هدایت شده از نورنیوز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اشاره اخیر رهبر انقلاب به شهید حمیدرضا الداغی که شهادتش افکار عمومی کشور را تکان داد
🌐 nournews.ir
🆔 @Nournews_IR
🌲استدلال امام رضا(ع) در پذیرش ولایتعهدی
✍برخی به امام رضا(ع) اعتراض کردند که چرا همین مقدار اسم تو آمده جزء حکومت مأمون؟ فرمود: آیا پیغمبران شأنشان بالاتر است یا اوصیای پیامبران؟ گفتند: پیغمبران. فرمود: یک پادشاه مشرک بدتر است یا یک پادشاه مسلمان فاسق؟ گفتند: پادشاه مشرک. فرمود: آن کسی که همکاری را با تقاضا بکند بالاتر است یا کسی که به زور به او تحمیل کنند؟ گفتند: آن کسی که با تقاضا بکند. فرمود: یوسف صدیق پیغمبر است، عزیز مصر کافر و مشرک بود، و یوسف(ع) خودش تقاضا کرد که: اجعلنی علی قرائن الارض انی حفیظ علیم» (یوسف- 55) چون میخواست پستی را اشغال کند که از آن پست حسن استفاده کند. تازه عزیز مصر کافر بود، مأمون مسلمان فاسقی است، یوسف(ع) پیغمبر بود، من وصی پیغمبر هستم. او پیشنهاد کرد و مرا مجبور کردند.
سیری در سیره ائمه اطهار(ع)، شهید مرتضی مطهری(ره)، ص 206
🌸🌴🌸
هدایت شده از جدال سیاسی
8.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✘ دولتها نخواستند؛
مسئلهی حجاب را، بموقع و ریشهای حل کنند!
🌐 آپارات | یوتیوب
✅کانال جدال سیاسی👇
https://eitaa.com/joinchat/2508259340C851b3b60c7
هدایت شده از pedarefetneh | پدر فتنه
⭕️ ایران با یه تیپ سلاح دست چندم خودش تو اوکراین
کل آمریکا و انگلیس و پیمان آتلانتیک شمالی و... زمینگیر کرده
با شاهد۱۳۶یجوری ناتو رو زدیم که زلنسکی علنا گریه میکنه
بعد گاگول میگه پاشید برید با طالبان بجنگید
الاغ ما داریم جهان دوقطبی ایجاد میکنیم
سرگرم طالبان و اصلاح طلبا نمیشیم
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
🆔 @pedarefetneh2 🔜 #پدرفتنه
❌❌❌❌❌❌❌❌
🍃🌸🌻داستان شب🌻🌸🍃
سلام و ارادت ویژه؛
تبریک ویژهء ولادت باسعادت امام رضا علیه السلام به شما و خانوادهء محترم.
شبتون سرشار از آرامش ....؛
دلتون شاد و امیدوار به خدا...؛
وجودتون سرشار از انرژی و توان....؛
🌸 ان شاءالله 🌸
...................................
داستان امشب را تقدیمتان میکنم.
۱۴۰۲/۰۳/۱۱
🌸همجواری اهل بیت"ع"🌸
شما حکایات زیادی شنیده اید که برخی خوبان آرزو داشتند بعد از مرگ در جوار معصومین (ع) دفن شوند و یا عجیب تر اینکه در جنگ تحمیلی عراق علیه ما ؛ چند نفر از شهداء ما به کربلا برده شده و دفن شدند.
اما شخص داستان ما فرق دارد:
راوی داستان میگوید :
پدر من در مشهد، در بازارچه "حاج آقا جهان" مغازه طباخی داشت و تابستان ها مرا همراه با خودش به دم دکان خود میبرد تا آنجا برایش شاگردی کنم.
در همانجا بود که وقتی "جیگی جیگی" بساط نمایشش را پهن میکرد، من یکی از مشتریهای پر و پا قرصش بودم.
جیگی جیگی فردی سیاه چهره و لاغر بود که ظاهرا" از جنوب آمده بود مشهد و مقیم شده بود .
ساز محلی میزد. موسیقیش شاد بود و دل همه را شاد میکرد. هرچند خودش غم خاصی داشت.
او هرگز دنبال پول و ثروت نبود. در آن زمان من ده، دوازده سال بیشتر نداشتم! و حرکات جیگی جیگی که با ساز انجام میداد برایم شگفتانگیز بود و شاید علاقهای که به عروسک نمایشیِ او داشتم، باعث شد بعدها سراغ تئاتر بروم.
جیگی جیگی مطرب بود و به حرم امام رضا(ع) راهش نمیدادند.
یعنی به لحاظ حرمت با اون سر و وضع نمیتونست بره حرم.
شاید برای همین هم بارها دلش شکسته شده بود.
اینکه در مشهد باشی اما به حرم امام رضا(ع) راهت ندهند، باید غم بزرگی باشد....😭😭😭
او همیشه با حسرت به گلدسته های حرم نگاه میکرد و رد میشد و البته یک چیزایی تو دل میگفت...!!!
