eitaa logo
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
3.5هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
3هزار ویدیو
93 فایل
🔸اینجا بهت مهارت قشنگ زندگی رو آموزش میدم. 🔹ازدواج موفق💍🔹همسرداری💑 🔹موفقیت✌️🔹ترک رابطه حرام💔 💌 آیدی پاسخگویی وثبت نام دوره : @omidi_admin 💌آنچہ گذشت: @Alireza_omidi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 ✅ادامه رمان مذهبی👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 72 🔹🔶🔹🔶🔹 استاد پناهیان: 🔶مودبانه سر نماز ایستادن، یعنی چی؟ سروقت نماز
. 73 🔶🔶🔶🔶 استاد پناهیان؛ ⭕همه اهل جهنم بوی بهشت به مشامشان میرسه به جز متکبرین ، ❌متکبرین تو جهنم هم بوی بهشت به مشامشون نمیرسه . 🔰یه در جهنم داره فقط مخصوص متکبرین اونا جای ویژه جهنم میرن . ❌آقا میگه بذار اول من به بچم اصول عقاید یاد بدم ،بعدا نماز خون میشه صبر کن آقاااا ، شما از هفت سالگی اول بچه ت و وادار کن به نماز خوندن ، ✅🌺 نماز که خوند ، قلبش و عقلش سالم میشه ، بعد تازه میتونه بفهمه این خدا یعنی چی ؟ ✅🌺 میگه بچه که هنوز اصول عقاید زیاد نمیفهمه ☹️ ✅ یه چیز مختصر میفهمه ، همون چیز مختصر کافیه 👈⭕فعلا باید تکبر از دلش بره ؛ رفقا اصل گرفتاری ما تکبر ماست در مقابل خدا ، ✅ اول بیاین این تکبر و بزنیم . ❌⭕❌ تکبر رو بزن تا نمازت خوب بشه ✅✅✅ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۷۲ "یک ولایتمدار بیست!" ✦🌺•┈•✾ استاد پناهیان: 🔹یه نفر دیگه از یاران حضرت اینقدر خو
۷۳ " اطاعت امر" 🌸〰🔹 استاد پناهیان : ⭕️ دو راهی پیش میاد, 👇👇 ⬅️ شما باید تمرین کنی✔️ درسته آقا امام زمان فداشون شم خیلی مهربونن👌✅ ⚠️ولی← اوامر سخته💯 درسته حضرت به کسی زور نمیگن، 👌 ⚠️ولی← اوامر پیچیده است 👈شما باید( تمرین ) کرده باشی√ مگه نمیگید بابام و مامانم" بد اخلاق " هستن❓🤔❗️ ــ⬇️ــ شما همینجا تمرین کن 👌 عین نیروهای نظامی ✅ 🔰 تو زمان جنگ, نیروهای تحت تعلیم رو؛👇 ← می دوندن ، ← از زیر سیم خاردار رد میکردن ، ← از بلندی پرت میکردن ، 🔹میشد بگن : آقا چرا سر من داد میزنی منو اذیت میکنی⁉️ 🔹اونام میگفتن: الان اذیت بشی، تا تو میدون جنگ کم نیاری 👏🔺👌 🔸یه کمی شباهت داره به این مسئله ↘️ ⬅️ پدر مادرت محل تمرینن برای" رشد تو"✅ ➰به این پدر مادر میگی چشم ➰چشم گفتن به امام زمان"رو یاد میگیری✅👏😊 💢درسته بین پدر و مادر و امام زمان خیلی فرق هست ؛ ولــی 👇 ⚠️ اونی که اطاعت امر امام زمان رو بهت واجب کرده ؛↘️ ⚠️همون هم اطاعت امر پدر و مادر رو بهت واجب کرده✅ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ... ۷۲ اخم کردم و تو چشماش زل زدم -بنظرت به من میاد آقا سجاد باشم؟؟😠 -هه هه! خندیدم! برو
