324.1K
━━━━💠🌸💠━━━━
🇮🇷 #ثامن🇮🇷
#پرسش_و_پاسخ
👈🏻👈🏻 چرا امام خامنهای در سخنرانیهای اخیر از جهاد تبیین به عنوان جهاد عظیم این روزگار یاد کرده و بسیار روی آن تاکید کرده اند؟ آیا این جهاد بر همه واجب است؟
✅ پاسخ را در صوت بالا #بشنوید🎧
🎙 آقای دکتر حسینی،
کارشناس مسائل سیاسی
#روشنگری
#دهه_فجر
━━━━💠🌸💠━━━━
🍁〰🍂
@Alachiigh
274.3K
━━━━💠🌸💠━━━━
🇮🇷 #رزمایش ثامن 🇮🇷
#پرسش_و_پاسخ
👈🏻👈🏻 چرا مجرمین و دزدان اقتصادی محاکمه نمی شوند؟ مثل روحانی و بقیه افرادی که ضربه به این نظام زدند؟
این مردم فقیر هستند که بیشتر از همه صدمه میبینند. اگه یکی از مسئولین متخلف اعدام میشد، حساب کار دست بقیه هم میآمد. ولی چون نظارتی نیست بقیه هم دارند دزدی میکنند!
✅ پاسخ را در صوت بالا #بشنوید🎧
🎙 آقای دکتر حسینی،
کارشناس مسائل سیاسی
#روشنگری
#دهه_فجر
━━━━💠🌸💠━━━━
🍁〰🍂
@Alachiigh
361.9K
━━━━💠🌸💠━━━━
🇮🇷 #رزمایش_ثامن 🇮🇷
#پرسش_و_پاسخ
👈🏻👈🏻 دستاوردهایی که برای انقلاب اسلامی میفرمایید قبول...
ولی ما داریم سفرهمون رو میبینیم که هر روز کوچکتر میشه و جوانهامون که بیکار موندن و توان مالی برای ازدواج ندارند... انقلاب برای نان شب ما و جوانهای ما قراره چکار کنه؟؟
✅ پاسخ را در صوت بالا #بشنوید🎧
🎙 آقای دکتر حسینی،
کارشناس مسائل سیاسی
#روشنگری
#دهه_فجر
━━━━💠🌸💠━━━━
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی تو هرگز 🌺 #قسمت 4⃣2⃣ علی اومد به خوابم ... بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین ... - ازت درخ
🌺 بی تو هرگز 🌺
#قسمت 5⃣2⃣
تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رفتن راضی کنه ... اشک توی چشم هام حلقه زد ... پارچ رو برداشتم و گذاشتم توی یخچال ...
دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ...
- بی انصاف ... خودت از پس دخترت برنیومدی ... من رو انداختی جلو؟ ... چطور راضیش کنم وقتی خودم دلم نمی خواد بره؟
برای اذان از اتاق اومد بیرون که وضو بگیره ... دنبالش راه افتادم سمت دستشویی ... پشت در ایستادم تا اومد بیرون... زل زدم توی چشم هاش ... با حالت ملتمسانه ای بهم نگاه کرد ... التماس می کرد حرفت رو نگو ... چشم هام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم ...
- یادته 9 سالت بود تب کردی ...
سرش رو انداخت پایین ... منتظر جوابش نشدم ...
- پدرت چه شرطی گذاشت؟ ... هر چی من میگم، میگی چشم ...
التماس چشم هاش بیشتر شد ... گریه اش گرفته بود ...
- خوب پس نگو ... هیچی نگو ... حرفی نگو که عمل کردنش سخت باشه ...
پرده اشک جلوی دیدم رو گرفته بود ...
- برو زینب جان ... حرف پدرت رو گوش کن ... علی گفت باید بری ...
و صورتم رو چرخوندم ... قطرات اشک از چشمم فرو ریخت ... نمی خواستم زینب اشکم رو ببینه.....
تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طریق سفارت انجام داد ... براش یه خونه مبله گرفتن ... حتی گفتن اگر راضی نبودید بگید براتون عوضش می کنیم ... هزینه زندگی و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود ...
