eitaa logo
نگاه نو
136 دنبال‌کننده
221 عکس
114 ویدیو
0 فایل
نگاه یک اقتصاد خوان به توسعه و تعالی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جهاد تبیین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ زنگ تفریح😍 🇮🇷 @jahadetabeein عاقبت فرار از مدرسه😁
هدایت شده از لرستان خبر
📌حضور سلاح‌ورزی در همایش انتخاباتی پزشکیان 🔻کانال https://eitaa.com/joinchat/591069218Cff6306d0ee
باسلام از شما دعوت میشود در افتتاحیه ستاد دانشجویی استان خوزستان دکتر جلیلی حضور پیدا کنید. منتظر حضور گرمتان هستیم🌹
باسلام از شما دعوت میشود در افتتاحیه ستاد دانشجویی استان خوزستان دکتر جلیلی حضور پیدا کنید. منتظر حضور گرمتان هستیم🌹
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از خانعلی زاده
✅ داستان قهرمانان تولید -یک از سه- «قدم اول» در آن لحظه انگار دستی داشت صفحه زندگی‌اش را ورق می‌زد. باید به صفحه بعد می‌رفت. دیگر وقتش بود. جوان ۲۰ ساله با خودش کلی کلنجار رفت تا تصمیم رفتنش جان گرفت. در آن لحظات حالش شبیه حال پدرش شده بود وقتی می‌خواست تصمیم کوچ از نیشابور به تهران را بگیرد. صدای چرخ‌ها و دستگاه‌های بُرش کارگاه را مال خود کرده بودند. سیدحسین وسط آن هیاهو و بوی نخ، به ۶ سال گذشته‌اش فکر می‌کرد. به روزی که ۱۴ ساله بود و خود را غریبه‌ترین آدم پایتخت می‌دید. به روزهایی که دلگرمی‌اش وسط تهرانِ دهه ۷۰ شده بود شاگردی در بازار. آن روزها جوری شاگردی می‌کرد که انگار قسم خورده بود بشود نفر شماره یک تولید چمدان ایران. سیدحسین آخرین چمدان را که آماده کرد وسط کارگاه ایستاد. بعد جوری که همه بشنوند گفت: «من دیگه می‌خوام برای خودم کار کنم». کارگاه در آن لحظه لال شد. سرپرست کارگاه که موی سفیدش اولین چیزی بود که به چشم می‌آمد جوری نگاه کرد که گویی خبر مرگ بچه‌اش را بهش داده‌اند. بعد با قدم‌های سنگینی که انگار وزن دنیا را تحمل می‌کردند خودش را به سید رساند و گفت: «سید چی میگی؟!» همه کارگاه ماتشان برده بود. سید باصلابت به چشم‌های سرپرست خیره شد و گفت: «دیگه اینجا چیزی نمونده که یاد بگیرم». سرپرست گفت: «تو چند سالته؟» سیدحسین گفت: «۲۰ سال.» سرپرست برگشت و گفت: «پس خیلی چیزها مونده یاد بگیری» بعد به طرف اتاقش به راه افتاد و ادامه داد: «اینجا ایرانه، هر کسی پا نمی‌گیره» سیدحسین کیف کوچکش را برداشت و گفت: «پا می‌گیرم. توی همین خاک». قهقهه سرپرست پیچید توی کارگاه. سید میان بهت همکارانش بیرون زد و راه افتاد به طرف خانه. جوانِ یاغی حالا باید به فکر اجاره چرخ و جا می‌بود... 📌ادامه دارد...