🔹 ... ۷۳ وای... احساس کردم الان دیگه وقتشه که سکته کنم!! با پرایدش داشت از سر کوچه میومد و با چشمایی که ازش تعجب میبارید مارو نگاه میکرد! دلم میخواست یهو چشمامو باز کنم و ببینم همه اینا یه خواب بوده!😭 همه ساکت شده بودن و زل زده بودن به اون! معلوم بود اونم مثل من در مرز سکته‌ست! چند لحظه سرشو انداخت پایین و وقتی دوباره بالا رو نگاه کرد خیلی عادی بود!! انگار نه انگار که اتفاقی افتاده! با لبخندی که گوشه ی لبش بود، از ماشین پیاده شد و جمعیتو نگاه کرد! قبل این که صدایی از کسی بلند شه، رفتم سمتش و با حالت شاکی گفتم -سلام داداش!! یه نیم نگاهی به من انداخت و نگاهش رو اون چاق بیریخت ثابت موند! -سلام،اتفاقی افتاده؟؟ نفهمیدم منظورش با منه یا با اون، ولی با چرخش دوباره ی سرش به سمتم،فهمیدم که با من بوده! دوباره صدامو پر از ناراحتی کردم و گفتم -از این آقا بپرس! معرکه راه انداخته!😒 مگه من بخوام بیام خونه ی تو باید از کسی اجازه بگیرم؟؟ دوباره به اون چاق بیریخت نگاه کرد! -نه،مگه کسی مزاحمت شده؟؟! از یه طرف از اینکه به اون نگاه میکرد و با من حرف میزد حرصم گرفته بود!😤 آخه من شباهتی به اون نکبت نداشتم که بگم اشتباهمون گرفته بود!! از یه طرفم یه جوری این جمله رو گفت که واقعا احساس ترس کردم!😥 زیادی جدی داشت نقش بازی میکرد!! قبل اینکه بخوام حرفی بزنم رفت جلو، از اخمی که کرده بود احساس کردم زانوهام شل شده!! -اتفاقی افتاده آقای فروغی؟؟ یکم مِن و مِن کرد که دوباره اون پیرزنه پرید وسط -نه آقاسجاد! چیزی نشده! صلوات بفرستید... همونجور که با اخم داشت اون بیریخت رو نگاه میکرد ،گفت -ان شاءالله همینطور باشه حاج خانوم! و یه وقت به گوشم نخوره کسی مزاحم ناموس مردم شده باشه! اینقدر ترسناک شده بود که حس کردم نمیشناسمش! جرأت نداشتم حتی یه کلمه حرف بزنم! ولی اون بیریخت پررو قصد نداشت تمومش کنه! با پوزخند گفت -حاجی واسه بقیه خوب ناموس ناموس میکنی! حرف قشنگات واسه رو منبره! به خودت که رسید مالید زمین؟؟ اخماش بیشتر رفت تو هم! -متوجه منظورت نمیشم دوباره بگو ببینم چی گفتی؟؟😠 -گفتم ما نفهمیدیم بالاخره شما باغیرتی یا بی غیرت! صورتش از عصبانیت قرمز شده بود! -نخواستم عصبانیت کنم آقاسجاد! فقط فکرنمیکردم حاجیمون از این آبجی شیک و پیکا داشته باشه،گفتم شاید دُخـ.... قبل از اینکه حرفش تموم شه،"اون" با مشت زد تو دهنش !!😰 و یه مشت هم خورد تو دماغ خودش!! یدفعه خیلی شلوغ شد! از ترس جیغ میزدم و گریه میکردم! مردا با زور از هم جداشون کردن و "اون" رو بردن سمت خونه! همینجوری که داشتن میفرستادنش تو راهرو، انگشتشو با تهدید تکون داد و داد زد -یه بار دیگه دهنتو باز کنی و در مورد ناموس مردم چرت و پرت بگی به ولای علی ....😡 اما فرستادنش تو خونه و نذاشتن بقیه حرفشو بگه!! اونقدر شوکه شده بودم که نمیتونستم چیزی بگم یا حتی فکر کنم که الان باید چیکار کنم! یدفعه یه نفر دستمو گرفت و کشید! همون پیرزنه داشت منو میبرد سمت خونه ی اون! منو برد تو خونه و درو بست و خودشم اومد تو! از دماغ اون داشت خون میومد!!😥 منو ول کرد و دوید سمتش! -ای وای آقا سجاد خوبی؟؟ ببین با خودت چیکار کردی مادر! سرتو بگیر بالا! الهی دستش بشکنه... پسره ی بی حیا بهش گفتم فضولی نکنا!! گوش نداد که! سرشو کشید عقب و گفت - چیزی نیست حاج خانوم! -نه مادر بذار ببینم شاید شکسته! -نه حاج خانوم،خوبم چیزی نیست. مثل یه مجسمه وایساده بودم و نگاهشون میکردم! - مطمئنی خوبی مادر؟؟ به من نگاه کرد و گفت -دخترم برو یه پارچه بیار، بذاره رو دماغش!! بی اختیار دویدم سمت کمدی که لباساشو توش گذاشته بود!! جلوی کمد که رسیدم تازه چشمم افتاد به قاب عکس خورد شده و همونجا ماتم برد!