حسنین وارد خانه شدند، دیدن مادر ملحفه سفید روی صورت انداخته!
پارچه کنار زدن حسن میگفت: یا اماه؟
حسینش صورت به کف پای مادر گذاشت و گفت: مادر، کلمینی🥺
دیدن مادر جواب نمیده،هراسون دویدن سمت مسجد به پدرشون گفتن بابا مادر تمام شد...😭مادر رفت..
#فاطمیه_محفل
گفتن که علی با صورت خورد زمین!💔
مگه راه خونه تا مسجد چقدر بود که چندین بار خورد زمین... خودشو رسوند بالاسر زهراش؛
_فاطمه جان؟..زهرا جان؟
هرچی صدا زد دید جواب نمیده، چشماش رو باز نمیکنه.
دستهاش رو زمین گذاشت و صورتش رو به صورت فاطمه چسباند و گفت:
_زهرا جان؟
أنا علی...من علیم💔
#فاطمیه_محفل
حسن به مادر گفت
_مادر، اینهمه برای دیگران دعا کردی، یک دعا هم برای خودت بکن..
گفت: میخوای برای خودم دعا کنم؟برو همه رو جمع کن..
حسنش با شوق که مادر میخواد برای خودش دعا کنه رفت همه رو دور بستر مادر جمع کرد
علی، حسین، زینب ، ام کلثوم...
گفتن مادر مستجاب الدعوه ست، اگر برای خودش دعا کند حتما شفا میگیرد...💔
مادر به سختی توی بستر نشست گفت:
_ همه دست هاتون ُ بگیرید بالا میخوام دعا کنم..
تا همه دست هاشون گرفتن بالا زهرا گفت : اللهم عجل الوفاتی(((((:💔
اینجاست که میگه:
اگه زهرا، عجل وفاتی ُ نمیخوندی...
اگه یه چند روز دیگه میموندی،
۱۹ سالت میشد عزیزم💔:)
#فاطمیه_محفل
صدای گریه مردی غریب میآید
تو میروی همهجا بوی سیب میآید
تو رفته بودی و شب و بود و آسمان، بیماه
به عزت و شرف لاالهالاالله..
هدایت شده از 🚩❤حبالحسینیجمعنا❤🚩
نماهنگ خونه ی نو.mp3
13.61M
خونهی من که خیلی اذیت شدی ؛
خونهی نو مبارکه عزیزم . . 💔 :)