هدایت شده از خانعلی زاده
✅ داستان قهرمانان تولید -دو از سه- «گذر از طوفان» هنوز فنجان چای را به لبش نرسانده بود که صدای باد و طوفان از حیاط بلند شد. چیزی شبیه به طوفان‌های نیشابور. سیدحسین مثل یک ناجی خبره از جا پرید و خودش را به حیاط رساند. باد برای ویرانی به جان کارگاه خاصش افتاده بود. سیدحسین پولی برای اجاره کردن جا نداشت. او با تنها چرخی که توانسته بود اجاره کند گوشه حیاط خانه پدر کارگاه به راه انداخته بود. سقف کارگاهش چادر بود. چادری که از آن آسمان پیدا بود. روز طوفان سید اولین چمدان کارگاه خودش را تولید کرده بود. او چمدان را برداشت و انداخت توی خانه. جوری که انگار ارزشمندترین جواهر دنیا را نجات می‌دهد. بعد بادیگارد چرخ در برابر طوفان تهران شد. برادرش به کمکش آمد. سیدحسین وسط آن آشوبی که باد به پا کرده بود یاد روزی افتاد که گاری اجاره کرده بود و در بازار کارتون جمع می‌کرد. آن روزی که باد زد و همه کارتون‌هایش را در چهارراه مولوی پخش کرد. با اینکه کارگاه را ساعت ۵ می‌بستند، اما پسرک ۱۴ ساله تازه شغل دومش شروع می‌شد. او گاری اجاره کرده بود تا مَردی کند برای خانواده‌اش و کمک باشد. خستگی سرش نمی‌شد. طوفان انگار سماجت سیدحسین را دید که نسیم شد و رفت. لباس‌های دو برادر شبیه لباس خاکی رزمنده‌ها شده بود. سید خودش را تکاند و برادرش را بغل کرد و دستی به چرخ کشید و لبخند زد. فردایش چمدان اولش را برداشت و رفت برای بازاریابی... 📌 ادامه دارد...
هدایت شده از خانعلی زاده
✅ داستان قهرمانان - سه از سه - «قله» در باز شد و مردی حدودا ۵۰ ساله با کیفی در دست وارد اتاق شد. سیدحسین از او استقبال کرد. مرد گفت: «ماشالله به این کارگاه. چند نفر اینجا کار میکنن؟ من که نتونستم با یه نگاه بشمارمشون» سیدحسین لبخند زد و گفت: «لطف دارید. تازگی‌ها چندتا از بچه‌های بهزیستی و کمیته امداد بهمون اضافه شدن. با اونها شدیم ۱۴۰ نفر.» بعد ناخودآگاه یاد روزهایی افتاد که توی حیاط خانه‌ی پدرش تنهایی و با یک چرخ تولید می‌کرد. مرد از کیفش کاغذی بیرون آورد و پرسید: «چند وقته اومدین ورامین؟» سید گفت: «از سال ۸۷ اینجا هستیم. اطراف بازار تهران یه جای کوچیک داشتیم که دیگه توش جا نمی‌شدیم». هردو خندیدند. مرد پرسید: «ظرفیت تولیدتون چقدره آقای موسوی؟» با این سوال سید یاد همان یک چمدانی افتاد که از دست طوفان نجات داده بود. سیدحسین گفت: «رسیدیم به ۱۳۰۰ تا در روز. البته به لطف خدا.» مرد انگار حالا مطمئن شده بود و با قوت قلب کاغذ را روی میز گذاشت و گفت: «بیخود نیست ما از هرکی پرسیدیم چمدون ساز خوب آدرس شما رو دادن. جناب موسوی با ما قرارداد می‌بندید؟» سیدحسین کاغذ را برداشت و شروع به مطالعه کرد. مرد گفت: «من از طرف سازمان حج و زیارت خدمت رسیدم. برای حجاج چمدون آماده می‌کنید؟». سیدحسین قرارداد امضا شده را دستش گرفته بود و از پنجره اتاقش به کارگاه نگاه می‌کرد. پشت سرش روی دیوار اتاق، لوح تقدیر کارآفرین نمونه سال و عکس با رییس جمهور دیده می‌شدند. نیروهایش هر کدام کاری می‌کردند. به برادرش نگاه کرد که حالا سرپرست تولیدی شده بود. با دیدن کارگاه، جمله سرپرست قدیم به یادش آمد: «اینجا ایرانه، هر کسی پا نمی‌گیره» بعد لبخندی زد و برادرش را صدا کرد تا برای قرارداد جدید برنامه‌ریزی کنند. 📍پ.ن؛ داستان حاضر اقتباسی از زندگی سید حسین موسوی از کارآفرینان نمونه کشور می باشد. 📌
