4_5898005221518346771.mp3
6.99M
🔔 #تلنگری 👈🏻 ویژه #ایام_فاطمیه
⚡️ بسیار شنیدهایم که باید برای امامِ زمانِ خود مانند حضرت زهرا سلاماللهعلیها باشیم...
💢 مگر حضرت زهرا سلاماللهعلیها برای امامش چه کرد؟؟
◾️منظور همان ماجرای در و دیوار و آتش است یا موضوعی فراتر از آن است که هنوز نمیدانیم؟
#دکتر_رفیعی
#استاد_شجاعی
#من_و_خانواده_آسمانی
◾️▪️ــــــــــــــــــــــ
صــراط
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴 باز هم پای روحانی وسط است! / پرتوقع بودن غربی ها به خاطر امتیازات فراوانی است که روحانی در دوره ششم مذاکرات به طرف غربی قول داده بود!
مهدی پیش بین فعال رسانه ای:
🔹درمذاکرات بیشتر توان تیم ایرانی صرف خنثی سازی فاجعه امتیازات داده شده توسط تیم روحانی در مذاکرات قبلیست!
🔹امتیازات فراوانی که روحانی در دوره ششم مذاکرات به طرف غربی داده بود را تیم رئیسی قبول نمیکند بخاطر همین غربیها تاکید دارند که پیش نویس زمان روحانی باید ملاک مذاکرات قرارگیرد!
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 باز فلک ز حركت افتاد؛ مولای سخن به لكنت افتاد...
▪️روضهخوانی حاج محمود كريمی در حضور رهبرمعظم انقلاب
😭😭😭
🏴یا زهرا
التماس دعا
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛اعتراف در برنامهی تلوزیونی اپوزیسیون؛ ما مردم را فریب میدهیم که به خیابان بیایند
🔺وقتی ما میگیم، عدهای باور نمیکنن!
بفرما... خودشون خودشون رو لو میدن! فقط کافیه عناد و لجاجت رو کنار بذارید و ببینید حقیقت رو
Afsaran
🍁〰🍂
@Alachiigh
باسمه تعالی
محرمانه
جناب آقای دکتر علی لاریجانی
سلام عليكم
بازگشت به درخواست جناب عالی از شورای نگهبان مبنی بر اعلام مکتوب ادله عدم احراز صلاحیت در انتخابات ریاست جمهوری، فارغ از وجود یا عدم وجود موضوع ردصلاحیت و آثار آن در قوانین انتخابات ریاست جمهوری، به اطلاع می رساند؟
تصمیم گیری در خصوص احراز صلاحیت داوطلبان ریاست جمهوری مطابق بند ۹ اصل ۱۱۰ و اصل ۱۱۰ قانون اساسی بر مبنای گزارش های رسمی دستگاه های قانونی و شناخت و اطلاعات اعضا از سوابق و ویژگی های داوطلبان، پس از بحث و مذاکره با رأی مخفی صورت می گیرد. بدیهی است مستند رأی اعضا ممکن است یکسان نبوده و مانند تصمیم گیری در موارد مشابه در سایر نهادها، هر یک از اعضا به یک یا چند گزارش با اطلاعات خود توجه کرده باشند.
در عین حال اهم مطالب مطرح شده در جلسه شورای نگهبان صرف نظر از میزان تاثیر یا عدم تاثیر هر یک از آنها در رأی اعضای شورا به شرح زیر اعلام می گردد
۱- مواضع سیاسی و اظهارات در موضوعات و مقاطع مختلف از جمله فتنه سال ۱۳۸۸
۲- حمایت از افراد ردصلاحیت شده و دفاع از عملکرد آنها و به کار گیری برخی از آنان در مناصب تحت امر خود
۳- مداخله یکی از فرزندان در قراردادهای خدماتی و ساختمانی مجلس شورای اسلامی در زمان ریاست شما بر مجلس شورای اسلامی
۴- اقامت و ادامه تحصیل برخی از منسوبین درجه یک در کشور معاند انگلیس بر خلاف مصوبه لازم الاجرای شورای عالی امنیت ملی
۵- سفر های متعدد اعضای خانواده به خارج از کشور از جمله اروپا و آمریکا و اقامت فرزند دیگر شما در آمریکا
۶- عدم رعایت اصل ساده زیستی مسئولان، مورد تاکید حضرت امام (قدس سره) و مقام معظم رهبری مدظله العالی (بر اساس ملاحظه فهرستی از اموال غیر منقول مربوط به همسر و فرزندان، اعلام شده از سوی مراجع قانونی کشور)
۷- تلقی سهیم بودن در بخش هایی از نابسامانی و وضع نامطلوب موجود در دولت مستقر
احمد جنتی
دبیر شورای نگهبان
شخصا مفتوح فرمائید
عموفیدل
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺دلارام من🌺 قسمت 48 وقتی میرسیم به هتل متوجه میشویم همه خوابند بجز علی که گوشه سالن نشسته و با گو
🌺دلارام من🌺
قسمت49
دیشب دوباره همان خواب معروف را دیدهام؛ این را روی فرشهای صحن جامع به حامد میگویم.
