eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... 83 "راجع به این مسئله شب های قبل زیاد حرف زدیم، دیگه تکرار نمیکنیم. بحث امشب اینه که ی
🔹 ... 84 وقتی اومدم بیرون ،تعجب کردم! سر و ته کوچه رو نگاه کردم اما خبری از ماشینش نبود!! اونقدر فکرم درگیر بود،که نمیتونستم به اینکه کجا رفته فکر کنم! ماشین رو روشن کردم و راه افتادم! تمام طول راه با خودم درگیر بودم! "کدوم واقعیت رو باید قبول کنم!؟ منظورش چی بود؟ یعنی چی که آدم دیندار شاده؟ بعدم چه هدفی؟ کدوم خدا؟ اون میگفت خدا رو تو اتفاقات ببین! این میگه خدا تو رو برای خودش خلق کرده! اینا چی دارن میگن!! اه... دارم دیوونه میشم! یعنی چی!" بلند بلند با خودم حرف میزدم اما هرچی میگفتم،گیج تر میشدم! اعصابم داشت خورد میشد!😣 "خاک تو سرت ترنم! فکرتو دادی دست دو تا آخوند؟؟! خر شدی؟؟ اینا خودشونم نمیدونن چی میگن، فقط میخوان مردمو دنبال خودشون بکشونن!! اونوقت توهم پاشدی افتادی دنبالشون؟؟ میخوای دوتا ریشو مشکلتو حل کنن!!؟ بابا هیچ هدفی برای انسان نیست! نکنه میخوای بری دنبال خدایی که وجود نداره؟؟!😠" تا خونه فکر کردم و غر زدم! خیلی دیر شده بود. با ترس و لرز وارد خونه شدم! بابا رو یکی از کاناپه ها دراز کشیده بود. مثل موش جلوی در ایستادم، هیچی نداشتم که بگم! بابا بلند شد و رفت سمت پله ها، برگشت و خیره نگاهم کرد: -فقط اگر بفهمم پات رو کج گذاشتی،من میدونم با تو!! مواظب نمره های این ترمتم باش که بدجور به ادامه ی این آزاد بودنات بستگی داره!! اخم ترسناکی رو صورتش بود! مامان هم سرش رو تکون داد و پشت سر بابا رفت تو اتاق! رفتم آشپزخونه، شامم رو برداشتم و بردم بالا تو اتاقم. اعصابم از قبل هم خوردتر شده بود! "اینهمه گند زدی،بس نیست؟ بفهمه افتادی دنبال آخوندا دیگه خودش اقدام به کشتنت میکنه!"😡 اینقدر عصبی و کلافه بودم که بعد از چندقاشق ، قرص آرامبخشم رو خوردم و خوابیدم...! نزدیکای ظهر بود که بیدار شدم. سرم درد میکرد.😣 خودم رو راضی کردم که دیگه نرم دنبالش! با این فکر که: "من میخواستم بدونم کجاها میره و چیکار میکنه، که حالا فهمیدم! پس دیگه نیازی نیست که بازم برم!" موفق شدم که مانتوم رو از تنم دربیارم و بشینم پای درسم. هنوز ذهنم درگیر حرفایی بود که شنیده بودم و این نمیذاشت تمرکز کنم! فردا امتحان سختی داشتم، اما اصلا فکرم یک جا نمیموند!! از یک طرف هم همش دلم میخواست بلند شم و برم دنبالش! انگار عادت کرده بودم به این کار! نگاهم به کتاب بود، اما چشمام کلمات رو نمیدید! نصف یکی از صفحه ها خالی بود، خودکارم رو برداشتم و سعی کردم هرچی که فکرم رو مشغول کرده رو بنویسم! "اون جلسه ، آرامش ، پذیرش واقعیت ، عدم افسردگی ، کدوم واقعیت ؟ من ، یک انسان ، چرا؟؟ ، هدف خلقت؟؟ برای خدا ، خدا ، دیدن و پرستیدن ، کجا؟؟ ، مشکلات ، اتفاقات "اون" ، آرامش ، دیدن خدا ، اون جلسه" دور کلمه ی اول و آخر رو خط کشیدم. هر دو یکی بود!! هیچی ازش نمیفهمیدم! کلافه شده بودم!