پای پرواز ... به زحمت جلوی خودم رو گرفتم ... نمی خواستم دلش بلرزه ... با بلند شدن پرواز، اشک های من بی وقفه سرازیر شد ... تمام چادر و مقنعه ام خیس شده بود ...
بچه ها، حریف آرام کردن من نمی شدن
#ادامه_رمان_به_روایت_زینب
نماینده دانشگاه برای استقبالم به فرودگاه اومد ... وقتی چشمش بهم افتاد، تحیر و تعجب... نگاهش رو پر کرد ... چند لحظه موند ... نمی دونست چطور باید باهام برخورد کنه..
سوار ماشین که شدیم ... این تحیر رو به زبان آورد ...
- شما اولین دانشجوی جهان سومی بودید که دانشگاه برای به دست آوردن شما اینقدر زحمت کشید ...
زیرچشمی نیم نگاهی بهم انداخت ...
- و اولین دانشجویی که از طرف دانشگاه ما ... با چنین حجابی وارد خاک انگلستان شده ...
نمی دونستم باید این حرف رو پای افتخار و تمجید بگذارم ... یا از شنیدن کلمه اولین دانشجوی مسلمان محجبه، شرمنده باشم که بقیه اینطوری نیومدن ...ولی یه چیزی رو می دونستم ... به شدت از شنیدن کلمه جهان سوم عصبانی بودم ... هزار تا جواب مودبانه در جواب این اهانتش توی نظرم می چرخید ... اما سکوت کردم ... باید پیش از هر حرفی همه چیز رو می سنجیدم ... و من هیچی در مورد اون شخص نمی دونستم ...
من رو به خونه ای که گرفته بودن برد ... یه خونه دوبلکس ... بزرگ و دلباز ... با یه باغچه کوچیک جلوی در و حیاط پشتی... ترکیبی از سبک مدرن و معماری خانه های سنتی انگلیسی ... تمام وسایلش شیک و مرتب
فضای دانشگاه و تمام شرایط هم عالی بود ... همه چیز رو طوری مرتب کرده بودن که هرگز ... حتی فکر برگشتن به ذهنم خطور نکنه ... اما به شدت اشتباه می کردن ...
هنوز نیومده دلم برای ایران تنگ شده بود ... برای مادرم ... خواهر و برادرهام ... من تا همون جا رو هم فقط به حرمت حرف پدرم اومده بودم ... قبل از رفتن ... توی فرودگاه از مادرم قول گرفتم هر خبری از بابا شد بلافاصله بهم خبر بده ... خودم اینجا بودم ... دلم جا مونده بود ... با یه علامت سوال بزرگ ...
- بابا ... چرا من رو فرستادی اینجا؟ ...
به روایت همسر و دختر شهید
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
گروه
💚جمهوری اسلامی در مسیر تمدن سازی💚
🌺اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌺
🌺بسم الله الرحمن الرحیم🌺
جمهوری اسلامی؟
مسیر؟
تمدن سازی؟
قالب؟
محتوا؟
هدف؟
آسیبها و خطرات؟
مزایا و برکات؟
بحث آزاد.
دعوت و عضوگیری برای همه آزاد.
نقد و انتقاد با حفظ حریم افراد واحترام متقابل.
مشمول قوانین فضای مجازی کشور.
هم افزا و دلسوز هم باشیم.
https://eitaa.com/joinchat/658047132Ca9b9a63953
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۳۳۲ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🍁〰🍂
@Alachiigh
🌹 شهید حسین جمالی🌹
✍برادرش میگوید: زمستان بود و من و حسین در میدان امام حسین تهران قدم میزدیم، یک خانمی با فرزندش در کنار خیابان نشسته بود و جوراب میفروخت، از کنار آن میگذشتیم که حسین ایستاد و تمام جوراب های آن خانم را خرید و هزینه ای بیشتر از قیمت جورابها پرداخت کرد از حسین پرسیدم مابقی پولت چی؟ گفت تمام جورابها را خریدم که با بچه ی کوچکش اینجا ننشیند.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اهدای انگشتر سردار دلها به محمد کاسبی ( هنرپیشه کشورمون)
🔹فرزندان شهید سلیمانی ضمن عیادت از «محمد کاسبی» انگشتر حاج قاسم را به این هنرمند پیشکسوت هدیه دادند..و....