- بعیده دلارامت من باشم! شما که تو این مدت از من بجز دردسر و نگرانی و زحمت چیزی ندیدی! برادر نیمه کاره!
چرا انقدر بدجنس شده است؟ میداند چقدر زندگیام را تغییر داده و پرشم داده است؟ میخواهد خودش را لوس کند که آتشم میزند؟
- یعنی نمیدونی چقدر زندگیم عوض شده تو این مدت؟
نمیخواهم صریح بگویم دلارام من است؛ دوست دارم همینطور منتم را بکشد؛ من هم بدجنس شدهام! اما ذهنم را میخواند: دنبال دلارامی بگرد که برات بمونه، همیشه باشه؛ نه من نه هیچ آدم دیگهای موندنی نیستیم، پشتت رو به کسی گرم کن که یهو نذاره بره وسط راه؛ اینطوری هرچی بشه، هر اتفاقی بیفته آب تو دلت تکون نمیخوره.
حرفهایش بوی رفتن میدهد؛ هرچند من نخواهم باور کنم؛ خودم را اینطور آرام میکنم که هربار میخواهد برود همینطور است و بار اولش نیست.
آخرین باری ست که باهم به زیارت میآییم. گریهامان بند نمیآید؛ مخصوصا حامد که حال و هوای غریبی دارد.
دل سپردهام به دلارام ؛ از خودش خواستهام هوایم را داشته باشد؛ زیارتمان که تمام میشود، حامد سنگینتر قدم برمیدارد؛ دوست ندارد برود؛ به در هرصحن که میرسیم، چند دقیقهای سرش را روی در میگذارد و گریه میکند، به گنبد خیره میشود و حرف میزند با نگاهش؛ دست بر سینه میگذارد و خم میشود، دست تکان میدهد و سخت از گنبد چشم برمیدارد؛ هوای صحن را تا میتواند در ریهاش میکشد و میخواند: ای سلطان کرم... سایهات روی سرم... باز آقا بطلب که بیام به حرم...
همین حالات غریبش میترساندم؛ میدانم او از امام شهادت میخواهد و من، او را! باید همه چیز را به صاحب این حرم سپرد که میداند حاجت کدام یک از ما به قضای الهی نزدیکتر است؟
دقیقا دم رفتن به همه گفت میخواهد برود و حالا عمه حسابی دلخور است، در راه فرودگاه همه ساکت بودند؛ عمه گرفتهتر از همه و من در فکر خواب دیشب! انقدر این خواب برایم تکرار شده که در صادقه بودنش شک ندارم، اما هربار که میبینمش برایم تازه است؛ هنوز هم نمیدانم تعبیرش چیست؟
حامد از همه سرحالتر است؛ همپای ما سالنها را طی میکند و حرف میزند برایمان؛ علی گرفته است و پدر و مادرش هنوز مبهوتند. اما من میدانم باید لحظه لحظه را با تمام وجودم درک کنم وقدرشان را بدانم؛ به سالن پرواز که میرسیم، حامد خداحافظی را از حاج مرتضی شروع میکند، مثل پدر و پسر یکدیگر را در آغوش میگیرند، نمیدانم حاج مرتضی علی را چطور بدرقه کرده ولی با حامد مثل پسر خودش رفتار میکند.
میرود سراغ علی، علی نگاهش را بالا نمیآورد، هردو از دست هم شرمندهاند و دلخور! حامد پیش دستی میکند و علی را در آغوش میکشد؛ درگوشش چیزهایی میگوید که ما نمیشنویم؛ هرچه باشد حرفهای مردانهایست که برادرها برای هم نجوا میکنند؛ هردو چندبار با دست میزنند پشت هم.