😫 هوا داشت تاریک میشد.... نفهمیدم چطور امتحان رو دادم،اما هرچی که به ذهنم میرسید نوشتم! اینقدر فکرم درگیر بود که حتی نفهمیدم امتحان سختی بود یا آسون! سریع از دانشگاه خارج شدم. ظهر شده بود! دیگه نتونستم خودم رو راضی کنم! ماشین رو روشن کردم و راه افتادم! این ساعت باید سر ساختمون میشد، پس فایده نداشت برم محلشون. با اینکه مطمئن بودم درست اومدم اما برای اطمینان بیشتر، دو سه بار ،سر تا ته خیابون رو رفتم و برگشتم! حتی کوچه ها رو نگاه کردم! اما ماشینش نبود!! "یعنی امروز نیومده سرکار؟!"😳 با این فکر ،رفتم سمت خونش، چندبار تو محلشون دور زدم اما بازم ماشینش نبود!! نمیدونستم کجا رفته! حتی نمیدونستم برای چی باز اومدم دنبالش!! سرخیابونشون پارک کردم.هرجا رفته بود،بالاخره باید پیداش میشد! نزدیکای تاریکی هوا رفتم طرفای مسجد، اما بازهم خبری ازش نبود! شاید رفته بود مسافرت! با ناامیدی برگشتم خونه. اما این ماجرا تا یک هفته ادامه پیدا کرد! انگار آب شده بود رفته بود تو زمین!! هرجایی که فکرم میرسید رفتم اما نبود که نبود!! "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حس میکنی ظهور نزدیکه؟ میخوای پارکاب امام زمانت باشی؟؟ ❌ رو جدی بگیر 👤 ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 ✅ادامه رمان مذهبی👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
♡♥️✧❥꧁♥️꧂❥✧♥️♡❤️ "فَاِنّی قَریب" انسان زمانی تنهاست💔 که فراموش می کند خدابا اوست، این روزها تصویر پروفایل خیلی ها تنهایی را داد می زند. 💚و هنگامى که بندگان من، از تو در باره من(خدا) سؤال کنندبگو: من نزديکم!👌👏👏💚 منبع: خود خدا در👇 ✨سوره بقره؛ آیه 186✨ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فقط شما میدانید طاقت فراق ندارد دلی که بوئیده عطر سیب حرمت را، پناهم میدهی آقا؟ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ظهور مجدد داعش با طراحی آمریکا. داعش قسمتی از لشکر سفیانییست ! ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸به نفر اول که تذکر دادم بهم گفت با این شرایط اقتصادی میگی ؟! یاد مصاحبه ای افتادم که خانواده یکی از همین شهدای اخیر دیده بودم ... تو فیلم پدر و همسر درباره شرایط اقتصادی شون میگفتن ... گفتم اونا هم با همین شرایط اقتصادی به خاطر امنیت ما و به خاطر حرف خدا از جونشون گذشتن ... رعایت حجاب اونم به خاطر خدا کار سختیه؟؟؟ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