#هنرمند #انگشتر
#محمد_کاسبی
#سردار_دلها
🍁〰🍂
@Alachiigh
♦️توجه📣
♦️ توجه📣
♦️ توجه📣
💐اعلام برندگان مسابقه فرهنگی ریحانه النبی💐
ضمن عرض تبریک فرارسیدن #ماه_رجب و #میلاد_امام_محمد_باقر علیه السلام
و #ایام_الله_دهه_فجر
و تشکر فراوان از همراهان عزیزی که در مسابقه
فرهنگی #ریحانه_النبی شرکت کردند
اسامی عزیزان که به قید قرعه انتخاب شدند
اعلام می گردد
⚜⚜👇👇👇⚜⚜
🌺خانم آرزو توکلی-اصفهان- ۵۰۰۰۰ تومان
🌺آقای هاشم اکبری-صفاشهر شیراز ۵۰۰۰۰تومان
🌺خانم مریم زابلی-خراسان جنوبی ۵۰۰۰۰تومان
🌺خانم فاطمه جوانبخت-نهبندان ۱۰۰۰۰تومان شارژ
🌺خانم زهره مزروعی-اصفهان ۱۰۰۰۰تومان شارژ
🌺خانم سمیه اکبری-شیراز ۱۰۰۰۰ تومان شارژ
تبریک به منتخبین عزیز👏👏💐
🔴🔴برای دریافت هدیه بزودی اطلاع رسانی خواهد شد 🔴🔴
👇👇👇👇👇
⭐️⭐️همراه ما باشید در مسابقه فرهنگی
#ایام_الله_دهه_فجر ( بزودی )⭐️⭐️
⚜شبهای انقلاب⚜
🎖ادمین پیشنهاد، انتقاد و مسابقه👇
@nilofarane56
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 هرسال به مناسبت پیروزی انقلاب #اسلامی !
تشکر میکنیم از خانمایی که بدترین پوشش رو دارند !
👌👌پیشنهاد دانلود
🍁〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ویدیو تکاندهنده از لحظه شهادت پلیس توسط ارازل اوباش
شاید پیش خودتون بگید بابا تو که اسلحه داری، چرا صبر میکنی با قمه و چاقو بهت حمله بشه؟
چرایی این قضیه رو فقط نیروهای پلیس متوجه میشن، وقتی حتی برای دفاع از خودشون نمیتونن شلیک کنن! چون قانون درست درمونی در دفاع از پلیس وجود نداره و با همون شلیک یا به عنوان قاتل بازداشت میشن یا دیگه خیلی خوششانس باشن فقط تو فضای مجازی میگن پلیس یک جوان بیگناه را کشت!!
🔴🔴فیلم 👆لحظه شهادت پلیس خیلی غم انگیزه . پلیسی که جرات استفاده از سلاحش در مقابل شرور قمه بدست رو نداره ..
چون ممکلتی که قوانینش داخل تلگرام و اینستا و توییتر توسط مشتی غربزده و سلبریتی هرزه نگار به سخره گرفته بشه و تضعیف بشه همینه...
سید هادی
#بیداری_ملت
🍁〰🍂
@Alachiigh
⭕️ یکی از ثمرات مهم انقلاب اسلامی این بود که از دیدن چنین ننگ بزرگی، رسیدیم به سیاست اخراج آمریکا از منطقه، و هم اکنون زمان آن رسیده است که بر سر در خاورمیانه نوشته شود: ورود تروریست های آمریکایی و سگ ممنوع!
