eitaa logo
آلاچیق 🏡
1.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
3.7هزار ویدیو
59 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بسم‌الله» مصداق بارز تحریف و تقطیع، موجودات غربزده‌ای مانند هستند... این‌ها برای اثبات تفکر گندیده‌شان، تاریخ را که هیچ؛ اتفاقاتی که امروز جلوی چشم همه رخ داده را هم تحریف و تقطیع می‌کنند! نادان نمی‌گوید تا پیش از توقیف دو نفتکش یونانی توسط دلاورمردان ، دولت یونان قصد داشت نفت ایران را به آمریکا منتقل کند، آن وقت صحبت از دمکراسی می‌کند... ⚠️راستی جناب ، آیا در مهد دمکراسی که سالیانی است کاسه لیسیش هستید، برای شلیک ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایرانی در سال 1367 که باعث کشته شدن 290 مرد و زن و کودک شد، دادگاهی برگزار شد؟ یا اینکه در عوض این کشتار ناجوانمردانه، مدال لیاقت بر گردن ناخدای ناو انداختند؟ همینقدر وقیح هستید! همینقدر بی‌انصاف هستید! همینقدر... ✍️ تحلیل سیاسی 🎋〰🍃 @Alachiigh
⭐️خلاصه ای از ویژه برنامه های در خردادماه به شرح زیر میباشد👇 ⚜برگزاری جشن میلاد حضرت معصومه(س) ⚜برگزاری مسابقات ویژه روز دختر ⚜برگزاری اردوی خانه خلاقیت و رستوران ⚜کارگاه سبک زندگی ⚜برگزاری جشن کودکان امام رضایی (ع) ⚜برگزاری جشن میلاد امام رضا علیه السلام 👈و طبق روال هر هفته : برپایی کلاسهای صالحین شامل : 〰قرائت زیارت جامعه کبیره 〰کلاسهای احکام 〰کارگاه آموزشی اخلاق در خانواده 🎋〰🍃 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 👆 🔷مریلا زارعی بازیگر فیلم هناس:: منصف باشیم و اگر مسئولی در کشور در تدابیر خود دچار خلل می‌شود و اشتباه می‌کند به قیمت کل سیستم نگذاریم و یادمان نرود که آدم‌هایی به خاطر ما رفته‌اند و خون داده‌اند. 🎋〰🍃 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ببینید| تفاوت جایگاه زن در مسیر رئیس جمهور در غرب و ایران ⬆️در لس‌آنجلس آمریکا در مسیر عبور خودروی «بایدن» ⬇️در چهارمحال و بختیاری در مسیر عبور خودروی 🎋〰🍃 @Alachiigh
آلاچیق 🏡
💞 #عاشقـــانه_دو_مدافـــع💞 📚 #قسمت_بیست_نهم _اردلان اومد تو اتاقمو گفت... اسماء پاشو بریم بیروݧ با
💞 عاشقـــانه_دو_مدافــــع💞 _غرق در افکارم بودم که یدفعه بابا وارد اتاق شد بہ احترامش بلند شدم إ اسماء بابا هنوز آماده نشدے؟ از بابا خجالت میکشیدیم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم_الاݧ آماده میشم باشہ حالا بیا بشیـݧ کارت دارم _چشم اسماء جاݧ بابا اگہ تا الاݧ نیومدم پیشت و درمورد انتخابے کردے نظرے بدم یا باهات حرف بزنم واسہ ایـݧ بود کہ اطمیناݧ داشتم دخترے کہ مـݧ تربیت کردم عاقلانہ تصمیم میگره و خانوادشو روسفید میکنہ. _الاݧ میخوام بهت بگم بابا مـݧ تا آخر پشتتم اصلا نگراݧ نباش مامانتم همینطور دستمو گرفت و گفت: چقد زود بزرگ شدے بابا _بغضم گرفت و بغلش کردم و زدم زیر گریہ نمیدونم اشک شوق بود  یا اشک غم اشکامو پاک کرد و گفت إ اسماء مـݧ فکر کردم بزرگ شدے دارے مث بچہ ها گریہ میکنے؟ _پاشو پاشو آماده شو الاݧ از راه میرسن.. کمدمو باز کردم  یہ مانتوے سفید با روسرے گل بهے کہ مامان بزرگ از مکہ آورده بودو سر کردم _با یہ چادر سفید با گلهاے ریز صورتے زنگ خونہ بہ صدا در اومد از پنجره بیرونو نگاه کردم علے با ماماݧ و باباش و خواهرش جلوے در وایساده بودݧ یہ کت و شلوار مشکی با یہ پیرهن سفید تنش بود _یہ دستہ گل یاس بزرگ هم دستش بود سرشو آورد بالا و بہ سمت پنجره نگاه کرد سریع پرده رو انداختم و اومدم اینور صداے یا اللہ هاے آقایوݧ و میشنیدم _استرس داشتم نمیتونستم از اتاق برم بیروݧ ماماݧ همراه با ماماݧ بزرگ اومدݧ تو اتاق مامان:بزرگ بغلم کردو برام "لا حول ولاقوه الاباللہ" میخوند _ماماݧ هم دستمو گرفت و فشرد و با چشماش تحسیـنم میکرد وارد حال شدم و سلام دادم. علے زیر زیرکے نگاهم میکرد _از استرس عرق کرده بودو پاهاشو تکوݧ میداد مادرش و خواهرش بلند شدند اومدند سمتم و بغلم کردند پدرش هم با لبخند نگاهم میکرد _بزرگتر ها مشغول تعییـݧ مهریہ و مراسم بودند مهریہ مـݧ همونطور کہ قبلا بہ مادرم گفتہ بودم یک جلد قرآن چندشاخہ نبات و ۱۴سکہ بهار آزادے بود سفر کربلا و مکہ هم بہ خواست خوانواده ے علے جزو مهریم شد _همہ چے خیلے خوب پیش رفت و قرار شد فردا خطبہ ے محرمیت خونده بشہ تا اینکہ بعدا مراسم عقد رو تعییـݧ کنــن بعد از رفتنشوݧ هر کسے مشغول نظر دادݧ راجب علے و خوانوادش شد بے توجہ بہ حرفهاے دیگراݧ دست گل و برداشتم گذاشتم تو اتاقم _مث همیشہ اتاق پر شد از بوے گل یاس شد احساس آرامش خاصے داشتم . ساعت ۸ و نیم صبح بود مامانینا آماده جلوے در منتظر مـݧ بودݧ تا بریم محضر چادرم و سر کردم و رفتم جلوے در اردلاݧ در حال غر زدݧ بود: اسماء بدو دیگہ دیر شد الاݧ میوفتیم تو ترافیک دستشو گرفتم کشوندمش سمت ماشیـݧ و گفتم:ایشالا قسمت شما خندید و گفت :ایشالا ایشالاـ _علے جلوے محضر منتظر وایساده بود... ✍خانم.علـــی.آبادی ⭐️برای خواݩدݩ‌هرقسمٺ‌از رماݩ‌1صݪواٺ‌ به نیت فرج اݪـزامیسٺ 🎋〰🍃 @Alachiigh
عمر کوتاه است … فرصت نگاه کردن ، از تمامی پنجره های زندگی را ندارم ، تصمیم گرفته ام فقط از یک پنجره ، به زندگی نگاه کنم … و آن هم پنجره امید … ! ⭐️⭐️⭐️ 🎋〰🍃 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۴۳۰ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🎋〰🍃 @Alachiigh
🌹شهید محمد بابایی🌹 "کونیکو یامامورا"مادر ژاپنی ِ شهید : ✍دو هفته بعد از تشییع و خاکسپاری پیکر محمد، ساکش را برایم آوردند. در میان وسایلش وصیت‌نامه‌اش بود. در وصیت نامه‌اش نوشته بود که هر نفر به دلیلی از دنیا می‌رود. هر نفر با دلایل مختلفی همچون تصادف، سقوط از کوه و… فوت می‌کند. چه بهتر است که این مرگ بر اثر شهادت باشد. پس از خواندن وصیت‌نامه قلبم در حال انفجار بود. مرتب با دست به سینه‌ام می‌زدم. آنجا فهمیدم که فلسفه سینه زدن برای امام حسین‌ (ع) آرامشی است که انسان پیدا می‌کند. بی‌تابی‌هایم برای محمد، با دیدن یک خواب از بین رفت. در ماه مبارک رمضان خواب دیدم که در خانه به صدا درآمد. پشت در، مردی همراه با یک دختر سه ساله ایستاده بود که خطاب به من گفت: «این دختر محمد است.» با تعجب گفتم محمد ازدواج نکرده بود. آن مرد ادامه داد: «به پشت سرت نگاه کن.» زمانی که برگشتم کوه و درختانی را پشت سرم دیدم. در میان درختان خانه‌ای بود که محمد و همسرش در آن زندگی می‌کردند.» ناگهان از خواب بیدار شدم. با دیدن خانه و آرامش محمد، من نیز آرام گرفتم. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰🍃 @Alachiigh