✔️ تقوا یعنی خدا برنامه بده تا "مَن" از بین بره و نابود بشه...‌. 🔵 جابر بن عبدالله انصاری اومدن در خونه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و در زدن؛ 🌹رسول خدا فرمودن کیه پشتِ در ؟ -- جابر گفت : من ! 🌷 پیامبر فرمودند : "امان از مَن....." ⭕️به محض اینکه آدم ها میخوان "در کنارِ نظرِ خدا"، یه نظر هم "خودشون" بدن ، میشن ابلیس... 👿 🚫ابلیس هم همین غلط رو کرد! گفت اینجا نه! من به آدم سجده نمیکنم.... 🌷 خدا فرمود خارج شو... دیگه مهم نیست که چقدر عبادت انجام دادی.... تو هنوز"خودخواهیت از بین نرفته".... ✳️ خدا مبارزه با نفس چه کسی رو میپذیره؟ 👈✨اِنَّما یَتَقَبَّل الله مِنَ المُتَّقین...✨ 💢 مثلا طرف میگه من پنجمِ ماهِ قمری میخوام برم اعتکاف! 🔸میگم آخه عزیزم دستور اینه که یا اواسطِ ماه رجب بری یا بیستمِ ماهِ رمضان! هیچ کجا دستور نرسیده که پنجم بری! ⭕️میگه نه "من دلم میخواد" پنجمِ ماه برم! 🔹چی؟؟! دلت میخواد؟ خب برو.... امّا فایده ای نداره برات.... 🚫 میگه خب باشه همون بیستم میرم که خدا دستور داده . امّا خب پدرم میگه نمیخواد بری ولی من میرم !!! 😒 ☢ نه عزیزم بازم نشد! حالا که "پدرت دستور داده باید اطاعت کنی"👌 🔺آخه پدرم که اصلاً اهل نماز نیست! اون به فکر اینه که من کاراش رو بکنم... 🔶 نه بازم باید بری دنبالِ دستور. ✨✅ نترس! اینقدر که این "دستور گوش دادنِ تو" نورانیت بهت میده ، اون اعتکاف رفتنه نورانیت نمیده ❣تو برو دنبالِ اطاعت از دستور❣ 🔚 خلاصه این وضعیتی هست که شما باید تا آخرین لحظه زندگیت ادامه بدی .‌تا آخرِ عمرت وضعیت همینه👇 هی باید منتظرِ رسیدنِ دستور باشی. 🚨 مراقب باش یه وقت شیطان گولت نزنه که دنبالِ "خوب بودن" بری!👉👿 خوب بودن فایده ای نداره ! ⬅️ تو باید دنبالِ "اطاعت از دستور" بری. 🔷 اگه دنبالِ خوب بودن بری، خودت رو خراب میکنی..... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 84 استاد پناهیان 💠 نمازمودبانه اینه که فقط بلند شی نماز بخونی ، د
. 85 استاد پناهیان 💠 گفتیم بعد از نماز مودبانه میرسیم به نماز متفکرانه . نماز متفکرانه یعنی فکر غیر خدا رو نکن و فقط به خدا فکر کن . چه جوری فکر خدا رو بکنیم ؟ حالا شما یه مدتی ، فکر غیر خدا رو نکن . ❌⭕️❌ کیا یادشونه که قبلا گفتیم ، تو زندان اوین با زندانیها حرف میزدیم ؟ گفتیم یه پنج دقیقه به فکر مشکلاتتون نباشید ، ✅🔰 گفتیم پنج دقیقه شما به فکر غیر خدا نباش ، ✅💯 به زندانیان محترم عرض کردم که چهل روز این برنامه رو اجرا کنید ، بعد از چهل روز میام یه سخنرانی دیگه میکنم . کلاس دوم نماز ، 💠 آقا اینا حرفای ما رو گوش کردند ، گفتند آقا شما بعد چهل روز میاین ؟ گفتم تا چهل روز هر موقع رفتی سر نماز ، همه افکارت و بسپر به خدا ، بگو خدا من درباره شیرینیها و تلخیهای زندگی خودم فکر نمیکنم ، ♨️♨️ الان دربست در خانه تو هستم ، با تو سخن میگم ، 🙏🙏 تا چهل روز . بعد چهل روز من میام براتون یه سخنرانی دیگه میکنم ، ولی چون اون سخنرانی من ده ثانیه بیشتر طول نمیکشه ، من الان برات میگم ، ☺️ ولی به این مطلب گوش ندی ها ، بنویس تو یه کاغذ بذار تو سجاده ت بعد چهل روز اون و بخون و عمل کن ، چون اثرش میره . 🔰✅ اون سخنرانی اینه : بسم الله الرحمن الرحیم خوشا آنانکه ، دائم در نمازند والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته . واقعا ها ، شما اگه بعد از چهل روز ، اگه بتونی برگردی به کل دنیا بگی ، 《 من عبدم 》 《 من مولا دارم 》 من هیچ کجا تحت تاثیر عالم نیستم ، خیلی کار کردی . ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۸۴ "غذاهای مسموم فکری" استاد پناهیان: ▪️🔺➖🔺 🔸ما اگر دغدغه ولایتمداری ✔️تربیت س
