو بود مگر برای 5 درصد ثروتمند! سفرهای خارجی بماند. حالاچقدرسفرداخلی میرن وبرخی هم براحتی خارجی! 👈قدیما بابای کدوم مون ماشین داشت؟ 👈کدوم مون با سرویس به مدرسه می رفتیم؟ 👈هفته ای یا ماهی یا حتی سالی چند بار باخانواده به رستوران می رفتیم؟ 👈چقدر لباس داشتیم؟ 👈خونه هامون زمستونا گرررم و نرم بود خیلی ؟!! 👈خانومها چقدر هزینه لوازم آرایشی شون میکردند؟ بماند که یکی از هزينه های ثابت اکثر خانمهای امروز کاشت ناخن و ترمیم ماهیانه شه!!! بعد همین خانمی که ۵۰۰هزارخرج ناخنش ولاک کرده میگه نون نداریم بخوریم😳 👈چنددرصد جوانها بعد ازدواج میتونستند بروند تو یه خونه جداگانه زندگی کنند خریداری کنند یا 2تا اتاق اجاره کنندومستاجر باشند حتی!! پول اجاره داشتند؟!خونه شخصی که بماند یامجبور بودند سال ها درخونه پدرشوهرتوی یکی از اتاقاش زندگی کنند؟ 👈اتاقای جداگانهٔ بچه هایادتونه؟چقدرم توش اسباب بازی وماشین شارژی و باربی و اینا داشتیم!؟ 👈لباسامونم که میریختیم تو ماشین لباسشویی خشک کن دار وظرفامونم که با ماشین ظرفشویی می شستیم که یه وقت دستامون خراب نشه..همچین امکاناتی بود؟؟ 👈خداییش چی گذشته بهتر از الان بوده؟؟؟ چرا یادمه یه چیزش بهتر بود: مردم شکرگزار خدا بودند یادمه مادرم همیشه شکر خدا میکرد. و برای همینم توی چهره اش آرامش رو میدیدم. یک مانتو و کیف وشلوار... را چند سال می پوشیدیم وبعد برادر وخواهر کوچکتر لباس بزرگترها را می پوشیدند حرفی هم از نمیخوام و نمی پوشم نبود، خوشحالم بودیم لوازم التحریر را مشترکاً باخواهر و برادرمون استفاده میکردیم وگاهی برای یک پاک کن دعوا میکردیم یکبار آبگرمکن را روشن میکردیم همه خانواده حمام می کردیم و بعد خاموش می کردیم که الکی مصرف نشه!!! البته بیشتر خانواده ها در روستاها و شهرها مخصوصا شهرهای کوچک حمام نداشتند.باید حمام عمومی میرفتند بچه ها رو کسی پوشک می کرد؟؟ مادرها کهنه ی بچه ها و لباسشان را حتی در برخی شهرها وجنوب تهران در جوی آب می شستند درروستاها که هیچی... این سبک زندگی و اتفاقات، درست درزمانی بوده که که خانواده شاه در وانِ شیرحمام، و در کیش اسکی میکردند!!!! و بهترین ظروف ولوازم و لباس و تاج و تخت و مسافرتهای آنچنانی داشتند کسی هم جرات نداشت نُطُق بکشه نه مثل الان که فرزند یه مسئول دو دست لباس از ترکیه برای بچه ش خرید آبروش و همه جا بردیم! در زمستان فقط یک اتاق را آن هم با چراغ والور وعلاءالدّین و یا کرسی و بخاری هیزمی در روستاها ونفتی در شهرها گرم می کردیم و همه ی خانواده در همان یک اتاق می خوابیدند. بقیه اتاق ها و حال یخچال بود از سرما آن هم گاهی نصف شب، هیزم و یا نفت تمام می شد و اتاق یخ می کرد! ناظم و معلمان زمان شاه بچه ها را بی سؤال وجواب، تنبیه بدنی سخت می کردند ناظم همیشه چوب دستش بود وبی جواب پس دادن، کتک می زد کسی جرات اعتراض داشت؟؟ اگر کسی دیر بمدرسه می آمد باید کف دستش را روی یخ بسته شده حوض وسط مدرسه می گذاشت و یا یک پا در آخر کلاس می‌ایستاد!! معلم مداد لای انگشتان بچه ها می گذاشت و با کف دست به سرشان میزد و جوابگوی اولیا هم نبود هیچ اولیایی حق اعتراض نداشت و درصورت اعتراض و اصرار اخراج بود و محرومیت از تحصیل! الان معلم جرات داره دست بزنه به بچه‌های ما؟... ♦️الان ناسپاس شدیم 🎋〰☘ @Alachiigh