🔴🎥 این دو فیلم را با هم مقایسه کنید!
1⃣ در چین برای نهادینه کردن فرهنگ احترام به پدر و مادر و تحکیم بنیاد خانواده، در مدارس فیلم کار کردن پدر و مادر دانشآموزان را نمایش میدهند تا قدرشان دانسته شود.
2⃣ ❌ولی در دنیای خودفروختههای مزدور داخلی، کسانی که از جنبش زن، زندگی، آزادی حمایت میکنند، فیلمی ساخته میشود که در آن والدین با رکیکترین الفاظ خطاب میشوند، دختر به صورت پدرش سیلی میزند و ... تا جشنوارههای خارجی برایشان کف بزنند!
🎋〰☘
@Alachiigh
🔴❌بی نظیر؛ مثل روحانی و ظریف !
♦️چرا روحانی و ظریف، در میان سیاستمداران دنیا بی نظیر هستند؟
🔹دولت های متخاصم بسیاری، با یکدیگر مذاکره کرده اند. اما تنها یک دولت است که در بحبوحه چنین مذاکراتی، "رئیس دولت، وزیر خارجه، رئیس سازمان انرژی اتمی و یا حامی ارشدش (مرحوم هاشمی) گفته باشند:
🔸نامه سرّی به امام نوشتم و تایپ هم نکردم [اما حالا وسط مذاکرات، همان سرّ ادعای خود را فاش می کنم!!]، نوشتم آمریکا ابرقدرت است و بدون رابطه و مذاکره با او نمی شود ادامه داد.
🔸خزانه خالی است.
🔸اگر توافق نکنیم، جنگ می شود.
🔸آمریکا کدخداست و بستن با کدخدا راحت تر است.
🔸ما باید همراه شویم؛ نمیتوانیم در برابر قدرتهای بزرگ بایستیم؛ با شعارهایی که گاهی هم توخالی است.
🔸باید توافق انجام شود تا مشکل رکود و اشتغال و تولید و آلودگی هوا و آب خوردن حل شود.
🔸آمریکا ظرف ۵ دقیقه می تواند توان نظامی و دفاعی ما را نابود کند.
🔸(در شورای روابط خارجی آمریکا): ما روندی را شروع کردهایم که هدف از آن، تغییر فضای سیاست خارجی کشور است. اگر تلاش های ما برای تعامل بی نتیجه بماند، مردم ایران این فرصت را خواهند داشت تا در انتخابات پارلمانی، به این عملکرد ما پاسخ دهند. وقتی در سالهای ۲۰۰۴ و۲۰۰۵، توافق ها از جانب اتحادیه اروپایی رد شد، مردم جواب ما را با انتخاب رئیس جمهوری متفاوت دادند که مرا هم زود بازنشسته کرد. حالا بار دیگر من زنده شده ام. غرب در پیامی که می خواهد به ایران منتقل کند، باید بسیار دقت کند.
🔸حقوق من ۳ هزار دلار بود، الان (به خاطر تحریم) ۷۰۰ دلار شده است.
🔹تنها یک دولت است که سران آن، وسط مذاکره با دشمن، با چنین ادبیاتی، از خود و منافع ملت شان، گروگانی برای حریف ساخته اند؛ ادبیاتی از سوی رصد گران اطلاعاتی دشمن، دیدبانی و پایش و پردازش (مونیتورینگ) می شد.
♦️می گویند مذاکره، ادامه جنگ در کریدور های سیاسی است. برخی هم با تنازل بحث، گفته اند مذاکره، فن چانه زنی و معامله است.
🔹بر این مبنا، ظریف، روحانی و هاشمی، چه قبل از مذاکرات (در گروکشی پر هزینه انتخاباتی) و چه در متن مذاکرات، جنگ دیپلماتیک را مغلوبه کردند و امکان صیانت از حداقل حقوق خود ایران را از بین بردند.
♦️بنابراین، جمع بندی غرب نمی توانست چیزی جز تحلیل معروف رادیو فرانسه در تاریخ ۱۹ مهر ۱۳۹۲ باشد:
🔹"ارزیابی غرب از وضعیت کنونی دولت روحانی، تعامل با فروشنده بدهکار و مشتاقی است که خود را ناگزیر از فروش حقوق ملی میبیند. بر پایه این #جمعبندی اگر خریدار صبور باشد، شرایط فروشنده را دشوارتر میکند و در همان حال، قیمت فروش را کمتر خواهد کرد".
♦️تبلیغات و تحریفات پر حجم در رسانه های زنجیره ای، آن جفای بزرگ را نمی پوشاند، اما یکی از کارکردهایش، تضعیف دوباره موضع قدرتمند ایران در مذاکراتی است که برای احقاق حق ملت ایران انجام می شود. این، ظلمی بزرگ تر است.
#محمد_ایمانی
#خیانت_بزرگان
🎋〰☘
@Alachiigh
🔴👆❌ استوری برخی از سلبریتی ها در کمترین زمان ممکن در واکنش به مرگ فیروز نادری ، چهره ای که دشمن جمهوری اسلامی ، ایران و منکر خدا بود !
🔺 همین سلبریتی ها برای شهادت هموطنان چند روز صبرکردند و بعد واکنش نشون دادند!
❌چرا برای شهادت دانشمندان هسته ای، تهرانی مقدم ها و فخری زاده ها هیچ پست و استوری نگذاشتین؟ اونا دانشمند نبودن! یا نه چون از ایران نرفتن و تو کشورشون موندن و برای سربلندی و پیشرفت مملکت خودشون تلاش میکردن قابل ستایش نبودن!؟ شایدم چون برای جمهوری اسلامی کار میکردن شهادت شون برای شما وطن فروش ها اهمیتی نداشت!؟
#سلبریتی_خائن
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۴۶ تنهایم نگذار برگشتم توی اتاق ... لباسم رو عوض کردم و شام نخورده
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۴۷
مرزهای خیال
سرم رو آوردم بالا دیدم دایی محسن بالای سرم ایستاده ...