۸۵ "درد امام حسین علیه السلام" استاد پناهیان: 🚥🔹🔹🚦 🔸اگه کسی دغدغه ی رابطه ی خودشو با خدا داره اونم باید دنبال این باشه که رابطه ی خودش رو، توی خانواده تنظیم کنه💯✔️ 🔷خانواده مرکز همه توجهات تربیتی هست💯 🔰90% بحث های معنوی و اخلاقی و بحث های تربیتی دینی؛ باید درباره ی "بهبود یه رفتار تو خانواده" باشه👌✔️ 🔴 خیلی خانواده مهمتر از اونی هست که ما امروزه توی جامعه میبینیم که متاسفانه بهش بی اعتنایی میشه♨️⭕️♨️ ما دنبال چی هستیم؟ ⚠️ما میگیم امام حسین (ع) درد و داغش بیشتر از تیرهایی که به بدنش خورد، این بود که؛👇 🚫مردم کوفه ولایتمدار نبودن 🔹درد حسین (ع) رو میخوای تسکین بدی؟! ✔️✔️✔️ باید توی خونت " آدم ولایتمدار" تربیت بکنی. باید خانواده ی تو "در مسیر ولایت" حرکت بکنن خیلی شفاف و روشن👌✅ 🚸ما دنبال "اخلاق خانواده" به معنای واقعی کلمه نیستیم....👇 🔻البته کسی هدف خودش رو از اصلاح خانواده " تقویت ولایتمداری " قرار بده......این درسته! چون که صد آمد نود هم پیش ماست😊 بقیه مواردم درست میشه👌✔️ 🔹ولی هدف ما ؛⬇️ ← حسینیه👌 ← مهدویه👌 ← مهدیه ایه... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... 84 وقتی اومدم بیرون ،تعجب کردم! سر و ته کوچه رو نگاه کردم اما خبری از ماشینش نبود!!
🔹 ... 85 مثل مرغ سرکنده شده بودم! هیچ جا نبود! حتی سه شنبه و پنجشنبه رفتم اونجایی که جلسه بود،اما نیومد....! امتحاناتم تموم شده بودن! با این درگیری های ذهنی واقعا قبول شدنم معجزه بود!! مجبور شدم به گوشیش زنگ بزنم اما.... خاموش بود!!!📵 چند روز بعد وقتی که سر کوچشون به انتظار نشسته بودم، یه وانت جلوی در نگه داشت و اسباب و اثاثیه ی جدیدی رو بردن تو خونه! ناخودآگاه اشک از چشمام سرازیر شد...💔 اون رفته بود....!! اما کجا؟؟ نمیدونستم....😭 احساس میکردم یه کوه پشتمه...! خسته و داغون به خونه ی مرجان پناه بردم! -سلام ترنم خانووووم!چه عجب!یاد ما کردی! -ببخشید مرجان... خودت که میدونی امتحان داشتم! خیلی وقت بود همو ندیده بودیم! کلی حرف برای زدن داشت.... منم داشتم اما نمیتونستم بگم! دلم میخواست گریه کنم اما حوصله ی اون کار رو هم نداشتم!! تمام وجودم شد گوش و نشستم به پای حرفای صمیمی و قدیمی ترین دوستم! پای تعریفاش از مهمونی ها.... از رفیق جدیدش... از دعواش با مامانش و دلتنگیاش برای داداشش میلاد! -ترنم!!خوبی؟ -اره خوبم...چطور مگه؟ -آخه قیافت یجوریه!! واقعا خوب به نظر نمیای!😕 -بیخیال مرجان!مشروب داری؟ -اوهوم.بشین برم بیارم. باورم نمیشد که رفتن اون منو اینقدر بهم ریخته! بار آخر از دست مشروب به خونش پناه برده بودم و حالا از نبودش به مشروب! نه! این اونی نبود که من دنبالشم! من آرامشی از جنس اون میخواستم نه مشروب!! تا مرجان بیاد بلندشدم و مانتوم رو پوشیدم! -عه!!