حامد از علی جدا میشود و به طرف عمه میرود، عمه را چندقدم آنطرفتر میبرد، هم را بغل میگیرند و عمه ثمره زندگی و یادگار برادرش را سیر نگاه میکند، میبوسد و میبوید. حرفهایی باهم میزنند، بعد هم حامد دست میاندازد دور گردن عمه و میآوردش بین ما؛ اشکهای عمه را هم پاک میکند.
وقتی به طرف من که با فاصله ایستادهام برمیگردد، قلبم تکان میخورد؛ خجالت میکشم مثل عمه بغلش کنم، تبسم او هم با دیدن من میخشکد؛ جلو میآید بدون اینکه نگاهم کند؛ زیرچشمی تماشایش میکنم تا تمام حالاتش را به خاطر بسپارم؛ کاش زمان کش بیاید یا اصلا بایستد، بین دو حس متضاد گیر افتادهام: خدا و خودخواهیهایم؛ میدانم باید کدام را برگزینم اما غلبه بر احساسات کار سختیست؛ همیشه کارهای سخت پاداش بزرگ دارند.
دستم را کمی بالا میآورم و به انگشتری که خریده نگاه میکنم؛ دوست دارم جو عوض شود؛ گرچه حال من هم مثل آسمان ابریست ولی جلوی باریدن را میگیرم:
- خیلی خوش سلیقهای! انگشترمو دوست دارم!
- خداروشکر!
- اگه هوا سرد بود یادت نره کلاه سرت کنی! سوز بخوره به شقیقههات حتما سینوزیت میگیری، نرفته برت میگردونن!
- چشم.
- خوراکی خوردی یادم کن!
- مگه دارم میرم اردو؟!
صدایم خشدار میشود: زود به زود زنگ بزنیا، باشه؟
- چشم خواهر من! حواسم هست!
ادامه دارد....
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
7.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ماجرای مرد مرموزی که همواره با ظریف بود!
🔻آن مرد کیست و از کجا ماموریت داشت؟
#شبکه_نفوذ
#باند_نیویورکیها
pedarefetneh
🍁〰🍂
@Alachiigh
⚜امام على عليه السلام⚜
➖گذشته ی امروزت، سپرى شد
➖ آينده اش، مورد ترديد است
➖ زمان حال ،غنیمت است
《ماضي يَومِكَ فائتٌ، وآتيهِ مُتَّهَمٌ، ووَقتُكَ مُغتَنَمٌ 》
📚غررالحكم، حدیث 9840
#مثبت_اندیشی
🍁〰🍂
@Alachiigh
#کلام_نور
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۲۸۸ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹روحانی شهيد صادق گنجی🌹
رایزن فرهنگی ایران در پاکستان
.
انگار مي دانست كه قرار است شهيد شود. چند هفته پيش از شهادت، با اشاره به قبول قطعنامه به سيد بزرگوار شهيد آويني گفت "براي كساني كه بخواهند هنوز در شهادت باز است" و پس از شهادت، يكي از روزنامه هاي پاكستان به نقل از او در يكي از مراسم هاي توديعش نوشت:
"هنگام جدايي من از لاهور حادثه اي كوچك رخ خواهد داد" (و البته كه براي ما بزرگ بود). بالاخره با وجود تهديدات فراوان، او در حالي كه از آخرين و پنجاه و پنجمين مراسم توديعي كه از طرف ادبا، شعرا و نويسندگان پاكستان در هتل اينترنشنال لاهور به افتخارش برپا مي شد بيرون مي آمد توسط گروهك سپاه صحابه به ضرب گلوله به شهادت رسيد و لاهور براي هميشه از خون پاكش گلگون گشت.
صادق كه ترور شد انگار لاهور گيج بود.
بيش از سه هزار نفر از مردم گريان و مبهوت مقابل خانه ي فرهنگ ايران تجمع كردند و صبح روز بعد، روزنامه ها و نشريات پاكستاني خبر شهادتش را با القابي مثل
"قلب تپنده ي لاهور رفت"، "فاتح لاهور به ضرب گلوله كشته شد" و امثالهم تيتر كردند.
شهيد هميشه گشاده رو و البته مهمان نواز بود. گاهي زنگ درب خانه فرهنگ ايران، نيمه شب ها هم به صدا در ميامد و او براي حل اختلافات مردم محلي و حتي زن و شوهرها دفتر كارش را باز مي كرد و در آنجا ساعتها با آنها صحبت مي كرد تا مشكل رفع شود.
⭐️سالگرد شهادت امروز ۲۸ آذر
⭐️شادی روح پاک همه شهدا فاتحه و صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh