-اگر که درد می کشیم به یار بی توجهیم
-به نسخه ی خداییِ نگار بی توجهیم
-به عشق یار دست از گناه خود نمی کشیم
-به شیوه درست انتظار بی توجهیم
آقاجان، دردت به جونم!
نماز و روزه هاتون قبول باشه!
برای این نوکرای روسیاه و گنهکار هم دعا کنید..التماس دعا💔
بهامیدخداواذنواجازهحضرتمآدر🍃
-درخدمتتونیم با مبحث: گناهشناسے
1: معناي گناه:
گناه به معنی خلاف است و دراسلام هرکاري که برخلاف فرمان خداوندباشد،گناه محسوب میشود.
گناه هرچندکوچک باشدچون نافرمانی خداست، بزرگ است.
رسول اکرم (ص)درسخنی به ابوذر فرمودند:
«لاتنظر الیصغر الخطیئه و لکن انظر الی من عصیته»1
«کوچکی گناه را ننگر، بلکه بنگرچه کسی را نافرمانی میکنی!.»
2: واژه هاي گناه درقرآن
در زبـان قرآن و پیـامبر(ص) و امامـان (ع) بـا واژه هاي مختلف، ازگناه یادشـده است،که هرکـدام
گویی از بخشی از آثارشوم گناه پرده بر میدارد و بیانگرگوناگون بودن گناه است.
واژه هاییکه در قرآندر موردگناه آمده، عبارتنداز:
1 -ذنب 2 -معصیت 3 -اثم4-سیئه 5-جرم 6-حرام 7-خطیئه
8-فسق 9-فساد 10-فجور 11 -منکر 12-فاحشه 13-خبث 14-شر 15-لمم16-وزر و ثقل17-حنث
۱-ذنب، به معنی دنبـاله است،چون هر عمـل خلاـفی یک نوع پیآمـدو دنباله به عنوان مجازات اخروي یا دنیوي دارد؛ این
واژه، در قرآن35 بار آمده است.
۲-معصـیت، به معنی سـرپیچی وخروج از فرمـان خـدا و بیانگر آناست که انسان از مرز بنـدگی خـدا بیرون رفته است؛ این
واژه در قرآن33 بار آمده است.
۳ -اثم، به معناي سستی وکندي و واماندن و محروم شدن از پاداش ها است زیرا درحقیقت گنهکار یک فرد وامانده است و
مباداخود را زرنگ پندارد؛ این
واژه در قرآن48 بار آمده است
۴-سـیئه، به معنی کار قبیح و زشت است که موجب اندوه و نکبت گردد، در برابر «حسـنه»که به معنی سـعادت وخوشـبختی
است؛ این
واژه 165 بار در قرآن آمده است.
کلمه «سوء» از همین واژه گرفته شده
که 44 بار در قرآن آمده است.
۵- جُرم ، در اصـل به معنی جـداشـدن میوه از درخت و یـا به معنی پست است،جریمه وجرایم از همین مـاده میباشـد،جرم
عملی است که انسان را ازحقیقت،سعادت، تکامل و هدف جدا میسازد؛ این
واژه 61 بار در قرآنامده است.
۶-حرام، به معنی ممنوع است،چنانکه لباس احرام لباسـی است که انسان در حج و عمره میپوشدو از یکسري کارها ممنوع
میشود. و مـاه حرام مـاهی است که جنگ در آن ممنوع میباشـدو مسـجدالحرام یعنی مسـجدي که داراي حرمت و احترام
خاصی بوده، و ورود مشرکین به آن ممنوع است؛ این
واژهه حدود 75 بار در قرآن آمده است.
۷-خطیئه، غالبـًا به معنی گنـاه غیر عمـدي است. وگاهی در معنی گناه بزرگ نیز اسـتعمال شـده است،چنانکه آیه 81 سوره
بقره و 37سوره الحاقه بر این مطلب گواه میباشد.
این واژه در اصـل حـالتی است که براي انسان بر اثرگناه پدیـدمی آیـدو او را ازطریق نجات، قطع میکنـد، و راه نفوذ انوار
هدایت به قلب انسانرا میبندد.
اینواژه 22 بار در قرآن آمده است.
۸-فسق، در اصل به معنی خروج هسـته خرما از پوست خود میباشـد، و بیانگر خروج گنهکار از مـدار اطاعت و بندگی خدا
است که او بـا گناه خود حریم وحصار فرمان الهی راشکسـته و در نتیجه بـدون قلعه وحفاظ مانـده است؛
اینواژه 53 بار در قرآن آمده است.
۹-فسـاد، به معنی خروج ازحد اعتـدال است که نتیجه اش تباهی و به هـدر رفتن اسـتعدادها است؛
اینواژه 50 بار در قرآن آمده است.
۱۰-فجور، به معنی دریـدگی و پاره شدن پرده ي حیا و آبرو و دین است که باعث رسوایی میگردد؛ و 6 بار در قرآن آمده است.
۱۱-منکر، در اصـل از انکـار به معنی نـا آشـنا است،چراکه گنـاه با فطرت و عقل سالم، هماهنگ و مانوس نیست، و عقلو
فطرت سالم، آنرا زشت و بیگانه میشمرد؛ این کلمه 16 بار در قرآن آمده و بیشتر در عنوان نهی از منکر، طرح شده است.