😧 -کجا موندی پس دخترم؟ بچه از دست رفت!! با عجله در کمدو باز کردم و یه چیز سفید رو کشیدم بیرون و برگشتم! با چشمایی که از حدقه داشت بیرون میزد نگام کرد! دلم میخواست زمین دهن باز میکرد و میرفتم توش! پیرزن،لباس رو از دستم گرفت و گذاشت رو بینی اون! یه گوشه نشستم، دلم میخواست از ته دل داد بزنم و گریه کنم. بعد دو سه دقیقه بلند شد و نگاهم کرد -دخترم حواست به داداشت باشه! من برم یکم گوش اون حامد احمقو بپیچونم! یه شام مقوی براش بپز، خون زیادی ازش رفته یچیز بخوره جون بگیره! من رفتم مادر... خداحافظ...! "محثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
🌸 💠به و الله العلی العظیم رابطه ای که امام زمان عج با شیعیان و مومنین دارند برابر بالاتر و از رابطه ای است که پدر و مادر با بچه های خود دارند...💔💙💖💚 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #باید_محاکمه_شوید کاری از کانال جدال احسن با سخنرانی روشنگرانه دکتر #حسن_عباسی 🔸در یادواره شهدای بسیج مسجد جامع ابوذر 🔹زمان: ۵ آذر ۹۸ 🔸مکان: تهران، پیروزی، مسجد جامع ابوذر #محاکمه_زنگنه #محاکمه_زنگنه_مطالبه_ملی #محاکمه_زنگنه_درخواست_ملت_ایران
🏴 سالروز وفات حضرت فاطمه معصومه(سلام ‌الله علیها) تسلیت باد.
1_1806132.mp3
4.98M
50 ✴️دیدی... رهیافتگانِ اروپایی و آمریکایی رو؟ وقتی حقیقت خودشونُ میشناسن؛ چقدر قشنگ،تسلیمِ معبود میشن و... ❌محیط اطرافت رو بهونه نکن! همه جا میشه خدا رو داشت👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 یادواره شهدای بسیج مسجد جامع ابوذر 🔸زمان: ۵ آذر ۹۸ استاد حسن ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓یهود چرا خود را نژاد برتر میداند؟ ❓علت دشمنی یهود با ایران چیست؟ ❓علت دشمنی دیرینه یهود با شیعه چیست؟ ✔️پاسخ همه سوالات در این کلیپ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 ✅ادامه رمان مذهبی👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 73 🔶🔶🔶🔶 استاد پناهیان؛ ⭕همه اهل جهنم بوی بهشت به مشامشان میرسه به جز
. 74 🔶🔶🔶🔶🔶 استاد پناهیان: خدا میخواهد تو خودت را محکم کنی، 👈در تواضع !!! ✅ پس من رفتم سر نماز ، ❌اتفاقا هر موقع خدا اذان گفت ، موذن اذان گفت ، من حالش و نداشتم ، رفتم سر نماز ، 👈بهترتکبرم خوردمیشه . خدایا میخواستی بزنی ؟ ماکه کتک خورده تیم ، الله اکبر... ✅🌺😢 دیدی کار خودش و کرد؟ ببین من چه جور مودب وایسادم😊 دلم جای دیگه س ها ، اما زیر سنگ آسیاست تکبر دلم ، 👈داره آدم میشه 🔰 توجهت به خدا باشه ، البته طول میکشه تا ما توجهمون به خدا جلب بشه هااا ، بذار آدم بشیم ، همینکه مودبانه داریم نماز میخونیم ، داریم کم کم آدم میشیم . ✅🌺 یه مدتی مودبانه نماز بخون تکبر از دلت میره، ❤️❎ 💢بخدا دیگه به هیچ منبری هم احتیاج نداری ، یه دفعه ای خدا از دلت طلوع خواهد کرد ، بعد یه دفعه ای شروع میکنی خدا رو دوست داشتن ، 🔶🔶 انقده عااااااشق خدا میشی اشک میریزی گلوله گلوله در فراق خدا ، خدایاااااا ، کی میشه من ببینمت ؟ 😭😭 همه تعجب میکنند ، میگن مگه تو دیوانه ای ؟ میگی دلم برای خدا تنگ شده، ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی ۷۳ " اطاعت امر" 🌸〰🔹 استاد پناهیان : ⭕️ دو راهی پیش میاد, 👇👇 ⬅️ شما باید تمرین کن