کجا؟؟سفارشتو آوردم خانوم!😉 بغلش کردم و گونه‌ش رو بوسیدم! -مرسی گلم،ببخشید! نمیتونم بمونم! یه کاری دارم،باید برم. قول میدم ایندفعه زودتر همو ببینیم!🙂 با مرجان خداحافظی کردم و رفتم تو ماشین! سرم رو گذاشتم رو فرمون. نمیتونستم دست رو دست بذارم. من اون آرامش رو میخواستم!! به مغزم فشار آوردم! کجا میتونستم پیداش کنم!؟ یدفعه یه نوری گوشه ی مغزم رو روشن کرد! دفترچه!!!!😳 با عجله شروع به گشتن کردم! نمیدونستم کجای ماشین پرتش کرده بودم! بعد ده دقیقه،زیر صندلی های پشتی پیداش کردم!! جلد طوسی رنگش،خاکی شده بود! یه دستمال برداشتم و حسابی تمیزش کردم! نیاز به تمرکز داشتم! ماشین رو روشن کردم و رفتم خونه! دو ساعت بود دفترچه رو ورق میزدم اما هیچی پیدا نکردم. هیچ آدرس و نشونه ای ازش نبود! فقط همون نوشته های عجیب و غریب...! با کلافگی بستمش و خودم رو انداختم رو تخت و بغضم رو رها کردم!😭 غیب شده بود! جوری نبود که انگار از اول نبوده!! چشمام رو با صدای در ، باز کردم! مامان اومده بود تا برای شام صدام کنه. نفهمیدم کی خوابم برده بود!! سر میزشام، بابا از نمره هام پرسید. احساس حالت تهوع بهم دست داد، سعی کردم مسلط باشم، -هنوز تو سایت نذاشتن. -هروقت گذاشتن بهم اطلاع بده. یه بیمارستان هست که مال یکی از دوستامه. میخوام باهاش صحبت کنم بری اونجا مشغول به کار بشی! -ممنون،ولی فعلا نمیخوام کار کنم! -چرا؟؟😳 -امممم....خب میخوام از تعطیلات استفاده کنم. کلاس و مسافرت و... -باشه،هرطور مایلی. ولی همه ی اینا بستگی به نمراتت داره! سرم رو تکون دادم و با زور لبخند محوی زدم! ساعت یک رو گذشته بود، اما خواب بد موقع و افکاری که تو سرم رژه میرفتن،مانع خوابم میشدن! به پشتی تخت تکیه داده بودم و پاهام رو تو شکمم جمع کرده بودم! سرم داشت از هجوم فکرهای مختلف میترکید!! هنوز فکرم درگیر حرف هایی بود که شنیده بودم! افکارم مثل یه جدول هزار خونه که فقط ده تا حرفش رو پیدا کردم،پراکنده بود!! نمیدونستم چرا!اما از اینکه دنبال بقیه ی حرف‌ها برم ،میترسیدم! احساس میکردم میخوان مغزم رو شست و شو بدن! اما از یک طرف هم نمیتونستم منکر این واقعیت بشم که یه آرامشی رو از یادآوری‌شون احساس میکردم! با دودلی به دفترچه نگاه کردم! "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1810499.mp3
4.34M
#این_که_گناه_نیست 61 خدا، در اذان، شش بار میگه؛ ✨حیَّ...یعنی؛ بـُدو بیا! بدو بیا،تا نوازشت کنم، تا درآغوش من، آروم بگیری، و بقیه ی روزُ، با آرامش سپری کنی! امان از بهانه های اَلَکی👇 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
سلام دوستان وقتتون بخیر باشه🌷 ✅قراره در سراسر کشور از شب یلدا تا ۱۰ بهمن(شهادت حضرت زهرا) چهله جهت دعا برای تعجیل فرج مولا گرفته بشه. دوستان هرکسی دوست داشت هر شب راس ساعت 22 زیارت آل یاسین رو قرائت کنه. 👈انشاءالله که خداوند تبارک و تعالی ظهور آقا امام زمان (عج الله) رو نزدیکتر بفرمایند🤷‍♂ 💠جهت اطلاعات کامل درباره چهله این صوت رو گوش کنید👇👇👇