- چی می نویسی که اینقدر غرق شدی؟ ...
بقیه حرف های امروزه ... تا فراموش نکردم دارم هر چی رو یادم مونده می نویسم ...
نشست کنارم و دفترم رو برداشت ... سریع تر از چیزی که فکر می کردم یه دور سریع از روش خوند ... و چهره اش رفت توی هم ...
مهران از من می شنوی پای صحبت این آدم و اون آدم نشین ... به این چیزها هم توجه نکن ...
خیلی جا خوردم ...
چرا؟ ... حرف هاش که خیلی ارزشمند بود ...
دوستی با خدا معنا نداره ... وارد این وادی که بشی سر از ناکجا آباد در میاری ... دوستی یه رابطه دو طرفه است ... همون قدر که دوستت از تو انتظار داره ... تو هم ازش انتظار داری ... نمیشه گفت بده بستونه ... اما صد در صد دو طرفه است ... ساده ترینش حرف زدنه ... الان من دارم با تو حرف میزنم ... تو هم با من حرف میزنی و صدام رو می شنوی ... سوال داشته باشی می پرسی ... من رو می بینی و جواب می شنوی ... تو الان سنت کمه ... بزرگ تر که بشی و بیوفتی توی فراز و نشیب زندگی ... از این رابطه ضربه می خوری ... رابطه خدا با انسان ...با رابطه انسان ها با هم فرق می کنه ... رابطه بنده و معبوده ... کلا جنسش فرق داره ... دو روز دیگه ... توی اولین مشکلات زندگیت ... با خدا مثل رفیق حرف میزنی ... اما چون انسانی و صدای خدا رو نمی شنوی ... و نمی بینیش ... شک می کنی که اصلا وجود داره یا نه ... اصلا تو رو می بینه یا نه ... این شک ادامه پیدا کنه سقوط می کنی ... به هر میزان که اعتماد و باورت جلوتر رفته باشه ... به همون میزان سقوطت سخت تره ...
حرف هاش تموم شد ... همین طور که کنارم نشسته بود ... غرق فکر شدم ...
ولی من همین الان یه دنیا مشکل دارم ... با خدا رفاقتی زندگی کردم ... و خدا هم هیچ وقت تنهام نگذاشته ... و کمکم کرده ...
زل زد توی صورتم ...
خدا رو دیدی؟ یا صداش رو شنیدی؟ ... از کجا می دونی خدا کمکت کرده؟ ... از کجا می دونی توهم یا قدرت خیال نیست؟ ... شاید به صرف قدرت تلقین ... چنین حس و فکری برات ایجاد شده ... مرز بین خیال و واقعیت خیلی باریکه ...
7 سال اعتماد
دایی محسن، اون شب کلی حرف های منطقی و فلسفی رو با زبان بی زبانی بهم زد ... تفریح داییم فلسفه خوندن بود... و من در برابر قدرت فکر و منطقش شکست خورده بودم...
حرف هاش که تموم شد دیگه مغزم مال خودم نبود ... گیج گیج شده بودم ... و بیش از اندازه دل شکسته ... حس آدمی رو داشتم که عزیزترین چیز زندگیش رو ازش گرفتن ... توی ذهنم دنبال رده پای حضور خدا توی زندگیم می گشتم... جاهایی که من، زمین خورده باشم و دستم رو گرفته باشه ... جایی که مونده باشم و ...
شک تمام وجودم رو پر کرده بود ...
نکنه تمام این سال ها رو با یه توهم زندگی کردم؟ ... نکنه رابطه ای بین من و خدا نیست ... نکنه تخیلم رو پر و بال دادم تا حدی که عقلم رو در اختیار گرفته؟ ... نکنه من از اول راه رو غلط اومده باشم؟ ... نکنه ... شاید ...
همه چیزم رفت روی هوا ... عین یه بمب ... دنیام زیر و رو شده بود ... و عقلم در برابر تمام اون حرف های منطقی و فلسفی ... به بدترین شکل ... کم آورده بود ...
با خودم درگیر شده بودم ... همه چیز برای من یه حس بود... حسی که جنسش با تمام حس های عادی فرق داشت... و قدرتش به مرحله حضور رسیده بود ...
تلاش و اساس 7 سال از زندگیم، داشت نابود می شد ... و من در میانه جنگی گیر کرده بودم ... که هر لحظه قدرتم کمتر می شد ... هر چه زمان جلوتر می رفت ... عجز و ناتوانی بر من غلبه می کرد ... شک و تردیدها قدرت بیشتری می گرفت ... و عقلم روی همه چیز خط می کشید ...
کم کم سکوت بر وجودم حکم فرما شد ... سکوت مطلق ... سکوتی که با آرامش قدیم فرق داشت ... و من حس عجیبی داشتم ... چیزی در بین وجودم قطع شده بود ... دیگه صدای اون حس رو نمی شنیدم ... و اون حضور رو درک نمی کردم ...
حس خلأ ... سرما ... و درد ... به حدی حال و روزم ویران شده بود که ...
همه چیز خط خورده بود ... حس ها ... هادی ها ... نشانه ها ... و اعتماد ... دیگه نمی دونستم باید به چیز ایمان داشته باشم ... یا به چه چیزی اعتماد کنم ...
من ... شکست خورده بودم ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده: #شهیدسيدطاهاايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
✨✨✨✨
او خدای غیرممکن هاست،؛
و تو،،،
برای ممکن ها گریه می کنی..!!..😊🙏
✨✨✨✨
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰☘
@Alachiigh