۷۴ استاد پناهیان : 🔷🔸🔹🔸 🔴ممکنه پدر و مادر یه حرف هایی بزنن که خوشت نیاد خدا در جریان هست ✅ بعضی ها میگن شما فقط میگید رعایت کن👇 نمیدونید چه پدر مادری داریم ما❗️😔 میگم بابا ، من نمیدونم خدا که میدونه √ خدا شما رو میشناسه, میدونه چی نیاز داره وجودت👌 میدونه کدوم بُعد روحت نیاز به کمال داره خدا دقیق خبر داره👌 💪بعد رفته مربی بدنساز برات آورده برای تمرین اون بخش روحت ؛ ــ⏬ــ مربی بدنساز کشتی گیر با مربی بدنساز والیبالیست هم با هم فرق میکنه✅ ⚠️خدا میدونه تو از چه جهت باید رشد بکنی ، یه پدر و مادری برات میذاره و با همین اخلاق بد و خوبی که بالاسر تو گذاشته ؛ بعد به تو دستور داده ؛👇 ⭕️ آها!حالا که میخوای رشد کنی ؛ 👈با این پدر و مادر رشد میکنی✅ ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1806337.mp3
4.31M
51 جهنـ🔥ـم؛ چیزی نیست جز نمودِ حقیقیِ بیماری های باطنِ ما. جهنم های قلبت رو؛ (کینه،حسادت، غرور،قضاوت، زودرنجی و...) زودتر خاموش کن. ❌تا توی آتیشش گُر نگیری👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
🔹 ...۷۴ هر دوتامون با چشمای گشادمون بدرقه‌ش کردیم، بعد اینکه درو بست تا چند دقیقه همونجوری به در زل زده بودم! جرأت نداشتم نگاهمو برگردونم! داشتم دونه دونه گندهایی که زدمو تو ذهنم مرور میکرد! اول قاب عکس بعد آبروریزی بعد دعوا بعد دماغش بعد لو رفتن فضولیم و دیدن قاب عکس شکسته!!😩 از همه بدتر هنوز نمیدونستم چطور تو کوچه اون چرندیاتو از خودم درآوردم!! و چطور تونستم اونجوری پشت سر هم دروغ بگم! با صدای خنده ی ریزی که شنیدم ناخودآگاه سرم چرخید طرفش! سرشو تکیه داده بود به دیوار و دستشو گذاشته بود رو سرش و میخندید!! یه لحظه ترسیدم بخاطر ضربه ای که به سرش خورده،دیوونه شده باشه!! -چیشده؟؟😰 -ببخشید خیلی مظلومانه به در نگاه میکردین ! خندم گرفت!😅 -من... من...واقعا معذرت میخوام! همش براتون دردسر درست میکنم! دوباره اخماش رفت تو هم -حقش بود! تا یاد بگیره نباید هر مزخرفی که به ذهنش میرسه رو بگه! -آخه شما بخاطر من... -هرکس دیگه ای هم جای شما بود ،همین کارو میکردم!! یه جوری شدم! سریع خودمو جمع کردم و مثل خودش اخم کردم و سرمو انداختم پایین! ادامه داد -مگه الکیه کسی رو ناموس مردم عیب بذاره و راست راست بگرده؟ -هیچوقت فکر نمیکردم آخوندا هم دعوا بلد باشن!! با تعجب نگام کرد و دوباره مسیر نگاهشو عوض کرد! -مگه طلبه ها،یا به قول شما آخوندا،چشونه؟؟ -هیچی!ولی در کل فکر میکردم فقط بلد باشین سر مردمو شیره بمالین!! -بله؟ و دوباره خندید! -یعنی اینقدر از ما بدتون میاد؟؟ -راستش... ببخشیدا ولی... بهتر نیست یکم تفکراتتونو عوض کنید؟ میدونید الان تو قرن چندم داریم زندگی میکنیم؟؟ -اولا راجع به سوال اولتون، طلبه و غیر طلبه نداره! آدم اگه آدم باشه باید سر وقتش عصبانی بشه و سر وقتش دل رحم! سر وقتش جدی، سر وقتش مهربون! بعدم در مورد سوال دومتون بله میدونم قرن چندم هستیم!!