AUD-20191219-WA0003.mp3
4.15M
یه چله خیلی راحت برا ظهور #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
🔰 نظر در باب شب یلدا «از سنت های شب یلدا ، شب نشینی و دید و بازدید و است ، چنان که بهره گیری علمی از فرصت آن با طرح مسائل علمی و تاریخی ، خواندن اشعار به ویژه شعر حافظ و تفال به اشعار حافظ و ...سنت دیگر آن است ، مناسب است مومنان در چنین فرصت هایی با زوایای زندگی و سیره معصومان در جهت رشد و کمال معنوی و علمی آشنا شوند» 📗 مفاتیح الحیاه ، ص۷۵۸ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍉 یلداتون مبارک 🍉 💖بچه شیعه باید همه رو یاد امام زمانش بندازه 🌺😍این کلیپ و انقدر بفرست تا کلی آدم یاد (عج) باشن 😍 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
لطفا این عکس رو همگانی پخش کنیم، وعده ما شب یلدا و همه شبهای دیگه قرائت دعای فرج ساعت ۲۲ بعضی دوستان ساعت ۲۱ و ۲۳ هم زدند، فرقی نداره مهم از عمق وجود خواندن و پایدار ماندن بر خواستمون هست التماس 🙏 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 85 استاد پناهیان 💠 گفتیم بعد از نماز مودبانه میرسیم به نماز متفکرانه
86 استاد پناهیان 💠 امیرالمومنین درباره مالک اشتر یه جمله ای گفتند که من دیوانه مالک اشتر شدم . امیر المومنین فرمودند : نسبت من به پیامبر چی بود؟ من چقدر به پیامبر خدمت کردم ؟ مالک اشترم همینقدر نسبت به من بود . حضرت گریه میکرد میگفت : کجاست مثل مالک ؟ خدایا ما رو مالک اشتر امام زمان قرار بده . الهی امین 🙏 خدایا بچه های ما رو هم مالک اشترای امام زمان قرار بده . الهی امین 🙏 مالک اشتر نترس بود ، حضرت میفرمود اگر مالک من نیمه شب تو بیابون تاریک ، تنها ، داره راه میره ، دیدید وقتی سگ هاخیلی بچه داشته باشند ، خیلی وحشی میشن ، از ترس بچه هاشون خیلی بد رفتار میکنند ؟ میگه مالک من پاش و بذاره رو سینه یه سگ شیر ده ،حتی از صدای جیغ اون سگ ، پلک نمیزنه . چون یه لحظه هم غافل نیست از اینکه همه عالم 👈دست خداست ، نترس... ، نترس...⭕️❌⭕️ انقدر سفت و محکم هست مالک ✅ اونوقت جوونه رو فوت بهش میکنی ، میفته . 😒😐 آقا داماد دیدین تو مجلس خواستگاری ، میشینه مرتب ؟ آقا دامادای قدیم یادتونه ؟ قدیما که اینجوری بود ، روشون نمیشد سرشون و بلند کنند آقا دامادا . الانم همینجوریه ؟ ❓❓❓ راهنمایی میکنند بزرگترا رو ، بخدا قسم اگر روی جوونا به زندگی باز بشه ها، اون زندگی دوام نداره ، طلاق به همین دلیل انقدرآمارش رفته بالا . ❗️❗️❗️ جوونا قبل از اینکه زندگی زناشویی رو شروع کنند پر رو هستند نسبت به این زندگی . بابا ننه ها هم گاهی کوتاه میان ، بابا ننه ها میگن ، ما نمیدونیم هر چی خودشون بگن . 