من همان خشت فرو ریخته از زلزله ام
که دگر نیست در اندیشه ی برپایی خویش
#مرتضیدرویشی
از هرچه هست و نیست گذشتم ولی هنوز
در مرز چشمهای تو گیرم...فقط همین !
#محمدعلیبهمنی
دل به خون میغلتد از یادِ تبسمهای یار
همچو آن زخمی که بر رویش نمکدان بشکند
#بیدلدهلوی
جدا کردند آدمها، مرا از تو، تو را از من
تو دریایی و من ساحل، نخواهی شد جدا از من
#علیرضابدیع
بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت
وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد..
#حامدعسکری
در قلب کویر من تو سیلی نشدی
درگیر به عشق آه خیلی نشدی
مجنون شدم و چگونه می فهمیدم
تو هیچ زمان شبیه لیلی نشدی
#نوروزرمضانی