😊 و اگر بفرمایید دقیقا کدوم قسمت افکارم پوسیدگی داره،سریعا بهش رسیدگی میکنم! و با لبخند به دیوار رو به روش نگاه کرد! -دقیقا فکر میکنم کل افکارتون! یا حداقل همون افکاری که توی اون دفترچه نوشتید!! و سریعا لبمو گاز گرفتم!! این که تو دفترچش فضولی یا کنجکاوی یا هر کوفت دیگه ای کرده بودمم لو دادم! با بیچارگی دستمو گذاشتم رو چشمام تا اون لبخندش که از قبل هم پررنگ تر شده بود رو نبینم!! -عه دستتون درد نکنه ،شرمنده کتابامو جمع کردید؟؟ دیشب داشتم دنبال چندتا نکته توشون میگشتم، اما از خستگی خوابم برد و موندن رو زمین!! انگار زحمت پرت کردن دفترچه هم افتاده رو دوش شما!☺️ میخواستم از خجالت آب بشم و برم زمین -ببینید باور کنید من دختر فضولی نیستم، فقط... فقط....!! احساس کردم زل زده بهم،ولی وقتی رد نگاهشو گرفتم دیدم داره به قاب عکس خورد شده جلوی کمد نگاه میکنه!!! نمیدونم چجوری تونسته بودم طی چند ساعت اونهمه گندکاری بالا بیارم!! ولی فقط دلم میخواست زودتر همه چی تموم بشه!! -من...من... پرید وسط حرفم -ببخشید که همسایه ها براتون مزاحمت ایجاد کردن. من واقعا شرمنده ام! راستش قصد نداشتم بیام ولی چندبار با گوشیتون تماس گرفتم ولی جواب ندادین. واسه همین نگران شدم و اومدم ببینم اتفاقی افتاده که دیدم بله...! متاسفم که آرامشتون بهم خورد! با دهن باز نگاهش میکردم! واقعا این موجود زیادی عجیب غریب بود! شرمنده سرمو انداختم پایین -ممنون که به روم نمیارید باورکنید من فضول نیستم فقط واقعا... چجوری بگم! شما خیلی عجیب غریبی برام!! -من؟؟ چرا؟ بلند شدم و رفتم سمت قاب عکس و شروع کردم به جمع کردن! -‌نمیدونم! یه جوری ای! بعدم ماشینت،خونت،پر از آرامشه! -مواظب باشید دستتون نبره! بذارید خودم جمعش کنم! -نه خودم دوست دارم جمع کنم! -باشه. پس من میرم،شما راحت باشید. با ماجرای امروزم دیگه فکرنکنم کسی جرأت کنه مزاحمتون شه! -نه نه! نرو! میدونم بخاطر من داری ، یعنی دارید میرید بیرون! اما نیاز نیست من دارم میرم،دیرم میشه! -مطمئنید؟ نمیخواید بیشتر بمونید؟ -نه! انگار امروز قرار نیست حال من خوب باشه کلا! فقط یه سوال! اون جمله ها... اون دفترچه... واقعا چرا اینارو مینویسی؟ چرا وقتتو براشون میذاری؟ حیف تو،یعنی شما نیست؟؟ سرشو انداخت پایین و به طرف دفترچه نگاه کرد! -کدوم جملش بیشتر نظرتونو جلب کرده؟ -نمیدونم... همونا که راجع به خدا بود! کدوم خدا؟ تو خدایی میبینی؟؟ "محدثه افشاری " ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
27.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 🔵مقام والای حضرت معصومه⁉️ ┄┅═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧═┅┄ " ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