😏 بابا شما چهل سال عقلت بیشتره ، سی سال عقلت بیشتره ، تجربه ت بیشتره ، چهار تا مشاور دیگه بگیر، ببین این دو تا بچه به هم میخورن ؟ این دو تا خانواده به هم میخورن؟ ⁉️⁉️ اینا جوونند ، اینا همدیگرو عین ایده الهاشون میبینند، نشسته میگه شما از چه رنگی خوشت میاد ؟ میگه از رنگ زرد شما از چه رنگی خوشت میاد ؟ از قرمز به به ...!!! چه تفاهمی ... 😐💞💞 آقا تفاهم کجا بود ؟ اینا همینند دیگه ، اونجا که کسی عقلش کار نمیکنه که ... شما کدوم طرفی دوست داری بری ؟ سمت چپ ، شما کدوم طرفی دوست داری بری ؟ سمت راست به به ... چه تفاهمی ... میان میگن ما توافق کردیم . بابا شما که دارید شقه میشید شروع نکرده ، این اینوری میره ، اون اونوری بابا ننه ها هم کشیدند کنار ، میدونند خانواده ها به هم نمیخورنا.... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۸۵ "درد امام حسین علیه السلام" استاد پناهیان: 🚥🔹🔹🚦 🔸اگه کسی دغدغه ی رابطه ی خودش
۸۶ "گوشه ای از تمدن غرب" استاد پناهیان: 🔹میخوایم ببینیم آقامون چرا نمیاد؟! ⚠️مشکل ، توی خانواده های ماست💯 🔶میخوایم ببینیم خانواده ها چیکار کنن؟! دوست داشتیم توی این جلسه ها مادرها و پدرها سوالشون این باشه👇⚠️👇 بچه های ما چجوری باید ولایت مدار بار بیان؟!☺️ 🔻امروزه بعضی از شعارهای پوچ تمدن غرب، با مغز به زمین خوردن و متلاشی شدن👌✔️👇 ♨️شعارهایی مثل این که هر انسانی دنبال آزادی خودش باشه، بی اعتنا بی دیگران... ⛔️⛔️⛔️⛔️ ⭕️این شعارها مُرده تمدن غرب اگه به دنبال حیات انسانی خودش باشه برمیگرده و خانواده رو اصلاح میکنه ✔️✅ ⚠️⭕️ کرور کرور جوانی که نمیدونن پدرشون کیه... توی غرب هستن... ⚠️⭕️ کرور کرور زن هایی که تنها زندگی میکنن... نا امید, مایوس, افسرده 🚫به روی خودشون نمیارن... بیچاره ها هیچ محبتی رو نمیچشن و مزه نمیکنن... 🔺جوونایی که توی جایی به عنوان خانواده زندگی نمیکنن❌♨️❌ اینه تمدن غربی که بعضیا بزکش میکنن.... ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... 85 مثل مرغ سرکنده شده بودم! هیچ جا نبود! حتی سه شنبه و پنجشنبه رفتم اونجایی که جلسه بو
🔹 ... 86 همه ی جملاتش مثل همون حرف هایی بود که شنیده بودم! از اینکه هیچی ازشون نمیفهمیدم حرصم گرفته بود! برای اینکه ثابت کنم خنگ نیستم، دوباره برگشتم اولش! "اعوذ بالله من الشیطان الرجیم لقد خلقنا الانسان فی کبد!" ترجمه نداشت!😕 گوشی رو برداشتم و تو اینترنت سرچ کردم! " بلد۴ :ما انسان را در رنج آفریدیم؛ کبد بر وزن فرس،بمعنی سختی است. مراد از آن در آیه مشقت و سختی است، یعنی:حقا که انسان را در رنج و تعب آفریدیم، زندگی او پر از مشقت ورنج است و همین رنج و تعب است که او را به کمال و ترقی سوق میدهد، اگر در مشقت نمیبود،برای از بین بردن آن تلاش نمیکرد و اگر تلاش نمیکرد، ابواب اسرار کائنات به رویش گشوده نمیشد! *یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه* قاموس قرآن-جلد۶-ص۷۲" با دهن باز نگاهش کردم!😧 دفتری که همیشه توش مینوشتم رو آوردم و هرچی که میخوندم رو مینوشتم.