کسی نمیدونست چه حرفهایی بین جیگی جیگی و امام رئوف(ع) رد و بدل میشد.
اما او به کارش که به نوعی تئاتر خیابانی و موسیقی بود ادامه میداد. او خانواده و کس و کاری در مشهد نداشت.....!
تا اینکه از دنیا رفت. روزی که او فوت کرد؛ همزمان با او مردی والا مقام هم در مشهد درگذشت که برایش مراسم بسیار ویژهای گرفتند...؛
اما جالب اینجا بود که پیکرهای آنها در غسالخانه با هم جابجا شد...!!!
نکته جالب داستان اینجاست :
قرار بود آن مرد والا مقام در حرم حضرت امام رضا (ع) دفن شود که هزینه بسیار بالایی هم داشت و میخواستند جیگی جیگی را که مطرب بود به قبرستانی خارج از شهر ببرند...!
اما وقتی پیکرهای آنها با هم بصورتی اتفاقی جابجا شد ؛ جیگی جیگی با مراسم خاصی در حرم امام رضا (ع) و در زیر سقاخانه اسماعیل طلا دفن شد..!!!
بعدا" خانواده آن مرد والا مقام، درخواست نبش قبر کردند، اما آیت الله میلانی(ره) که مرجع تقلید بود، اجازه این کار را نداد و قسمت این شد که هرکه به زیارت امام رضا میرود جیگی جیگی را هم زیارت میکند و جیگی جیگی به خواست خدا صاحب قبری شد که قیمت ندارد....!
قبری که شاید قسمتی از بهشت خدا روی زمین است...!
...................................
بله دوستان خوبم ؛
چقدر خوشبخته کسی که دلش به دل امام "ع" گره خورده و خانه آخرتش در جوار امام"ع"....!
*دلم عجب گره خورده به ضریحت مولا....*
*امام رئوف و گره گشا...؛ این گره ز من مگشای...*
یا امام رئوف؛ یا علی ابن موسی الرضا(ع) ؛
آقاجان شما که کسی رو از چشم جا نگذاشته و توجه و لطفت به همه هست....؛
آقا جان؛ شما ارباب و مالک و صاحب مائید...؛
امروز ما با مشکلات زیادی روبرو هستیم...؛
از شما که کریم ابن کریم ابن کریمی انتظار داریم....؛
آقاجان ؛ قسمت میدهیم به مادرت حضرت فاطمه"س" و به جگرگوشه عزیزت حضرت جواد"ع" و به جدمظلومت حضرت اباعبدالله الحسین"ع" :
هرکس هر آرزو و حاجت و مشکل و خواسته ای دارد ؛ به او عنایت ویژه ای بفرما.
*ان شاءالله*
التماس دعا ویژه داریم. شبتون خوش.
🍃🌸🌺🌻❤🌻🌺🌸🍃
هدایت شده از شهرداری فریدونشهر {بام ایران}
امام خامنه ای :
«شهید نورعلی شوشتری، یک مرد جاافتادهی میانسن، که عمری را به جهاد و مجاهدت در راه خدا و فداکاری گذرانده، او هم وصیّتنامه دارد؛ پُر از حکمت. چند سطر از این وصیّتنامه را انسان نگاه کند، [می بیند] واقعاً حکمتِ کامل است» ۱۴۰۲/۳/۹
✅ قسمتی از وصیتنامه شهید نورعلی شوشتری :
دیروز از هرچه داشتیم، گذشتیم؛ امروز از هرچه بود، گذشتیم.
آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز …!!
دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود…
آنجا (جبهه) بوی ایمان میداد و این جا ایمانمان بو !! میدهد!!…
آنجا درب اطاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی ازآن توست
الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید
الهی: نصیرمان باش، تا بصیر گردیم.
بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم و آزادمان کن تا اسیر نگردیم…
🌐سایت شهرداری فریدونشهر 🔰
www.fereidoonshahr.ir
╭━═━⊰✹🌍🇮🇷✹⊱━═━
@shahrdare_f34
╰━═━⊰❀🇮🇷🌍❀⊱━═━╯
🔰بر شما حرام شده است (ازدواج با) مادرانتان و دخترانتان، و خواهرانتان و عمّههايتان و خالههايتان و دختران برادر و دختران خواهر و آن مادرانتان كه به شما شير دادهاند و خواهران رضاعى (شيرى) شما و مادران همسرانتان و دختران همسرانتان (از شوهر قبلى) كه در دامن شما تربيت يافتهاند، به شرط آنكه با مادرانشان، همبستر شده باشيد، پس اگر آميزش نكردهايد مانعى ندارد (كه با آن دختران ازدواج كنيد) و (همچنين حرام است ازدواج با) همسران پسرانتان كه از نسل شمايند (نه پسر خواندهها) و (حرام است در ازدواج) جمع بين دو خواهر، مگر آنچه پيشتر انجام گرفته است. همانا خداوند بخشنده و مهربان است.