👌🏼توصیه های شیخ رجبعلی خیاط برای رسدن به درجه ی سلوک مهدوی 1⃣-می گوید قلبتان را به خدا اختصاص بدهید درقلب غیر خدا نباشد ، برای صفای باطن و صفای قلب شیخ رجبعلی پیشنهادی داشت خواندن سوره ی صافات در صبح ها، خواندن سوره ی حشر در شب ها. شیخ رجب علی خیاط می گفت من به خدا گفتم خدایا هر عاشقی دوست دارد با معشوق خودش حرف بزند خدایا من می خواهم ببینم تو چه دوست داری آن رابخوانم ؟ که درعالم رویا به من گفتند برای ارتباط قلبی با خدا وعشق بیشترت با خدا دعای یستشیر را بخوان. این در مفاتیح است دعایی که آقا رسول الله(ص) به حضرت علی (ع) توصیه کرده هر صبح وهر شب بخوان که گنجی از گنج های مخفی ست. 2⃣ این دعاها را هیچ وقت به نیت ثوابش نخوانید برای نزدیک شدن به خدا بخوانید، خدایا این دعاها را می خوانم که تو از من راضی بشوی ، به این نیت خوانده شود. 👌🏼 شیخ رجب علی خیاط می گفت خدایا این دعا را فقط برای خشنودی و رضای تو می خوانم(ما وقتی می خواهیم چند کار خیر انجام بدهیم نگاه می کنیم که کدام ثوابش بیشتر است، البته اشکالی ندارد مهم رضای خداست) گفت به نیت رضا و خشنودی خدا آن دعا راخواندم در عالم خواب پیغمبر (ص)را دیدم (البته خواب که می گوییم ، شیخ رجب علی عارف و عالم بود می فهمید که پیغمبر است ما که آدم عادی هستیم، پیغمبر را ندیده ایم نمی توانیم تشخیص بدهیم که پیغمبر (ص) است یا شیطان یا القای شیطان!! به همین خاطر به هر خوابی نمی شود اعتمادکرد .) به من گفت شیخ رجب علی در این 30 سال کجا بودی که تازه امشب آمدی؟! یعنی شیخ از همان اول باید تمام دعاها و اعمالت به نیت رضای خدا و به نیت خوشحالی خدا بود نه به نیت ثواب ، تا حالا کجا بودی؟!! ⚠️نکند یک وقتی فردای قیامت بشود بعد نامه اعمال مارا نشان بدهند خالی باشد بگویند خدایا ثواب های ما کو ؟خدا بگوید تمام این ثواب ها را فقط برای بهشت رفتن انجام دادی، برای من خدا انجام ندادی ،خدا ثواب را می دهد مهربان تر از این حرف هاست ولی کسی که اعمالش را برای ثواب و بهشت رفتن انجام می دهد نباید انتظار نداشته باشد فردای قیامت بالاهای بهشت راه بدهند ، دیگر انتظار نداشته باشد همنشین رسول الله (ص)بشود ،خدا بهشت می برد چون ثواب کرده ولی انتظار مقامات بالا راهم نباید داشته باشد، اعمال باید برای رضای خدا برای خوشحالی خدا باشد. 🔆 شیخ نخودکی اصفهانی آن عارف بزرگ چی گفته بود ؟گفت من پشیمانم که ای کاش تمامی این اعمال و ذکر ها را به نیت خوشحالی و قرب به امام زمان (عج)انجام می دادم این معرفت به امام زمان (عج)که می گویم اینجاست)یعنی اگر یک فردی پیدا بشود برای قرب به امام زمان (عج) انجام بدهد آن معرفتش بالاتر است. ❓ثواب مارابه چه چیزی می نویسند؟؟ ثواب های مارا به اندازه ی معرفت ما به امام زمان (عج)می نویسند هر چه قدر معرفت یک انسان بیشتر باشد ، ثواب هایش هم بیشتر است. در بعضی روایت ها می گویند زیارت امام حسین (ع)30 حج و بعضی می گویندثواب 60 حج و بعضی میگویند70روایت متفاوت است پس تناقض دارد؟؟روایت تناقض ندارد بلکه اختلاف درجه ی معرفتی آن فرد زائر است. هر چه درجه ی معرفت بالاتر ،ثواب هم بالاتراست. 3⃣- دعا برای تعجیل فرج امام زمان (ع) هیچ وقت امکان نداشت شیخ علی خیاط صلوات بفرست آخرش و عجل فرجهم نگوید (من واقعا در تعجبم چه طور در بعضی مجالس مذهبی و دینی ما صلوات می فرستند ذکر می گویند، دعا می کنند بعد و عجل فرجهم را نمی گویند ) 📜از امام صادق (ع)روایت داریم صلوات می فرستید صلوات راکامل بفرستید ناقص نفرستید!! گفت آقاصلوات ناقص چیست ..؟؟ گفت صلوات ناقص آن صلواتی است که فرستاده بشود و آخرش و عجل فرجهم گفته نشود .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر قشنگ صحبت میکنه درباره یوسف و زلیخا😍 یوسف چه قدر زیبا برخورد میکنه با زلیخا👌