✍ اخرین جمله ی عربی،بازم ترجمه نداشت، دوباره سرچ کردم!🔍 " انشقاق۶: ای انسان!تو توأم با تلاش و رنج بسوی پروردگارت روانی و او را ملاقات خواهی کرد! پس از آن آمده «فاما من اوتی کتابه بیمینه....»پس انسان اعم از نیکوکار و بدکار با یک زندگی پر تلاش و رنج بسوی خدایش روان است و عاقبت به راحتی یا عذاب خواهد رسید. قاموس قرآن-جلد۶-ص۹۶ " برگشتم سراغ دفترچه📖 "پس دنبال مقصر نگرد! این آیه داره میگه کلا این دنیا با ما سازگاری نداره! پس فرار از رنج،رنج رو بیشتر میکنه! این واقعیت رو بپذیر! نپذیری،افسرده میشی!! نپذیری لذت نمیبری...." انگار یه آدم زنده داشت باهام صحبت میکرد! یه نفر که از تموم زندگیم و سوال های توی سرم خبر داشت!😢 همه اتفاقات داشت از جلوی چشمم میگذشت!همه گریه هام،همه مشکلاتم،همه و همه.... من اونقدر درگیر مشکلاتم شده بودم که وقت اضافی گیر میاوردم می نشستم و گریه میکردم، اما تو دفترچه نوشته بود: "اگر این واقعیت رو بپذیری که سراسر زندگی رنج و سختیه، وقتی که رنجت کمتر شه احساس لذت میکنی و خدا رو شکر میکنی!" سرم رو گذاشتم رو میز. دنبال یه دلیل بودم تا همه ی این حرف ها رو رد کنم و خودم رو راحت کنم!! اما هیچ دلیلی برای رد کردنش پیدا نمیکردم! شاهدش هم تمام اتفاقات زندگیم بود! ولی چرا؟! برای چی؟! جوابم تو همون صفحه بود "این یکی از واقعیت های دنیاست! این رنج ها تو رو رشد میده، بزرگت میکنه! اینکه تو رنج داری،دلیل بر این نیست که آدم بدی باشی اما برخورد تو با رنج میتونه باعث شه آدم بدی بشی!!! خدا با این رنج ها میخواد تو رو قوی کنه! ازشون فرار نکن،اون ها رو بکن پله برای رسیدن به خدا... خدا دوست نداره تو اذیت بشی، اشک خدا رو پشت پرده ی رنج میبینی؟!" بی هیچ حرفی به دیوار رو به روم خیره شدم! آخه این حرف ها یعنی چی؟! اینا از کجا اومده!؟😔 چرا اینجوری دلمو زیر و رو میکنه!؟ بلند شدم و رفتم تو تراس، این دفترچه بدتر خواب رو از چشم‌هام ربوده بود! آسمون رو نگاه کردم!🌌 هنوز خدایی نمیدیدم! به ماه خیره شدم و زیر لب گفتم: "این خدا کجاست که باید برای رسیدن بهش تلاش کرد!؟ نمیدونم یعنی چی! قسمت اول حرفاش درسته، همون حرفی که خودم تا چندوقت پیش میزدم،همه مردم بدبختن!! اما چجوری این بدبختیا پله میشن!؟ برای رسیدن به چی؟ به کی؟ من تو خونه ای بزرگ شدم که دو تا استاد دانشگاه و دکتر ،پدر و مادرم هستن. اما نه خدا رو قبول دارن و نه حرف آخوندا رو! نمیدونم چی تو اون دفترچه هست! تا اینجاش خیلی هم بد نبوده به جز قسمت های مربوط به خدا! اما من با اون قسمت ها کاری ندارم! من میخوام آرامش رو پیدا کنم و اون...سجاد...این دفترچه رو بهم داد، خودشم گفت خدایی که نمیبینی رو نمیخواد بپرستی! من با خدا کاری ندارم. من فقط دنبال آرامشم!همین..." انگار ماه هم به من خیره شده بود!لبخند زدم و سیگارم رو روشن کردم!🚬 "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