#ایرات_قوی
#دهه_فجر
✅ بصیرت
🍁〰🍂
@Alachiigh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️⚠️این تنها گوشه ای از خدمات *محمدرضاپهلوی* به میهن و ملت است
دشمنان ایران بدانند این خدمات را 😃
تاریخ قاضی منصف و صادقی است👌
#دهه_فجر
#دشمنان_ایران
🍁〰🍂
@Alachiigh
🍃🌹🍃
💢نشست تصویری مجازی
💯 با حضور حجتالاسلام راجی
( مدیر اندیشکده راهبردی سعداء و نویسنده کتاب پر تیراژ صعود چهل ساله)
🍀موضوع : جهاد تبیین و رسالت جامعه انقلابی در گام دوم انقلاب 🇮🇷
🍃🌹زمان : شنبه ۱۶ بهمن ماه .
ساعت : ۲۰:۴۵
⭕️لینک ورود به وبینار (در پیامرسان روبیکا):
https://rubika.ir/roshana_ir
🍁〰🍂
@Alachiigh
ای کعبه ی دل_۲۰۲۲_۰۲_۰۴_۱۹_۳۴_۴۴_۱۳۹.mp3
5.2M
🖤🥀🥀🥀
نه همی جای تو در سامره تنها باشد
که به دلهای محبان تو جای تو بود
دیده گریان نشود روز جزا در محشر
هر که گریان به جهان بهر عزای تو بود
🏴شهادت جانسوز امام هادی(ع) تسلیت باد
🖤🥀🥀🥀
🎙ای کعبه دل کوی تو یا حضرت هادی یاحضرت هادی
کربلایی حسین طاهری
🙏التماس دعا از همراهان عزیز
🏴پیشنهاد دانلود بسیار زیبا
#شهادت_امام_هادی
#مظلوم
#هیئت_مجازی
🍁〰🍂
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌺 بی تو هرگز 🌺 #قسمت 5⃣2⃣ تازه می فهمیدم چرا علی گفت ... من تنها کسی هستم که می تونه زینب رو به رف
🌺 بی تو هرگز 🌺
#قسمت 6⃣2⃣
دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ...
اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ... تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد ...
جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود ... همه چیز، حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود ...
از چینش و انتخاب وسائل منزل ... تا ترکیب رنگی محیط و ... گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد ...
حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ...
هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ...
- چرا بابا؟ ... چرا؟ ...
توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم ... بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید ... اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان ...
همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... اما ...
آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی ...
چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم ...
حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد ... مرد بود ...
برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم ...
- اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حالا مگه چه اتفاقی می افته ... اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواست خدا این بوده که بیای اینجا ... اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل ... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده ...
شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم ...
- بابا ... من رو کجا
فرستادی؟ ... تو ... یه مسلمان شهید... دختر مسلمان محجبه ات رو ...
آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... چشم هام رو بستم ... - خدایا! توکل به خودت ... یازهرا ... دستم رو بگیر ...
از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم ...
پرستار از داخل گوشی رو برداشت ... از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم ... شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست ... و ...
از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود ... اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست ... از راه غلط جلو برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ...
به روایت همسر و دختر شهید
✨جھتِ مطالعہے هࢪ قسمٺ از رمانها؛
1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیسٺ
#ادامه_دارد
#داستان_شب
🍁〰🍂
@Alachiigh
🔴ولی شما ( خوانندگان این مطلب)
مثل حسن خمینی بیبخار نباشید موقعی که دهباشی به باباتون توهین میکنه شما سکوت کنید
🍁〰🍂
@Alachiigh
💝 شمیم مهربانی 💝
🌸🍀 کانالی برای درک و تجربه یک زندگی 👇
شاد 😂 ، لذت بخش 💋 ، عاشقانه 💕 و پایدار ⛱
🌸🍀 مشارکت در تولید و انتشار محتوا 👈 ارسال به آیدی @rkhati در پیام رسان ایتا
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
O God, hurry up, Lolik Al-Faraj
🌺🍀🏃♀🏃♀🏃♂🏃♂ #شمیم_مهربانی 🍀🌺
https://eitaa.com/joinchat/2554855445C5f37156b28