┄┅─✵🍃🌸﷽🌼🍃✵─┅┄ ✅ ادامه مباحث 👇 ✅ادامه رمان مذهبی👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 74 🔶🔶🔶🔶🔶 استاد پناهیان: خدا میخواهد تو خودت را محکم کنی، 👈در تواضع
. 75 🔶🔶🔶 استاد پناهیان: 💠 میفرماید : یک ذره از محبت خدا در دلی نمینشیند ، که یک ذره تکبر در دلش باشد . ❌⛔ تکبرهای خودتون رو با نماز مودبانه زایل کنید . ✅🌺 دستت و بده من ببرم یه جایی.😭 آقا ، من میدونم اینا کجا درست میشن ، ✅🌺🌺 بگم ؟ ماها هم مثل اهل عالم متکبر بودیم ، چی شده که ما هدایت شدیم و بقیه هدایت نشدن ؟ بگم ؟ 💢مایه روزی متکبر بودیم ، 🔶 یه زمان سر به هوا بودم و از دل غافل 🔶 تا کمند غم عشق تو گرفتارم کرد نام حسین که میبریم تواضع در دلمون میاد ، افتاده حال میشیم ، 🔹قربون سر بریده ت که بالای نیزه قرآن خواند ، 💢وتکبر رو از دل ما برداشت ، هر کی آشنای تو شد ، متواضع شد ، و خاک به سر خودش ریخت مگه همیشه باید حسین و ببرند تو گودی قتلگاه ؟ 🔴تا تکبرت از بین بره ؟ 😭 👈با نمازات کمک کن حسین رو . ✅🌺🌺 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
#خانواده_ولایی۷۴ استاد پناهیان : 🔷🔸🔹🔸 🔴ممکنه پدر و مادر یه حرف هایی بزنن که خوشت نیاد خدا در ج
۷۵ استاد پناهیان : 🔹🔸🔸🔻 🔹من برات انتخاب کردم ؛ متناسب با تو همین پدر و مادرن✅ میگه پدر و مادر من همه جوره خوبن ولی، مادرم گاهی نیش میزنه... 🔻بناست،تو مقاومت رو در مقابل مادری که نیش میزنه ببری بالا اگه قرار بود مقاومتت رو مقابل مادری که کتک میزنه ببری بالا👇 یه مادر کتک بزن بهت میدادم ✅ 👌حواسم هست چه کسی رو بالا سرت گذاشتم.... برو به مادرت احترام بذار ✔️ 👌انتخاب خدا کارشناسانه و دقیقه ❌ پس نشین بگو ؛ خوشبحالت بابا و مامانت خوبن و مامان و بابای من... 🔹هر کی والدینش متناسب با خودشه الان باز یه عده میگن ؛ شما خیلی بابا و مامان ها رو آزاد گذاشتین...هر بد اخلاقی خواستن بکنن❓❗️ ⚠️بابا و مامانا هم خدا دارن,... روز قیامت دارن,... پرسش و پاسخ دارن... 🔴آی پدرها و مادرهای محترم ؛ یه کم سخت بگیری بچت بِبُرِه میره جهنم و...🔥 ⚠️به بچت رحم کن.... مستقیم میره دوزخ پس سخت نگیر اذیتش نکن ✅ 😊 اینم توصیه به بابا مامانا👆👆 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
1_1806637.mp3
5.51M
52 مشکلات؛ سهم ما رو از بستری شدن در بیمارستانِ برزخ (جهنم)، کم می کنند. نذار دلـ💔ـت بگیره ها👇 ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
علیرضا امیدی‌¦ آموزش ازدواج💞
🔹 #او_را ...۷۴ هر دوتامون با چشمای گشادمون بدرقه‌ش کردیم، بعد اینکه درو بست تا چند دقیقه همونجوری ب