🔷 پیام ها
1⃣ اختيار حرام و حلال كردن همه چيز (خوردنىها، نوشيدنىها، معاملات، عقد و ازدواجها ...) تنها براى خداست. «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ»
2⃣ شير مادر، همچون تولّد از مادر، يكى از اسباب محرميّت است. در انتخاب دايه دقّت كنيم. «أُمَّهاتُكُمُ اللَّاتِي أَرْضَعْنَكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ مِنَ الرَّضاعَةِ»
3⃣ به دخترانى كه از شوهر قبلىِ زن شما هستند و در خانه شما زندگى مىكنند، به چشم دختر خود نگاه كنيد و مربّى آنان باشيد. «وَ رَبائِبُكُمُ اللَّاتِي فِي حُجُورِكُمْ»
4⃣ قانون عطف به ماسبق نمىشود. «إِلَّا ما قَدْ سَلَفَ»
(كسانى كه قبل از تحريم، دو خواهر را به عقد خود در آوردهاند، كيفرى ندارند گرچه بعد از اعلام اين قانون بايد يكى از خواهران را نگه داشته و ديگرى را رها كند.)
🌸🌴🌸
🌲🌸🌲🌸🌲🌸🌲
🔷امیرالمومنین علیه السلام:
«۰۰۰ پس تعصب بورزید در حمایت کردن از پناهندگان و همسایگان، وفاداری به عهد و پیمان، اطاعت کردن از نیکیها، سرپیچی از تکبر و خودپسندیها، تلاش در جود و بخشش، خودداری از ستمکاری، بزرگ شمردن خونریزی، انصاف داشتن با مردم، فرو خوردن خشم و پرهیز از فساد در زمین تا رستگار شوید.»
نهجالبلاغه- خطبه 192
🌸🌴🌸
🍃✨🍃✨🍃✨🍃
✍۰۰۰ روزی امام رضا(ع) در حالی که ولیعهدی مأمون را پذیرفته بود، بدون تشریفات وارد حمامی شد. در نیشابور شخصی در حمام آن حضرت را نمیشناخت، درخواست کرد تا امام رضا(ع) کیسه او را بکشد. حضرت درخواست او را پذیرفت و مشغول کار شد. برخی که امام را میشناختند وارد حمام شدند و آن مرد را درباره شخصیت امام رضا(ع) آگاه کردند، و او شرمنده و مشغول عذرخواهی شد، با این حال امام رضا(ع) به او آرامش و روحیه میداد و همچنان به دلاکی مشغول بود تا آن را به پایان رساند.
مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص 412
🌸🌴🌸
🌹خودش هم نمیدانست که چرا رفتار مردم اینقدر فرق کرده! کوچههای روستا همان کوچههای خاکی بودند و دیوارهای خانههایش همان دیوارهای کاهگلی و آدمهایش همان آدمهای همیشگی؛ اما نگاهشان فرق کرده بود! قدم در اولین کوچة روستا که گذاشت متوجه تشییع جنازة شهیدی شد. تمام خیابانهای اصلی روستا را بسته بودند و او به لحظات پایانی تشییع جنازه رسیده بود. چند قدم به دنبال مشایعتکنندگان پیش رفت.یادش آمد که باید به بسیج روستا برود. با همین فکر از جمعیت جدا شد و طرف پایگاه به راه افتاد. چند زن که چادر رنگی بر سر داشتند و کناری ایستاده بودند، با دیدنش به حیاط خانههایشان دویدند و در را بستند. متعجب از حرکت آنها ایستاد و سرتاپای خودش را برانداز کرد! هنوز قدم در حیاط پایگاه بسیج نگذاشته بود که مردم اطرافش جمع شدند. یک نفر از میانشان جلو آمد و مشخصاتش را پرسید. او جواب داد: «عزیزالله عزیزی هستم.»عزیزالله را به دفتر فرماندهی بردند. مدام از آنها میپرسید: «چه اتفاقی افتاده؟ چرا مردم با دیدنم اینطور رفتارمیکنن!؟» فرمانده پایگاه درحالیکه سعی میکرد آرامش کند، لیوان آبی به سویش گرفت وگفت: «شهید گمنامی رو اشتباهی بهجای شما شناسایی کرده بودن. انگار اولین کسی هستین که تشییع جنازة خودشو دیده...» با شنیدن این حرف عرق سردی بر تنش نشست. سری تکان داد و زیر لب نجوا کرد: «یعنی شهادت اینقدر به من نزدیکه؟»آن وقت بیآنکه سؤال دیگری بپرسد از پایگاه بیرون زد. با خودش فکر کرد که باید خیلی زودتر از اینها کارهایش را تسویه حساب میکرد. شاید یکی از آنها حلالیت طلبیدن از تکتک اهالی روستا بود.
راوی: یزدان نیازی
🌸🌹🌸