فاطمه گفت: علی..گریه کن!
برای من گریه کن... ولی زینب که اومد دیگه گریه نکنیااا
زینب طاقت نداره اشک تورو ببینه(((((:
شب ضربت خوردن،وقتی حسن و حسین زیربغلشو گرفته بودن تا رسیدن دم در خونه علی گفت:
بزارید خودم وارد خونه بشم...زینب طاقت نداره منو اینجوری ببینه🥲
وقتی حسن مسموم شد، وقتی پاره های جگرش توی تشت میریخت تا پای زینب میومد میگفت:
_این تشتُ ببرید، زینب نباید ببینه! زینب طاقتش رو نداره🥺
Mohammad Hossein Haddadian - Halalam Kon.mp3
3.5M
اگه یه چند روز دیگه میموندی
۱۹ سالت میشد عزیزم💔
هدایت شده از 🚩❤حبالحسینیجمعنا❤🚩
5.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خندهات باز نماید
گره از کار علی(ع):(❤️🩹