فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسین جان
تو هم اونقدر بگرد... 😭
سلام علیکم💐
سی و هفتمین روز از چله 🌟 بیست و چهارم🌟 مهمان سفره شهید🌷علی حیدری 🌷 هستیم.
من کمتر #عطر خریده ام، هر بار میخواستم معطّر شوم،
از ته دل میگفتم:«حسین جان» آنگاه فضا معطر میشد‼️:)
🌱قسمتی از وصیت نامه📝 #شهید_علی_حیدری
#شهید_علی_حیدری
تاریخ ولادت: 1344
تاریخ شهادت: 22/12/1363
محل شهادت: جزایر مجنون
مزار پاک شهید: قطعه 27 ردیف 136 شماره 10
علی به سه امام معصوم علاقه خاص داشت،امام حسین(ع)، امام رضا(ع) و حضرت حجت(عج). ائمه(ع) هم از همان اول که بچه چهار ساله بود عنایت خاصی به این بچه داشتند.
ما در کرمانشاه بودیم که علی چهار ساله داشت. این قضیه فکر می کنم به سال 1348برمی گردد. یک شب سراسیمه،علی از خواب بلند شد. (اون موقع خانه ها کوچک و بچه ها نزدیک به هم می خوابیدند.) با سروصدای علی، من و پدرم هم یکدفعه سراسیمه از خواب بلند شدیم و پدرم با نگرانی گفت: علی علی چه شده؟!
دیدیم علی با چهره برافروخته و هیجان زده می گوید: آقا نگاه کن همه معصومین و دوازده امام اینجا نشسته اند، حضرت محمد(ص) هم آنجا است و قرآن می خوانند. درحالیکه علی همینطور گریه می کرد، او را در آغوش گرفتیم و سعی می کردیم آرامش کنیم.
برادر شهید می گوید :
👇 👇
پیش بینی شهادت
از زمانیکه من به سربازی رفتم رابطه علی با بنده کم شد. قبل از آن، یک بار علی به من گفت: محمد بیا من یک چیزی برایت تعریف کنم، گفتم چیه؟(این قضیه برمی گردد به سال 62) گفت: محمد، امام رضا(ع) به خوابم آمد و گفت که سال آینده اسفندماه میای پیش ما.
من راستش به خاطره ایمان ضعیفم آن را باور نکردم و گفتم، علی نگران نباش فکر نمی کنم این اتفاق بیافتد. به هر حال هیچ کس تاریخ مرگ خودش را نمی داند. گفت: حالا من به شما گفتم که بدانی امام رضا را به خواب دیدم و با همدیگر خیلی صحبت کردیم.
دقیقاً همین اتفاق افتاد.اسفند سال بعد، علی به شهادت رسید.
برادر شهید می گوید : 👇 👇
علی درخاطره ای برای من تعریف می کرد که یک بار با بچه های مسجد جامع خزانه بخارایی به مشهد رفته بودند. آن موقع هم زمانی بود که من تهران نبودم و خیلی علاقه داشتم که با آنها همراه شوم. بعد علی به اتفاق بچه ها به مسجد جامع گوهرشاد برای شرکت در مراسم دعای کمیل می رود.
مشغول دعای کمیل که می شوند علی میگوید: من یکدفعه امام زمان(عج) را دیدم، آمد با من از نزدیک صحبت کرد و به من گفت:علی به بچه ها بگو من الان اینجا هستم و اگر چیزی می خواهند، از من بگیرند. بعد میگوید: من به فرد کناری خودم که مشغول خواندن دعا بود،(آقای حجت رستمی) گفتم: حجت، الان امام زمان(عج) اینجاست و به من میگوید از بچه بخواهید اگر خواسته ای دارند برایشان برآورده کنم. گفت: این را که گفتم، مجلس دگرگون شد.
یک روز دعای کمیل بود ومن هم شرکت کردم. یک مقدار دیرتر رسیدم، وسط دعا بود. شروع به خواندن دعا کرده بودم که یکدفعه متوجه شدم صدای کسی از وسط مسجد آمد، داد و فریاد میزد، افتاده بود روی زمین و اسم شهدا رو می برد، اصغر، ناصر و... .
نگران شدم و جلو رفتم،علی بود. وقتی دوستان علی، مرا دیدند گفتند: محمدآقا شما ناراحت نباش این اتفاقات در مورد علی خیلی عادی است و ما هر بار این اتفاقات را می بینیم. سپس به او آب دادند و حالش بهتر شد ولی همچنان در حالت خودش بود. باور کنید آنقدر با توجه نماز و دعا می خواند که در آن لحظه انگار هجرت می کرد به آن دنیا و همه را می دید.
علت اصلی حضورعلی در جبهه این بود که امام خمینی(ره) را خیلی قبول داشت و گفته های رهبری برایش حجت بود. امام خمینی(ره) را نائب برحق امام زمان(عج) می دانست.
یکی از علتهای مهمی که علی علاقه داشت به جبهه برود و جبهه را پلکان ترقی معنوی خویش می دانست این بود که فرمانبرداری کند و احساس وظیفه می کرد.
من یادم هست یک بار پدرم به او گفت: اگر می شود شما دیگر به جبهه نرو، بس است دیگر، چند باررفتی، دیگر وظیفه از شما ساقط شده. علی گفت: آقا جان شما که نمی روید، محمد هم که میگویید زن و بچه دارد، آن یکی هم که نمی تواند برود، من هم که میگویید نروم، پس چه کسی برود؟ چه کسی برود از این کشور دفاع کند؟ دیگر پدرم واقعاً محکوم شد و هیچ چیزنتوانست بگوید.