۱۲-فاحشه، به سـخن وکاري که در زشتی آن تردیدي نیست، فاحشه گویند. در مواردي به معنی کار بسیار زشت و ننگین و
نفرت آور به کار میرود؛ اینواژه 24 بار در قرآن آمده است.
۱۳-خبث، به هر امر زشت و ناپسـند،خبیث گویند در مقابل《 طیّب 》به معنای پاک و دلپسند ،
این واژه۱۶ بار در قرآن بکار رفته است.
۱۴- شر بـه معنی هر زشـتی است که نـوع مردم از آن نفرت دارنـد، و بر عکس، واژه ي«خیر» به معنی کـاري است که نـوع مردم آنرا دوست دارند، این واژه غالبًا درمورد بلاها وگرفتاريها استعمال میشود، ولی گاهی نیز در موردگناه به کار می
رود، چنانکه در آیه 8سوره زلزال به معنی گناه به کار رفته است
۱۵-لمم، (بر وزن قلم) به معنی نزدیـک شـدن به گناه وبه معنی اشـیای انـدك است و درگناه ان صـغیره بکار میرود. و در قرآن یکبار آمده است.
۱۶-وزر، به معنی سـنگینی است، و بیشتر در مورد حمل گناه دیگران بهکار میرود، «وزیر»کسـی است که کارسـنگینی از حکومت را به دوش خواهدکشید،
این واژه در قرآن26 بار آمده است.
3: راهی براي شناخت گناه
در قرآن هیجده گروه بخاطرگناهان مختلف، مورد لعنن قرارگرفته اند؛
«لعن» در اصـل به معنی طرد و دورساختن از رحمت، آمیخته باخشم و غضب است، با اینکه رحمت خداونـدشامل همه چیز میشود؛
(َو رحمتی وسعت کل شیی)
«و رحمت منبر هرچیزيگسترده است.»
ولی انسان بخاطر سوء انتخاب خود به جایی میرسـدکه همچون توپ دربسـته در اقیانوس رحمت الهی قرار دارد اما ذره اي آب رحمت را به درون نمیپذیرد.
4: لعنت شدگان درقرآن
کـافران و مشـرکان، یهودیـان لجوج، نصرانیان، مرتـدان، قانون شـکنان حیله گر، پیمان شـکنان،کتمان کننـدگان حق،سـردمداران کفر
بخـاطر فسـاد در زمین، منافقـان چنـدچهره، آزار دهنـدگان به رسول خـدا(ص)،ظالمـان، قاتلان، ابلیس، تهمت زنندگان به بانوان پاكدامن، مخالفان رهبران راستین،شایعه سازان دروغ پرداز، ناپاك دلان و دروغگویان.
5: اقسام گناه
علماي اسلام از قدیم گناهان را بر دوگونه تقسیم نموده اند:
1-گناهان کبیره (بزرگ).
2-گناهان صغیره (کوچک).
این تقسیم بندي از قرآن و روایات سرچشمه گرفته است؛
در قرآن چنین میخوانیم:
«ان تجتنبوا کبائر ماتنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم و ندخلکم مدخلا کریمًا»
«اگر ازگناهان کبیره اي که از آن نهی شده اید، اجتناب کنید،گناهان کوچک شما را میپوشانیم وشما را درجایگاه خوبی وارد میسازیم.»
و درجاي دیگر آمده است:
(و وضع الکتاب فتری المجرمین مشفقین مما فیه و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها )
«وکتـاب (نـامه اعمـال) در آنجـا گـذارده شـود، گنهکـاران را میبینی که از آنچه در آن است، ترسـان و هراسـن اند، و می گویند: اي واي بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی نیست، مگر اینکه آنرا شماره کرده است؟»
و در آیه ای دیگر میخوانیم:
(الذین یجتنبون کبائر الاثم و فواحش الا اللمم ان ربک واسع المغفره)
«(نیکوکـاران) کسـانیه ســتند کـه ازگناهـان بزرگو زشـتی هـا،جزگناهـان کوچـک پرهیز میکننـد، بی گمـان آمرزش پروردگارت وسیع است.»
و درباره ي بهشتیان میخوانیم:
(والذین یجتنبون کبائر الاثم و فواحش)
(مواهب آخرت،جاودانه است براي آنانکه ازگناهان بزرگ وکارهاي زشت پرهیز میکنند.»
6:توجیه ودلیل تراشی براي گناه
بدتر ازگناه، توجیه گناه و دلیل تراشی براي آن است. میتوان گفت توجیه گناه یک نوع کلاه برداري دینی است.
خداونددر قرآن میفرماید:
«بلکه انسان،خودش بر وضع خود آگاه است، هرچنددرظاهر براي خود، عذرهایی بتراشد.»
یعنی محکمه وجدان،گنهکار را به دورویی و نیرنگ، محکوم میکند.
توجیه گناه،گناه را عادي وجامعه را به انجام آن تشویق مینمایـد و زشت را زیباجلوه میدهد، توجیه گناه همان عذر بدتر ازگناه است.
هیـچ گنـاهی به سـنگینی«توجیه گنـاه» نیست. زیراگنهکـار معترف، غالبـًا در فکر توبه است، ولی توجیه گر در فکرسـرپوش نهادن برگناه است که نه تنها درصراط توبه نیست، بلکه او را درگناه راسخ تر وجري تر مینماید