#تلنگر #داستانک
پند لقمان حکیم به فرزند
ای جان فرزند؛ هزار حکمت آموختم که از آن، چهارصد حکمت انتخاب کردم و از آن چهارصد، هشت کلمه برگزیدم که جامع کلمات است؛
دو چیز را هرگز فراموش مکن؛
خدا و مرگ را.
دو چیز را همیشه فراموش کن؛
هنگامی که ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
#تلنگر #داستانک
حکایت می کنند جوانی داشت نماز میخواند، پیرمردی رد شد و گفت: احسنت! چه جوان خوبی، داره نماز میخونه! ... جوان سر ذوق آمد و همانطور که توی قنوت بود، برگشت پیرمرد را نگاه کرد و گفت: تازه! روزه هم هستم!!
دو سال پیش توی مترو کرج ....
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
#تلنگر #داستانک
روزی حضرت علی (ع) نزد اصحاب خود فرمودند: من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور؟
مولا فرمودند: آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانهی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مأمورین فرمود: ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
#تلنگر #داستانک
ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺳﻢ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ کرﺩ. ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﭘﺎی ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻓﺖ. ﻣﻌﻠم گفت: «ﺷﻌﺮ بنی ﺁﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ.»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﺷﺮﻭﻉ کرﺩ:
بنی ﺁﺩﻡ ﺍﻋﻀﺎی یکدیگرﻧﺪ که ﺩﺭ ﺁﻓﺮینش ﺯ یک ﮔﻮﻫﺮﻧﺪ
ﭼﻮ ﻋﻀﻮی ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺩﮔﺮ ﻋﻀﻮﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍینجا که ﺭسید ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪ. ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺖ: «بقیه ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ!»
ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯ ﮔﻔﺖ: ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
#تلنگر #داستانک
ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺨﻞ ﺩﺭﺧـﺖ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ. وقتی نخلی را می خواهـند قطع کنند میگویند بکُشش! ﺟﻨﻮﺑﯽ ﻫﺎ بیشتر میدانند ﮐﻪ ﭼﻪ میگویم. انگار این درخت ﭼﯿﺰﯼ ﺷﺒﯿﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺍﺳـﺖ ﻭ ﺑﯽ ﺟـﻬـﺖ ﻧﯿـﺴﺖ ﮐـﻪ ﻭﺍﺣﺪ ﺷﻤـﺎﺭﺵ ﺁﻥ همچـون ﺁﺩﻣﯿـﺎﻥ، ﻧﻔﺮ ﺍﺳﺖ.
ﻧﺨﻞ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﮔـﺮ ﺳـﺮﺵ ﺭﺍ ﻗﻄﻊ ﮐﻨﯽ میمیرد، ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
#تلنگر #داستانک
مرحوم آیت الله مجتهدی(ره) فرمودند:
یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه میکنند و شانههایشان از شدت گریه تکان میخورد.
رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
#تلنگر #داستانک
روزی از ابو سعید ابوالخیر سوال کردند:
این حُسن شهرت را از کجا آوردی؟
ابوسعید گفت: شبی مادر از من آب خواست، دقایقی طول کشید تا آب آوردم، وقتی به کنارش رفتم، خواب، مادر را در ربوده بود، دلم نیامد که بیدارش کنم، به ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
#تلنگر #داستانک
ملک الموت، نزد حضرت نوح علیهالسلام آمد در حالی که او در آفتاب نشسته بود. حضرت بـه فرشته مـرگ فرمودند برای چه آمدهای؟ ملک الموت عرض کرد آمده ام جان شما را بگیرم
نـوح نبی علیه السـلام فرمـود: اجازه می دهی از آفتـاب به سـایه بـروم؟ عزرائیـل گفت ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄
#تلنگر #داستانک
اسحـاق بن محمـد بن صـباح امیـر کـوفه بـود. زوجه او دختری به دنیا آورد. امـیر از ایـن جهت بسیار محزون و غمگین شد و از غذا و آب خوردن خودداری نمود
وقتی بهلـول ایـن مـطلب را شنیـد به نزد وی رفت و گفت: ای امیـر این همه #ناله واندوه برای چیست؟امیر جواب داد ...
#خدایا_کمک_کن_مؤمن_شویم
#خدایا_دوستت_دارم
@Allah_Almighty
●➼┅═❧═┅┅───┄