این بزرگواران در مقابل فرمان رهبری احساس وظیفه می کردند و آن فرمان را به جان و دل می پذیرفتند. دیگر اینکه جبهه های ما فقط جنگ نبود و واقعاً انسان سازی بود.
او می خواست به یک معنویتی برسد و پایگاه معنویتی داشته باشد که این پایگاه معنوی را در جبهه ها می دید. دوستانی که با او بودند نیز به لحاظ اخلاق و عمل جزء بهترین ها بودند و در نهایت به شهادت رسیدند.
می گفت شنیدم که اگر بعد از نمازت آیه الکرسی و قل هوالله بخوانی نمازت بیشتر قبول میشود.
هرروز میآمد و به یکی از ستونها تکیه میداد. کتابی را برمیداشت و یک صفحه ازآن را میخواند و بعد از کمی تأمل میرفت. مدتی مراقبش بودم که متوجه شدم او هر روزهمان کتاب را و همان صفحه را میخواند. کارش برایم خندهدار بود. کنجکاو شدم و ازاو پرسیدم: پسر خوب این چه کاریه که میکنی، چرا کتاب را تا آخر نمیخوانی؟! گفت: «تا زمانی که نتوانم دستورات و مطالب همان یک صفحه را انجام دهم، صفحه بعد رامطالعه نمیکنم.»
پادگان ابوذر، علی کارهای خطاطی را انجام میداد،هنرمند بود در همه چیز. یه روزتب کرد بعد فهمیدم مسؤولش گفته یک پارچهنویسی فوری داریم و او نتوانسته بود به نماز جماعت برسد، به خاطر همین تب کرد!
وقتی علی میخواست برای شهادت برود، لباسهای نو خودش را درآورد، گفت: نکند مال بیتالمال خراب شود!
فرازهایی از وصیت نامه شهید 👇👇
خدا تو میدانی که من به خاطر بهشت نیامدهام. بهشت تو مال آنهایی که خدا را به خاطر عبادت و از ترس جهنم گناه نمیکنند.
الله من، و ای معشوق من، بنده تو دیگر در عشق تو سخت، آنقدر در وصالت سوختم تا منیت و شیطان را به وسیله آتش عشق ذوب نمودم آنگاه رو به سوی جانان کردم، خدایا مرا دیگر زندگی شیطان بس است، من تو را میخواهم، چه کنم من به آن زندهام که روزی پیش تو میآیم و اگر اینطور نبود خیلی پیش از اینها مرده بودم. الله من گناهانم را به وسیله حسینت پاک کردم و از دریای پرتلاطم مادیات به وسیله کشتی حسینت گذشتم. الله من، دوستت دارم چه کنم؟ الله دیگر اگر مرا به جهنم بری آتش احساس کوچکی میکند در برابر آتشسوزش و عطش و تب هجران درون من. آری هر کس خود را به چیزی دل خوش کرده است. بنده عامی هم خود را به خدا دل خوش کردهام" .من خیلی کمتر عطر خریدهام زیرا هر وقت بوی عطر میخواستم از ته دل میگفتم حسین جان، آن وقت فضا پرعطر میشد. برادران مواظب خود باشید. مواظب شیطان باشید که شیطان خیلی باهوشتر از این حرفهاست. مطالعه کنید کتابهای شهید دستغیب را. به عموم برادران توصیه میکنم و هیچگاه راضی نخواهم بود کسی بدون تفکر در راهم برایم گریه کند. هرگاه خواستید برایم گریه کنید برای چیزی که من برایش همیشه گریان بودم، گریه کنید و وقتی به یادم افتادید یک حمد و سه سوره توحید برای شهدا با یک صلوات ختم کنید. همیشه با وضو باشید، قرآن بخوانید. حجابها را از قلب خود بردارید تا با عالم غیب ارتباط داشته باشید و اسرار غیبی را بدانید و ببینید. نگاههای خود را کنترل کنید تا بتوانید حسین و ائمه و شهدا را ببینید و زیارت کنید. بینی خود را از بوهای حرام نگه دارید تا بوی حسین (ع) و عشق را بشنوید و با زبان خود غیبت نکنید و تهمت نزنید تا بتوانید با مولایتان صحبت کنید. بنده با این چند سطر نوشتهام اما باز هیچ ننوشتهام...
و در آخر «امام را دعا کنید»
وعده ما کربلا
20/11/62. ساعت 2 نصف شب
علی در وصیت نامه اش دائماً می گوید امام را دعا کنید یعنی خیلی امام را دوست داشت. خیلی اعتقاد به ولایت پذیری داشت. اینکه می گویند ذوب در ولایت، او واقعاً ذوب در ولایت بود. انسان با ارزش ترین چیزی که دارد، جانش است وایشان خیلی راحت جانش را در اختیار امام قرارمی داد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۱۵۰۰ساله این پرچم زمین نمونده ....
🎙حجت الاسلام_انصاریان
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله ❤️
🚩#ما_ملت_امام_حسینیم
#من_ماسک_میزنم
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
حکمت های حسینی (۷)
#ما_ملت_امام_حسینیم
#باید_تمام_زندگیام_مثل_او_شود
📢📢📢📢
سلام علیکم 💐
بزرگواران ویژه 👇👇
برای روزعاشورا قربانی جهت سلامتی وفرج امام زمان عجل الله فرجه
ما را یاری بفرمایید ولو به اندکی
سهم خود را به این شماره ی
کارت واریز فرمایند:
6037 9973 5313 3474
خدیجه مولوی
👇👇👇👇
قربانی روز عاشورا از طرف اباعبدالله الحسین علیه السلام هدیه می شود به بقیه الله الاعظم عج 👉
واریز تا 8 صبح روز یکشنبه 9 شهریور (روز عاشورا)
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