📣📣📣به مناسبت عید غدیر خم، محفل فناوران استان خوزستان جشن کوچیکی رو تدارک دیده که اگر تشریف بیارید دورهم خوش می گذره 🎉🎉🎉 شربت🥤 و شیرینی 🍪و نیمچه نهاری 🌮 هم هست دوشنبه ۴ تیرماه ساعت ۱۳ الی ۱۵ 📌مکان روبروی درب شمالی دانشگاه شهید چمران در محوطه پردیس فناوری دانشگاه لوکیشن اینجا ببین 👇👇👇 https://nshn.ir/2bkiR_QBYfB9 نگاه نو https://eitaa.com/Aminkerendi
بسم الله الرحمن الرحیم با تبریک ایام الله عید غدیر خم و شب میلاد امام موسی بن جعفر ضمن تاکید بر حضور حداکثری در انتخابات پیش رو و ملاک قرار دادن فرمایشات رهبری معظم و حکیم انقلاب و نظر به ادامه ی راه ناتمام شهید جمهور در صورت عدم اتفاق نظر دوستان جبهه ی انقلاب ضمن احترام به همه ی کاندیداهایی که به گرمی فضای انتخابات افزودند فعلا جمع اصلحیت و مقبولیت نسبی را در جناب دکتر جلیلی میدانم و از دوستانی که دچار تردید هستند دعوت به رای به این کاندیدای جبهه ی انقلاب را دارم به امید فرج حضرت حجت و رقم خوردن بهترین مقدرات برای ایران عزیز اسلامی
از آنجایی که نامزدها شاید وحدت نکنند بیایید ما کنیم همه به رای دهیم
هدایت شده از R Salehi
به نام خدایی که بزرگتر از اتاق‌های جنگ روانی است... فردا با اطمینان به دکتر جلیلی (کد ۴۴) رأی خواهیم داد. پیش به سوی ایرانی قوی 🇮🇷✌️
رای مسئولیت دارد. به این فکر کنیم که روی کار آمدن یک دولت ضعیف حتی اگر اندکی باعث جسارت بیشتر رژیم صهیونیستی در انداختن "یک" بمب بیشتر در غزه و شهادت حتی یک کودک بشود، نسبت به آن مسئولیم. ایران، کشوری منزوی و بی‌تاثیر نیست. ایران قلب جبهه مقاومت جهانی و تنها عامل ترس و کنترل شیاطین عالم است. شیاطین حتی به قضا شدن نماز صبح ما دل بسته‌اند چه رسد به رای ما که معادلات جهانی و تاریخ با آن نسبت دارد. ما امت زمینه ساز ظهوریم ان شاالله پس ای عزیز ممنون میشوم با ما همراه شوی و به دکتر آری بگویی. ارادت
برای عبور از جناح ها برای ساختن ایران برای جهش ایران برای سربلندی ایران https://eitaa.com/Aminkerendi
هدایت شده از Sadat1318
یک هفته جهاد بزرگ جبهه انقلاب برای جهش ایران عزیز... بسم الله الرحمن الرحيم... @marghoomat
یک هفته فرصت داریم یک هفته سخت سخت تر از تمام عملیات های دفاع مقدس سخت تر از تمام روزهای انقلاب سخت تر از تمامی پیچ های تاریخ برای ایران اسلامی برای کودکان غزه برای یمن، شامات و لبنان برای نجات بشریت هر چه داریم به میدان بیاریم وگرنه باید سلام کنیم به یک دهه دیگر عقب گرد.. https://eitaa.com/Aminkerendi
برای خودمون وضعیت فوق العاده اعلام کنیم یک هفته کار و زندگی تعطیل بشه از گرسنگی نمیمیریم استراحت و تفریح و کل کل تعطیل وحدت وحدت وحدت مجاهدت مجاهدت مجاهدت بسم الله الرحمن الرحیم کنیم https://eitaa.com/Aminkerendi
اتاق عملیات ها رو تشکیل بدید در کمترین فرصت زمان باید بیشترین خروجی رو بگیریم ما مرد روزهای سختیم ثابت کردیم در سختی ها بیشتر خروجی داشتیم این چند روز باید به اندازه چندماه کار کنیم، بدون خستگی بدون ناامیدی هدف هم حداقل ۱۸ میلیون رای برای آقای دکتر جلیلی یاعلی کنید https://eitaa.com/Aminkerendi
هدایت شده از حزباوی
🔴 یک تصمیم تمدن ساز 🔹️با حضور دکتر چلداوی "رئیس دانشگاه شاهد" 🗓زمان: سه شنبه ( امروز) ساعت ۱۴ 🚩مکان: پادادشهر_ خ ۱۷ غربی پلاک ۱۳۶ https://eitaa.com/tadavome_khedmat403