🔹 ... ۷۵ لبخند ملیحی گوشه ی لبش نقش بست و سرشو تکون داد. -آره من میبینمش! شما نمبینیش؟؟ زیرچشمی نگاهش کردم -فکرکنم بدجوری به سرتون ضربه خورده!☺️ -جدی میگم🙂 نمیبینید؟؟ -نه من فقط بدبختی میبینم! خدا نمیبینم! و خدایی رو هم که نمیبینم نمیپرستم! -خب...کار درستی میکنید! ابرومو دادم بالا و سرمو تکون دادم -یعنی چی؟ منو مسخره کردی؟؟ -نه،شما گفتید نمیبینمش پس نمی‌پرستمش! منم گفتم کار درستی میکنید. خدایی رو که نمیبینی که نباید بپرستی!! نمیفهمیدم چی داره میگه! رفت سمت ظرفشویی و آستیناشو داد بالا، جوراباشو درآورد و شروع کرد به وضو گرفتن. با پوزخند نگاهش کردم و با حالت مسخره کردن گفتم -یعنی تو ،شما،میبینیدش که این کارا رو میکنید؟ بعد وضو، از تو کمد شونه برداشت و رفت سمت آینه ، همینجور که موهاشو شونه میکرد گفت -بله،گفتم که! میبینمش... شونه رو گذاشت تو کمد و یکی از شیشه های عطرشو برداشت. احساس کردم اونم داره منو مسخره میکنه! منم با همون حالت ادامه دادم -عه؟ میشه به منم نشونش بدی؟😏 بوی خیلی خوبی تو خونه پیچید... بوی گرم و ملایمی که از اسپری و ادکلن های منم خوشبوتر بود! -من نمیتونم نشونش بدم، باید خودتون ببینیدش! -این چه مزخرفاتیه که میگی اخه! اه... بس کن! خدایی وجود نداره! آستیناشو مرتب کرد و یه جوراب تمیز از کمد برداشت، اومد سمتم و قاب عکسو ازم گرفت و با لبخند نگاهش کرد. اینکه نگاهم نمیکرد از یه طرف... و آرامشش از طرف دیگه داشت حرصمو درمیاورد! -اگر خدایی وجود نداره پس کی اون مشکلات رو براتون بوجود آورده؟ با چشمای گرد نگاهش کردم واقعا نمیفهمیدم چی میگه! سعی کردم پوزخندمو حفظ کنم! -حتما خدا؟!!😏 لبخند زد -بله! -وای... چرا شما اینجوریی!؟ اینهمه تناقض تو حرفاتون... من دارم گیج میشم! شماها که همش دم از مهربونی خدا میزنید... اونوقت الان میگی.... یعنی چی؟؟ کلافه سرمو تکون دادم و رفتم کیفمو برداشتم و برگشتم سمتش -شما خودتونم نمیفهمید چی میگید! یه عمره مردمو گذاشتید سرکار. یه مشت بیکارم افتادن دنبالتون ،فکر کردین خبریه! ولی در اصل هیچی حالیتون نیست! هیچی...!😠 صدام از حد معمول بالاتر رفته بود و از شدت عصبانیت میلرزید. دلم میخواست خفه‌ش کنم! بدون حرفی درو باز کردم و اومدم بیرون. کوچه خلوت بود، سوار ماشین شدم و راه افتادم. خبری ازش نشد، فکرکنم هنوز با اون لبخند مسخرش داشت زمینو نگاه میکرد!! 😒 خیابونا شلوغ بود، پشت چراغ قرمز وایساده بودم که نگاهم افتاد به آینه ی جلوی ماشین! از دیدن خودم وحشت کردم!!😳 ریملم ریخته بود زیر چشمم و شبیه هیولاها شده بودم!! وای... حواسم نبود که تو کوچه از ترس گریه‌م گرفته بود! یعنی تمام مدت جلوی اون با این قیافه بودم...!؟😣 حتما اون لبخند مسخرش بخاطر قیافه ی من بود شایدم واسه همین نگام نمیکرد و سرش همش پایین بود!! واییییی...ترنم! واقعا گند زدی! مشتمو کوبیدم به فرمون و خودمو فحش میدادم! بیشتر از دو ساعت طول کشید تا برسم خونه. باورم نمیشد اینهمه اتفاق مزخرف فقط تو یه روز برام افتاده بود! اولین کاری که کردم صورتمو شستم، بعد یه بسته بیسکوئیت برداشتم و رفتم اتاقم. "محدثه افشاری" ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کامل درخواستی دوستان🛑 خدا توکجایی دلنشین استاد دانشمند ┄┅─✵🍃•°🌸°•🌼°•🍃✵─┅┄ 💟 @sahebzaman14 💟
سلام دوستان وقتتون بخیر یکی از دوستان به نام ایدی چند وقت پیش میخواستن تو کار کانال کمک کنن به ایدی ادمین کانال مراجعه کنن اجرکم عندالله....